به تازگی اخبار جدیدی از تغییرات گسترده در سرفصل دروس
دانشگاهی به گوش میرسد. تغییراتی که عمدتا متوجه رشتههای علوم انسانی است و گویا
در چهارچوب طرح تحول علوم انسانی، یا همان «بومیسازی» در حال وقوع است. اخبار این
تغییر و تحولات از مدتها پیش به گوش میرسید (مثلا اینجا+) اما خبرهای جدید حاکی از آن است که برای
نمونه، تغییر سرفصلهای رشته علوم سیاسی از ترم تحصیلی آینده اجرایی خواهد شد.
فهرست عناوینی که در جریان این تحول ارائه شده، نگرانی بسیاری از دانشجویان و
اساتید علوم سیاسی را برانگیخته است. شاید یک نگاه گذرا به برخی از این سرفصلهای
جدید بتواند گویای تمامی این نگرانیها باشد:
- قرآن و سیاست
-
سیره سیاسی پیامبر اکرم
-
سیره سیاسی ائمه معصومین
-
اندیشه سیاسی حضرت امام و امام خامنهای
-
جنگ و صلح در اسلام
- ولایت فقیه و مردمسالاری دینی
- دیپلماسی در اسلام
همین یک گزینه آخر، به طرز غریبی تصویر استاد «سعید جلیلی»
را در ذهن متبادر میکند که در دانشگاه امام صادق، واحد «دیپلماسی پیامبر» به
دانشجویان تدریس میکند. نیاز به یادآوری نیست که دستاوردها و نتایج دیپلماسی مورد
نظر ایشان را هم با چندین سال شکست در مذاکرات هستهای، اوجگیری تحریمها و صدور
سه قطعنامه شورای امنیت علیه کشور درک کردهایم. حالا به نظر میرسد که شکست
خوردگان برجام و انتخابات، قصد دارند از دریچه «شورای عالی انقلاب فرهنگی» باز
گردند و این بار به جای یک استاد سعید جلیلی، تمام دانشگاههای کشور را به کارخانهای
تولید سعید جلیلی بدل کنند!
چندی پیش، یک فایل صوتی هم از سخنان «حسن رحیمپور ازغدی»
منتشر شد که در آن ایشان تاکید داشتند چهار سال آینده وظیفه خود را مقابله با دولت
حسن روحانی میدانند. (اینجا+ ببینید) با این حال به نظر نمیرسد که این
دست تصمیمات اعضای گرامی شورای عالی انقلاب فرهنگی، صرفا در مقابله با دولت کنونی خلاصه
شوند. این دست رفتارها، بیشتر به تیشه زدن به ریشه نهادهای علمی و دانشگاهی کشور
شباهت دارد؛ یادآور خاطره تلخ انقلاب فرهنگی نخست که به تعطیلی و پاکسازی گسترده
دانشجویان و اساتید از دانشگاههای کشور منجر شد.
شاید بد نباشد یادآوری کنیم که هیچ استاد یا دانشجویی منکر
ضرورت تطبیق واحدهای علوم انسانی با شرایط خاص و بومی کشور نیست؛ اما اولا هر کس
یک بار گذرش به دانشگاه افتاده باشد میداند که همین الآن هم سرفصل دروس دانشگاهی
کم بر روی ویژگیهای بومی، ملی و البته مذهبی تمرکز نکردهاند. حتی دانشجویان رشتههای
فنی یا پزشکی هم حدود ۲۰ واحد درسی از این علوم اسلامی را در چارت درسی خود دارند؛
در ثانی، چطور میتوان به بهانه بومیسازی، اساس آموزش فلسفه و علوم غربی را که
اساسا بنیانگذاران و مهد علوم سیاسی و جامعهشناسی هستند از چارت درسی حذف کرد؟
ضمن اینکه سرفصلهای اخیر اساسا نشانی از حرکت به سوی «علم بومی» ندارند، بلکه بیشتر
به «غیرعلمی» کردن دانشگاه شباهت دارند تا شاید رویای تاریخی پیوند «حوزه و
دانشگاه» دستکم به این شیوه عملی شود!
در نهایت، دردمندانه یادآور میشوم، دانشگاه، به ویژه رشتههایی
همچون علوم سیاسی یا جامعهشناسی، پشتوانههای بقای ملتها، کشورها و نظامها
هستند. اگر دانشگاههای ما نتوانند در دل خود انواع علوم را به فرزندان کشور آموزش
دهند و اگر این دانشجویان و اساتید کشور نتوانند از درون کشور نقصهای عملکردی
نظام را مورد نقد و بررسی قرار دهند، عملا سکان هدایت کشور به رانندگی با چشمهای
بسته بدل خواهد شد. دانشگاه محل تزریق نظرات سیاسی حاکمان به ذهن جوانان نیست. این
رفتار تنها در شأن ماشینهای شست و شوی مغزی در جوامع توتالیتر است که فرجام
کارشان را در سرانجام شوروی استالینی یا آلمان هیتلری دیدهایم.
پینوشت:
تصویر پست مربوط است به انقلاب فرهنگی چین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر