۸/۰۳/۱۳۹۴

پاسخ‌هایی که عواقب آن را نمی‌پذیریم!



این خاطره را از دوستی به عاریه گرفته‌ام. محصول پرسش استادی است در یکی از دانشگاه‌های آمریکا. پرسش این است: فرض کنید قطاری از کنترل خارج شده است و به سرعت پیش می‌رود. دو مسیر بیشتر وجود ندارد. در یک مسیر یک نفر کشته خواهد شد و در مسیر دیگر ۱۰ نفر. به نظر شما قطار باید کدام را انتخاب کند؟

تا بدین‌جای کار، تقریبا تمامی پاسخ دهندگان، متفق‌القول مسیر تک نفره را بر مسیر پنج نفره ترجیح می‌دهند. اما بگذارید یک قدم جلوتر برویم: در همان مساله، فرض کنید قطار به سمت ۱۰ نفر در حال حرکت است. تنها راهی که شما برای منحرف کردن قطار به یک مسیر بی‌خطر دارید این است که یک انسان چاق را به جلوی قطار هل بدهید. این فرد زیر قطار له می‌شود اما با تغییر مسیر قطار آن ۱۰ نفر نجات پیدا می‌کنند. حالا چه؟ آیا حاضر هستید با دست خود کسی را برای نجات جان ۱۰ نفر بکشید؟

تشابه دو پرسش فوق کاملا آشکار است. در هر دو مورد، شما باید میان زندگی یک انسان و زندگی یک مجموعه ۱۰ نفری از انسان‌ها یکی را انتخاب کنید. اما کدام تفاوت است که سبب می‌شود بار نخست اکثرا به سادگی جواب مثبت بدهند اما بار دوم وضعیت عوض شود؟

مشخص است که پرسش نخست به نسبت انتزاعی و ذهنی است. برای ما پیچیدن این نسخه که «به هر حال کشته شدن یک انسان بهتر از ده انسان است» کار ساده‌ای است. اما پرسش دوم یک تصویر عینی است. ما عادت نداریم بپذیریم که گزاره‌های اخلاقی و یا استدلال‌های ما، عینا می‌توانند عملی شوند و از این منظر به همان میزان عمل شخصی برای ما بار اخلاقی در پی دارند. به بیان دیگر، هرچه اصل جنایت از ما فاصله بیشتری بگیرد، کراهت آن کمرنگ‌تر می‌شود. شاید هر یک از ما در مواجهه مستقیم با یک صحنه قتل چنان دچار شوک شویم که تا مدت‌ها از آسیب روحی آن خلاصی پیدا نکنیم، اما شنیدن خبر قتل ۱۰۰ نفر در اخبار تلویزیون چنین اثری ندارد.

این مسایل، تا زمانی که در همین سطح باقی بمانند، صرفا یک سری آزمایش‌های روان‌شناسی برای درک پیچیدگی‌های درونی انسان هستند. در واقع می‌توان گفت: «انسان همین است که هست». اهمیت موضوع در جنبه‌های اجتماعی و سیاسی آن است. کارکرد انتزاعی‌شدن اعمال شخصی در عرصه اجتماعی به دو طریق رخ می‌دهد:

الف) گاهی عمل‌کرد شخصی ما در سطح جامعه اشکالی غیرمستقیم پیدا کرده و از این منظر «انتزاعی» می‌شوند. برای مثال، ما دزد نیستیم و نسبت به مال دزدی حساسیت اخلاقی بالایی داریم. اما کم‌کاری در محل کار یک شکل غیرمستقیم است که کراهت و صراحت «دزدی» را ندارد. (پرداخت مالیات چطور؟)

ب) گاهی تصمیمات ما با واسطه جامه عمل می‌پوشند و از این طریق عینیت خود را از دست می‌دهد. مثل همان پرسش نخست. دستور می‌دهیم که مرگ یک نفر را به مرگ ۱۰ نفر اولویت دهند. این کار را سوزن‌بان قطار باید انجام دهد. پس با ایجاد یک واسطه عینیت عمل ما کاهش می‌یابد. (انواع و اقسام موارد انتخاباتی در این دسته قرار می‌گیرند)

هر دوی این پدیده‌ها، محصول پیچیدگی‌های جهان مدرن است. یعنی هرچه جامعه گسترده‌تر شده و روابط فردی و قبیله‌ای سابق به اشکال مدرن شهری نزدیک‌تر شود، احتمال انتزاعی شدن اعمال عینی ما افزایش می‌یابد. تخصصی شدن امور از اصلی‌ترین ویژگی‌های جامعه مدرن است. بدین ترتیب شما دیگر لازم نیست یک اسلحه کشنده بسازید و آن را استفاده کنید. شما ممکن است صرفا سازنده یک «پیچ» باشید. کس دیگری یک «مهره» بسازد و همه این‌ها جای دیگری در ساخت یک بمب به کار برود و در نهایت یک نفر دیگر کلید شلیک را فشار دهد. محصول نهایی این فرآیند پیچیده آن است که هیچ وقت هیچ شخصی به صورت «عینی» مسوول هیچ پدیده‌ای نخواهد بود. حتی بزرگ‌ترین فجایع نیز چنان به ارکان و اجزای کوچک‌تر تجزیه می‌شود که دست‌آخر برای هیچ کس «عینیت» خاصی ندارد. البته لازم نیست همیشه به مثال‌هایی چون جنگ فکر کنیم. حتی مساله‌ای روزمره مثل آلودگی هوا نیز شامل حال همین انتزاعی شدن، و فاصله گرفتن نتیجه عمل از فرد فرد افراد دخیل است. حال باید به این اندیشید که آیا این پیچیدگی‌های مدرن، هیچ راه‌ گریزی ندارند؟ آیا نتایج نامطلوب این فرآیند توسعه محتوم و غیرقابل اجتناب است؟


قطعا من چنین فکر نمی‌کنم و در آینده بیشتر به این وضوع خواهم پرداخت.

پی‌نوشت:
در پی‌وند و پیشینه این موضوع می‌توانید به یادداشت «پاسخ شما به این پرسش چیست؟» مراجعه کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر