تظاهر
کنندگان ۱۷شهریور، اطلاعی از اعلام حکومت نظامی نداشتند. تظاهرات از روز قبل و
برای ساعت ۸ صبح روز جمعه هماهنگ شده بود اما دستور حکومت نظامی تنها ساعت ۶ صبح
جمعه صادر شد. وقتی مردم برای حضور در تجمع از راه رسیدند شاهد موضعگیری تهاجمی
نیروهای ارتش شدند. دقایقی بعد، فقط گلوله بود و فریاد. خیابانهای پر خون و صدای
آژیر آمبولانسها. روایت به خاک و خون کشیده شدن تظاهرات مردمی را خیلی از معترضین
تعریف کردهاند، اما از آن سوی ماجرا، از اردوگاه سربازان ارتش نیز روایتهای ماندگاری
به جای مانده است.
در
چند فیلم مستند و گزارش خبری که این روزها از همان سالهای نخستین انقلاب دیدم،
اکثر شاهدان عینی از یک اتفاق شگفتانگیر در صف سربازان ارتش خبر میدادند. برخی
میگفتند که آن را به چشم خود دیدهاند و دیگرانی میگفتند شنیدهاند و یا آثارش
را دیدهاند. داستان غریب آن سرباز متمرد را! در جست و جوی نام این سرباز به روایتی
برخوردم از «مصطفی ابوالحسنی»، شاهدی عینی از صحنه شست و شوی شهدای جعمه خونین:
«...
دیدم اول دارد از شستوشوی یک
سرباز شروع میکند. اعتراض کردم و گفتم: حالا اول بیا شهدا را بشور بعد برو سراغ آن
سرباز. تصورم این بود که سرباز شهید نیست و از افرادی است که مردم را کشته است. غسال
گفت: میدانی این کیست؟ گفتم: نه. گفت: این همان سربازی است که به طرف فرماندهاش شلیک
کرده. ماجرایش را از مردم شنیده بودم. در همان روز حادثه وقتی فرمانده میدان دستور
شلیک به سمت مردم را میدهد، این سرباز از جایش بلند میشود و به سمت فرماندهاش شلیک
میکند. تا جنازهاش را دیدم اشکم خود به خود سرازیر شد. رفتم بالا سر جنازهاش و شروع
کردم لباس هایش را درآوردن و آماده کردنش برای غسل شهادت. اول پوتینهایش را درآوردم
و پاهایش را بوسیدم، در عمرم تا به حال چنین کاری نکرده بودم. تیرخورده بود در گیجگاهش،
یک تیر هم خورده بود در شکمش. پلاکش را خواندم، اسمش «سیدحسن حسینی» بود».
(+)
البته
این تنها روایت شگفتانگیز در اردوگاه سربازان ارتش نیست. شاید بدانید که نخستین
فیلم ساخته شده در سینمای پس از انقلاب را زندهیاد «امیر
قویدل» با نام «خونبارش»
ساخت، اما شاید بسیاری ندانند که نه تنها داستان این فیلم، بلکه بسیاری از بازیگران
حاضر در آن نیز شخصیتهایی حقیقی هستند که نقش خود را بازی میکنند. (+)
خونبارش، داستان سه سربازی است که از شب قبل تصمیم میگیرند در صورت صدور فرمان
آتش، از شلیک به سمت هموطنان خود سر باز زده و فرار کنند. این اتفاق روز بعد رخ
میدهد، اما پس از فرار این سه تن، گروهی برای پیدا کردن آنان اعزام میشوند. در
جریان این جستوجو، سرباز «محمدی مخلص» کشته میشود و دو سرباز دیگر به نامهای
«علی غفوری سبزواری» و «دهقانی سنگستانی» زخمی و دستگیر میشوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر