این یادداشت را برای صفحه فیسبوکی
«کمپین
حق حیات» نوشتم. عادت به انتشار یادداشتهای دسته دوم در این وبلاگ ندارم.
(ولو اینکه یادداشت خودم باشد) اما در مورد مساله اعدام به نظرم رسید این استثنا
را قایل شوم.
* * *
«موسی»، جوانی بود قویهیکل. در
یک نزاع شخصی با مردی از قبطیان درگیر شد و از سر خشم و غضب چنان بر سر او کوفت که
مرد کشته شد. اگر داستان را با روایت «قرآن» بازخوانی کنیم، موسی پس از قتل از کرده
خود پشیمان شد و رو به پروردگار خود گفت «قَالَ رَبِّ اِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرلِى».
(پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا بیامرز) توبه و پشیمانی او به حدی بود که خداوند
از گناهش چشم پوشید. (فَغَفَرَ لَهُ اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ / خداوند او
را آمرزید، که او آمرزنده مهربان است / سوره قصص، آیه ۱۵) سالهای سال بعد، همان جوانی
که از سر خشم مرتکب جنایت شده بود تا مقام پیامبری ارتقاء یافت و در برابر فرعون قرار
گرفت. زمانی که فرعون به تمسخر اشاره کرد که تو همان کسی هستی که آدم کشته بودی و
« أَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ»؛ (سوره شعراء، آیه۱۹) موسی پاسخ داد: «آن کار را هنگامی
مرتکب شدم که از گمراهان بودم». (قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ.
همان/ آیه ۲۰)
* * *
در بازشماری اهداف احتمالی برای
هر «مجازات»، جنبه «تادیبی» همواره مورد توجه قرار دارد. برای مثال در نظام اداری کشور
ما، زندان کودکان را «بازپروری» و زندان بزرگسالان را «ندامتگاه» میخوانند. کاملا
آشکار است که قانونگزاران ما نیز بر جنبه تادیب و بازپروری مجرم تاکید خاصی داشتهاند.
همچنین در تمامی دنیا (از جمله کشور خودمان) برای زندانیانی که در جریان سپری کردن
دوران محکومیت خود، «خوشرفتاری» نشان میدهند، تخفیفهای ویژهای قائل میشوند. این
«خوشرفتاری»ها معیارهای سنجش متفاوتی دارد، اما در نهایت هدف از سنجش آنها این است
که مسئولین امر دریابند «آیا فرد مجرم، از گذشته مجرمانه خود پشیمان شده و آماده بازگشت
به اجتماع به عنوان یک فرد مفید را دارد یا خیر؟»
برای رسیدن به چنین هدفی، برنامهریزیهای
فرهنگی هم صورت میگیرد. یک بار از زبان یکی از مسئولین وزارت کشور شنیدم که میگفت
در کشور سوئد، تعداد روانشناسان و کارشناسان بازپروری که به وضعیت زندانیان رسیدگی
میکنند از خود محکومان بیشتر است! در کشور خودمان نیز برنامههای مشابهی در دستور
کار سازمان زندانها قرار دارد. مثلا میدانیم که یکی از معیارهای تخفیف و بخشش در
زندانهای کشور ما، حفظ بخشهایی از قرآن توسط محکومین است. اما همه اینها، تنها زمانی
معنا دارد که در هنگام تعیین مجازات، ما حداقل نیازهای ممکن برای «احتمال تادیب» را
برآورده کنیم. حداقل نیازهایی که در مجازات «اعدام» وجود ندارند.
اعدام، مجازات بیبازگشت است. شاید
بتوان ادعا کرد که اعدام یک مجرم، برای دیگر مجرمان احتمالی جنبه تادیبی یا پیشگیرانه
دارد. (در این مورد به صورت جداگانه میشود گفتوگو کرد) اما آنچه قطعی است چنین مجازاتی
هیچ فرصتی برای تادیب خود فرد محکوم باقی نمیگذارد.
عصر زایش پیامبران گذشته است. دیگر
بعید است کسی انتظار ظهور یک موسی دیگر را بکشد. ما هم هیچکدام در جایگاهی نیستیم
که بخواهیم در مورد آینده یک فرد، ولو یک مجرم، پیشگویی و پیشبینی داشته باشیم. اما
من گمان میکنم بتوانیم این احتمال را بدهیم که «شاید، و فقط شاید» مجرمی که امروز
به اشد مجازات محکوم میشود، در صورت یافتن یک فرصت دوباره، بتواند از مسیر اشتباهی
که سپری کرده بازگردد و چهبسا در آینده فرد مفیدی برای جامعه خود باشد. بسیاری از
جرائم، به ویژه جرائم خشنی همچون قتل، به صورت معمول در لحظاتی غیرعادی، ناشی از یک
خشم فراوان، یا تصمیم جنونآمیزی به وقوع میپیوندند که لزوما نمایانگر شیوه متداول
و یا عملکرد معمول فرد مجرم نیست. بسیاری از مجرمان آنقدر جوان و حتی نوجوان هستند
که حتی نمیتوانیم بگوییم که شخصیت آنها شکل گرفته است.
هرچند، هنوز هم تاکید میکنم که
در نقطه مقابل، نمیتوانیم ادعا کنیم که لزوما همه «اصلاحپذیر» هستند و لزوما به هر
کدام که فرصتی بدهیم موفق به بازگشت از مسیر اشتباه خود خواهند شد. اما همچنان گمان
میکنم که «شاید، فقط شاید» قربانی محکوم به اعدامی که همین امشب به قرنطینه فرستاده
شده تا سپیده دم فردا به دار مجازات آویخته شود، همان کسی باشد که اگر یک فرصت دوباره
برای زندگی پیدا کند، به راستی تحول چشمگیری را به نمایش بگذارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر