۶/۱۷/۱۳۹۳

یادداشت وارده: «خائنین بزرگ تاریخ»



یادآوری: «یادداشت‌های وارده»، نظرات و نوشته‌های خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شده‌اند و «لزوما» هم‌راستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.

سهراب نوروزی: به اقتضای کارم مدتی در ارتباط نزدیک با مهندسان و مدیران خارجی (آلمانی) بودم و با هم مذاکرات کاری و غیرکاری زیادی داشتیم. یکی از گفت‌وگوهایی که بسیار در خاطرم مانده، پس از یکی از جلسات کاری با مهندسین آلمانی رخ داد. روزی در یکی از جلسات داشتیم درباره ساخت قطعه‌ای حرف می‌زدیم که امکان ساختش در داخل ایران نبود. صادقانه بگویم، قطعه آنقدر پیچیده و حساس بود که ساختش واقعا کار دشواری می‌نمود (البته نه به دشواری ساخت سانتریفیوژ‌های ملی‌مان). در این حین که درگیر مشکلات تحریم هم بودیم، شرکت‌های «خصوصی» متعددی (که همگی از وابستگان سپاه بودند) سرک کشیده بودند و ادعا کرده بودند که می‌توانند آن قطعه را تولید کنند، اما در عمل هیچکدام نتوانستند کاری انجام دهند. در نتیجه، قرار بر این شده بود که شرکت آلمانی آن را تولید کرده و به ایران صادر کند، که البته این هم معظلی بود چرا که صادر کردن آن قطعه ممکن بود مصداق دور زدن تحریم‌های آمریکا علیه ایران باشد. پس از جلسه یکی از مهندسین آلمانی آمد و گفت: «شما که این همه مشکل برای واردات چنین چیزهایی دارین، چرا از این فرصت تحریم استفاده نمی‌کنید و یاد نمی‌گیرید که چطور آن را بسازید. این بهترین فرصت برای خودکفا شدن شما در این امور است». حق با او بود. من پاسخی نداشتم. البته، یاد گرفتنی که او مد نظرش بود، مثل یاد گرفتن دروس بی‌فایده دانشگاهی نبود و از جنس زحمت و پشتکار و امید و البته ناامیدی و درد بود. آن روز، خیلی در فکر فرو رفتم که واقعا چرا ما از این «فرصت» تحریم استفاده نمی‌کنیم تا بلکه دست کم در ساخت و تولید برخی اقلام خودکفا شویم. آن روز، یکی از روزهای بعد از کودتای انتخاباتی ۸۸ بود و من پس از کار، بایست آماده می‌شدم برای رفتن به تظاهرات.

حالا چند سال از آن جلسات و آن روزهای تلخ می‌گذرد و من هنوز این پرسش در ذهنم باقی ست که واقعا چرا ما در آن هشت سال سیاه تحریم (و این یک سال پس از آن)، به جای خودکفا شدن در اقلامی که برای زندگی‌مان ضروری است، دست روی دست گذاشتیم، نفت‌مان را در بازار سیاه و سفید فروختیم و همه پولش را خوردیم (یا خوردند؟) و پیشرفت که نه، بلکه پس رفتی عظیم در صنایع و معادن و زیرساخت‌های صنعتی و کشاورزی داشتیم. رو راست بگویم، روزهای تلخ کودتای ۸۸ همه‌ فکرم این بود که بزرگترین خیانت احمدی‌نژاد و حامیانش به ایران، همان کودتا بود. همان زیر پا گذاشتن خواست اکثریت مردم و البته به خاک و خون و قل و زنجیر کشیدن آن‌ها که صدای اعتراضشان بلند شده بود. اما اکنون به این نتیجه رسیده‌ام که بزرگتین خیانت تیم احمدی‌نژاد و حامیانش، چیزی نبود جز سوزاندن بزرگترین و یکتاترین فرصتی که یک کشور می‌تواند به دست بیاورد. نه این که تحریم‌ها چیز خوبی هستند، اما این توفیق اجباری نصیب هر کشوری نمی‌شود. آن هم در شرایطی که وضع اقتصادی عمومی دنیا اسفبار است و هر کشوری می‌کوشد بیشتر و بیشتر اجناس خود را به سایرین بفروشد. این مغتنم‌ترین فرصت صنعت و اقتصاد ایران بی‌هیچ دستاوردی به باد رفت. فرصتی که می‌توانست سکوی پرشی برای استقلال اقتصادی و صنعتی کشور باشد.

در اقتصاد کلان، یکی از برجسته‌ترین استراتژی‌ها برای رشد اقتصاد داخلی، کنترل واردات است. یعنی، مالیات بر واردات به نحوی کنترل می‌شود که در کوتاه مدت و میان مدت واردات کالاهای اساسی و صنعتی به صرفه نیست تا بلکه از این طریق صنایع داخلی انگیزه و فرصت کافی برای تولید را داشته باشند. اما در عین حال، دولت واردات را به نحوی کنترل می‌کند که در دراز مدت اگر صنایع نتوانند در کمیت و کیفیت به پای تولیدکنندگان خارجی برسند، در واقع از چرخه اقتصادی حذف می‌شوند. به بیان ساده‌تر، کنترل واردات (به وسیله مالیات و سایر قوانین) حکم هویج و چماق را با هم دارد. هم انگیزه مالی ایجاد می‌کند و هم هموراه به عنوان یک خطر بر فراز سر تولید کننده چرخ می‌زند تا تنبلی و دزدی و سیاه‌نمایی را کنار بگذارد و کار درست انجام دهد. دولت‌ها می‌بایست میلیاردها دلار خرج کنند تا چنین سیستم پیچیده و حساسی را به درستی پیاده کنند. حال، ما که به زور و ناخواسته در چنین موقعیت قرار گرفتیم، هیچ استفاده‌ای از آن نکردیم.

این‌که تحریم‌ها یک فرصت هستند و نه تهدید، تقریبا به یک شعار توخالی تبدیل شده است. کسی آن را جدی نمی‌گیرد، یا اگر می‌گیرد، فقط به دنبال منافع شخصی ست یا به دنبال خودشیرینی و ملق زدن نزد سلطان. تحریم‌ها در واقع فرصتی شد که دلالان و میان‌کاران و شیادان، دولت و ملت را بیشتر و بیشتر سرکیسه کنند و از چین و ماچین اجناس بنجل و گاها خطرناک برای محیط زیست و سلامتی انسان را وارد کنند و ما هم مجبور به مصرف آن‌ها شویم، چون گزینه دیگری نداریم. ما تحریم‌ها را مدیریت نکردیم، وگرنه ژاپن و کره جنوبی می‌توانستند سرمشق خوبی برایمان باشند. دو کشور که مردمانش در عین تنگدستی و گشنگی، با امید و پشتکار و باور به خود از گرداب اقتصادی بیرون آمدند و خود تبدیل به غول‌های اقتصادی و صنعتی جهان امروز شدند.

ناگفته پیدا است که دولت در این خیانت تنها نبوده و تنبلی و حرص و طمع و بیخیالی و در نهایت ناباوری مدیران و مهندسان و متخصصان صنایع کوچک و بزرگ محرک عظیمی در شکل‌گیری یکی از مضحک‌ترین و در عین حال دردآورترین تراژدی‌های اقتصادی ایران بوده است.

بله، وقایع سیاه و تلخ ۸۸ هیچگاه از حافظه و از دل این مردم پاک نخواهد شد. اما بدتر از آن فقر و وابستگی و عدم ثبات اقتصادی و بیکاری ست که تا نسل‌ها (و شاید تا همیشه) باقی خواهد ماند و قربانی خواهد گرفت. تیم احمدی‌نژاد و حامیانش اگر از هر اتهامی مبرا باشد، از سوزاندن این فرصت عظیم و یکتای تاریخی نمی‌توانند خود را تبرئه کند. خیانت به اکثریت مردم، به رای مردم، به دموکراسی گناه بزرگی است، اما خیانت به استقلال اقتصادی یک کشور و انداختن مردم به وضعیت اسفبار کنونی گناه بزرگتری است.

پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند. یادداشت‌های وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.

۶ نظر:

  1. این درست که یادداشت وارده از خود شما نیست و از خوانندگان هست، ولی داره توی وبلاگ شما، توی ویترین شما منتشر میشه و آبروی شماست، پس لطفاً غلط های املایی و دستوری رو در متن درست کنید. چیزایی که چشم و ذهن من رو توی این متن آزار داد و متوجهشون شدم، اینا بودن، اما احتمالا موردای دیگه ای هم بوده:
    1- اینکه زبان گفتاری و نوشتاری در بعضی جاها با هم قاطی میشن: ملق= معلق ، گشنگی= گرسنگی
    2- غلط املایی: قول های= غول های

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رفیق جان

      غلط املایی که تذکر دادید اصلاح شد. در مورد اختلاط زبان گفتاری و نوشتاری، با توجه به تاکید خاصی که مترجم در مقدمه خود داشت من ترجیح دادم در انتخاب مترجم دخالت نکنم.

      حذف
  2. ناشناس۱۸/۶/۹۳

    غلط های املایی این یادداشت افتضاح بود. فکر کنم در پاسخ کامنت بالا جناب آرمان این یادداشت رو با یادداشت قبلی اشتباه گرفت چون این یادداشت اصلا مقدمه ای نداره و ترجمه نیست!!!!!!!!!!!!
    در مورد محتوا هم با این که به موضوع خوبی اشاره کرده بود اما من نمی فهمم چطور تیم احمدی نژاد و دولتش را می توان مقصر وضع بوجود آمده و خائن دانست در حالی که اساسا آن دولت حتی در حد جلوگیری از این وضعیت و مذاکره با آمریکایی ها در سال 90 و جلوگیری از تحریمها هم اختیار نداشت. در این مورد اشارات نامه ی اخیر تاج زاده به خامنه ای گویا و قابل توجه است.
    اساسا تا وقتی ساختار دولت-ملت اصلاح نشود و چرخش مدیران و نخبگان دموکراتیک و مبتنی بر شایسته سالاری نشود و از انحصار خویشاوندان هیات حاکمه خارج نگردد بعید است با تغییر دولتها گشایشی حاصل شود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بلی رفیق جان. چون من کامنت‌ها را درون ای-میل خودم چک می‌کنم و وقتی بحث در مورد محاوره‌نویسی شد به یادداشت قبلی را تصور کردم. در مورد این یادداشت حق با دوستان است.

      حذف
  3. ناشناس۲۰/۶/۹۳

    "دروس بی‌فایده دانشگاهی" نداریم بلکه ما نمیدانیم که آنها به چه کاری می آیند.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۲/۶/۹۳

    چرا همه دوستان یکدفعه رگ احساس ادبیاتشون زده بالا. اصل بحث و ول کردن چسبیدن به غلط املایی؟
    اولا باید فرق بین وبلاگ و وبسایت رسمی رو بدونیم و اینکه وبلاگ اتفاقا جایی هست برای بیشتر خودمونی و بزبان گفتاری صحبت کردن. صاحب وبلاگ هم هیچ وظیفه ای برای اصلاح غلطهای نویسنده مهمان نداره.
    در ضمن، وقتی مطلبی آموزش داده بشه که کاربردی نداشته باشه میشه درس بیفایده.
    اما در مورد موضوع اصلی بحث باید گفت باز هم سوراخ دعا رو اشتباه گرفتیم. ریشه اینکه ما از فرصت تحریمها برای یاد گرفتن استفاده نکردیم نه در دولت احمدیتژاد که در همان دیدگاهی قرار داره که بر این نوشته هم حاکمه. یعنی منتظریم کسی برامون انجامش بده. سوال بزرگی که مطرح هست اینکه جامعه صنعت کاران ایرانی چرا از این فرصت طلایی استفاده نکردند و بجای تلاش برای ساخت داخل کردن بسیاری از کالاها حتی همون ساخت نیم بند رو هم تعطیل کردند، کارگر ها رو اخراج کردند ، جنس چینی وارد کردند و بجای کالای خودشون به مردم دادند. فکر نمیکنید اتفاقا احمدینژاد همونی بود که لازم بود و خودش زائیده شرایط. فامیل بازی و مشکل چرخش مدیران و غیرو هم همه ریشه در همین مشکل دارند. داخل بافت جامعه بشید و از نزدیک بررسی کنید ببینید هر کسی در حیطه قدرت خودش نمونه دولت احمدینژاد درست کرده و اطرافیان هم به وضع موجود راضی، چرا که مشکل امروزشون داره حل میشه و فردا هم خدا بزرگه. دلم واقعا برای امثال میرحسین میسوزه که کسانی دنبالش بودند که حتی حرفشو خوب نفهمیدند. بیاد اشته باشیم که همین میرحسین روزی نخست وزیر با قدرت این مملکت بوده و دست بالا ترین مقام مملکت هم پشتش. چه کسی میرحسین رو به این روز انداخت؟
    درواقع میرحسین برای مردم ما مثل اون معلم سخت گیر و دلسوز برای دانش آموزان تنبل است که در عین حال که میدونند که معلم آدم خوش قلب و دلسوزی هست و سختگیریهاش برای خود آنهاست، ولی هر روز که به مدرسه میرن آرزو میکنند که معلم در راه تصادف کرده و مرده باشه.
    بحثم سر چرایی وضع موجود نیست، بلکه منظورم اینه که بخودمون آدرس غلطی ندیم.

    پاسخحذف