۱/۱۷/۱۳۹۹

جدال بر سر منافع مردم یا منافع حکومت‌ها؟



 یادداشت دوم از سه‌گانه‌ای در باب تحریم
یادداشت نخست را از اینجا بخوانید



قرن بیستم، سرشار بود از حضور برجسته‌ترین نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران جهان در صف مقدم مبارزات جهانی علیه دولت‌های سرکوبگر. از استعمار فرانسه در الجزایر گرفته تا جنگ ویتنام، از زندانی شدن «ناظم حکمت» در ترکیه تا رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی؛ هرکجا سرکوب و جنایتی وجود داشت روشنفکران در صف مقدم جنبش‌های اعتراضی قرار داشتند و خواستار اقدام متحد جهانی بودند. امیل زولا فریاد «من متهم می‌کنم» سر می‌داد؛ ژان پل سارتر از این جنبش به آن جنبش سرک می‌کشید و بزرگانی چون مارکز، یوسا و فوئنتس از جهانیان می‌خواستند که دولت کودتایی پینوشه را تحریم کنند. گاندی و ماندلا بارها خواستار تحریم دولت‌های حاکم بر کشور خودشان شدند و در نهایت از این تحریم‌ها بیشترین بهره را بردند. جنبش جهانی تحریم رژیم آپارتاید (بر خلاف کلیشه تکراری که این روزها مدام می‌شنویم) نه تنها به تضعیف جامعه مدنی این کشور منجر نشد، بلکه دقیقا به کمک آن آمد، رژیم را زمین‌گیر کرد و به یکی از بهترین اتفاقات این قرن منجر شد. مرور همه این تجربیات تاریخی، حداقل می‌تواند این پرسش را در ذهن ما ایجاد کند که: «آیا واقعا تحریم عملی ضد مردم است؟»

در یادداشت قبل، از منظر «نقد سیاسی» به موضع احزاب سیاسی در قبال تحریم پرداختم. سیاست‌مدارها در نهایت ناگزیر از بازی در زمین «ناسیونالیسم» هستند. به این دلیل که هیچ دولت‌مردی اساسا حق ندارد باب میل و نظرات و آرمان‌های شخصی‌اش تصمیمی بگیرد. دولتمردان صرفا نماینده و وکیل منافع شهروندان هستند. پس ولو آنکه بخواهند موضعی انسان‌دوستانه در قبال کشورهای دیگر بگیرند، باید بتوانند توضیح بدهند که این موضع چطور می‌تواند با منافع ملی کشور سازگار باشد. از این جهت، من ابدا انتقادی به ماشین تبلیغاتی وزارت خارجه کشورمان ندارم که از یک سو میلیاردها تومان هزینه پیاده نظام رسانه‌ای می‌کند تا کلید واژه «تروریسم اقتصادی» را به جای تحریم ایران جا بیندازد، و از سوی دیگر خودش مدام تلاش می‌کند که دیگر کشورها را تحریم کند. از اسرائیل گرفته تا عربستان و حتی اقلیم کردستان عراق! اما نوبت به روشنفکران یا فعالین مستقل مدنی که می‌رسد مساله متفاوت می‌شود. در مورد این گروه دو نکته حائز اهمیت است:

نخست اینکه بر خلاف سیاست‌مدارها، وظیفه روشنفکران تاکید بر منافع انسانی است. روشنفکری، پدیده‌ای است زاده عصر روشنگری، در هم تنیده با مدرنیته، اومانیسم و جهان‌وطنی. در تعهد روشنفکری، استدلال‌های ناسیونالیستی نمی‌توانند جایگاهی داشته باشند. نمی‌توان گفت «تحریم بد است چون من این وسط گیر افتاده‌ام»! کسی که موافق یا مخالف تحریم است، باید نسبت آن را با تمامی انسان‌ها بسنجد. باید در قبال مردم ایران احساس تعهد اخلاقی کند، همان‌طور که وظیفه دارد در قبال مردم عراق، سوریه، لبنان، یمن، ویتنام و خلاصه هر کجای دیگر جهان هم متعهد باشد. چنین باید مدام با خود بگوید «کدام اتفاق به سود تمامی بشریت و به ویژه مردمان منطقه است؟»

دوم اینکه باز هم بر خلاف سیاست‌مدارها، رفتار روشنفکران و فعالین مدنی نمی‌تواند واجد استاندارد دوگانه شود. یعنی بر خلاف وزیر خارجه‌ای که دروغ‌گویی‌ها و تناقض‌گویی‌هایش را می‌توان با برچسب «مامور و معذور» نادیده گرفت، روشنفکر باید ضامن و متعهد به استقلال و صداقت خود باشد. البته ممکن است روشنفکری باور داشته باشد که تحریم «فشار بر دولت‌ها نیست، بلکه فشار بر مردم بی‌گناه است»، اما چنین فردی دیگر حق ندارد از تحریم رژیم آپارتاید یا تحریم اسرائیل یا عربستان یا هر کجای دیگر دفاع کند. پس اگر کسی از جنبش جهانی تحریم اسرائیل (BDS) دفاع کرد اما همزمان مدعی شد با تحریم ایران مخالف است چرا که دل نگران سلامت و معیشت مردم است، یا در صداقت‌اش باید تردید کرد و یا در عقلانیت‌اش!  (آیا لازم است یادآوری کنیم که حتی آنانی که ما به عنوان فلسطینی می‌شناسیم عملا شهروند اسرائیل هستند و در صورت اعمال فشار به اسرائیل این گروه‌ها نیز متضرر می‌شوند؟)

البته ممکن است همچنان کسانی باشند که بگویند هرگونه تحریم در هرکجای تاریخ و علیه هر رژیمی غلط بوده و هست، این گروه حداقل در منطق خود یک انسجامی دارند. اما با صحنه‌ای که ما می‌بینیم به نظر می‌رسد که اکثریت بر سر ضروری بودن و حتی کارآمدی تحریم توافق دارند! از دولتمردان (ایرانی و غیرایرانی) گرفته تا روشنفکران و فعالین مدنی (باز هم در ایران و در جهان)؛ تمام اختلاف، صرفا جدال بر سر تشخیص «مصداق تحریم» است. مخالفان تحریم در واقع مدعی هستند «فلان حکومت اینقدر بد نیست که لازم باشد از بین برود» و موافقان نیز طبیعتا جور دیگری می‌اندیشند. هر کدام ممکن است اشتباه کنند، اما این اختلاف نظر، صرفا دوگانه «مدافعان و مخالفان یک حکومت» است و نه «مدافعان مردم و دشمنان آن».


۱ نظر:

  1. آرمان عزیز این نوشته به صورت آشکاری حاوی مثال ناهمگون، غیرقابل قیاس و اشتباه است. تحریم اسراییل از نظر فرهنگی و علمی و تنها دعوت ناموفق به عدم سرمایه گذاری یا سرمایه پذیری از نهادهای وابسته به دولت اسراییل آن هم توسط اقلیتی از روشنفکران و هنرمندان جهان کجا قابل قیاس با تحریم های یکجانبه امریکا بر علیه کل سیستم اقتصادی و سیاسی و مالی و اجتماعی و علمی و فرهنگی ایران آن هم به صورت فله ای و غیر هوشمند است؟ زاویه دید شما اگر تسری به تحریم های ذیل فصل هفتم می‌یافت آنگاه می توانستید از وجود استاندارد دوگانه شکوه کنید ولی این زاویه انتقادی شما به نظر از دو سویه‌ی ناهمگون و غیرهموزن و ناهمسان یک مفهوم به نام تحریم در دو مثال غیرقابل مقایسه منطق صحیحی ندارد. ارادت

    پاسخحذف