«پیش از هرچیز وطنم». (Country First) این شعار میهنپرستانه، شاهبیت کمپین سناتور جان مککین بود در
مبارزه انتخاباتی سال ۲۰۰۸. مککین، یک کهنه سرباز بود؛ یک قهرمان جنگ، و این درست
همان چیزی بود که محافظهکاران میخواستند.
شاید دلیل اصلی پیوند محاظهکاری
با نظامیگری، خاستگاه تاریخی محافظهکاران باشد. ملاکان و زمینداران در دوره
فئودالیسم، تشکیل دهندگان ارتشهای غیرحرفهای بودند. پس از تشکیل دولت-ملتهای
جدید و ارتشهای مدرن، سیطره ملاکان بر ارتش کاهش یافت، اما پیوند سنتیشان همچنان
حفظ شد. ارتش معمولا حافظ منافع زمینداران در برابر شورش دهقانان، یا انقلابهای
دموکراتیک طبقات متوسط شهرنشین بود. مثلث «دربار، محاظهکاران و ارتش»، برای قرنها
جبهه مقاومتی در برابر اصلاحات لیبرالها و چپها تشکیل میداد که گاه به نبردهایی
خونین، نظیر جنگهای داخلی اسپانیا میانجامید و گاه به کودتا علیه دولتهای ملی،
در شیلی یا ایران.
اما دلیل گرایش محافظهکاران
به تقدیس نظامیگری و نگاه بدبینانه پلیسی-امنیتی در خاستگاه تاریخیشان خلاصه نمیشود.
بخش دیگری از مساله را باید در فلسفه ذهنی محافظهکاران جست؛ جایی که به تعبیر
هابز گمان میرود «انسان گرگ انسان است». محافظهکاران تصوری ارگانیک از جامعه
دارند و معنای اقتدار را، همچون «وضعیت طبیعی یک خانواده پدرسالار»، در روندی از
بالا به پایین جستجو میکنند. درست در نقطه مقابل لیبرالها که اصالت را به فردیت
انسانی میدهند و اقتدار را محصول جریانی پایین به بالا، یعنی از جانب شهروندان به
سوی حکومت میدانند.
ادبیات محافظهکاران،
همواره ادبیاتی مردسالار و حماسی است. سرشار از تقدیس واژگانی که معمولا یادآور یک
ابرمرد قدرتمند است و کمال آن را میتوان در تصویر یک سلحشور نظامی یافت. غیرت،
شرف، شجاعت، شهامت و شهادت، محبوبترین واژگان ادبیات محافظهکاری هستند که با
مفهوم خاصی از «میهن» پیوند میخورند. میهنی که مستقل از شهروندان آن هویت پیدا میکند
و میتوان تمامی شهروندان را «تن به تن سر به کشتن» داد تا آن میهن را حفظ کرد.
در نقطه مقابل، لیرالها
اصالت را به فردیت انسان میدهند. جان لاک، بر خلاف هابز هرگونه طبیعت شرور انسانی
را رد میکرد. اصل مدارا و رواداری لیبرال، بر دو پایه اساسی بنا میشود: نخست، تسهیل
در روابط آدمیان و دوم تردیدهای فلسفی و معرفتی که به ما میگویند «یقین امری دور
از دسترس است، پس شرط عقل آن است که حکم به سرکوب یا نفی خشن هیچ تفکری ندهیم». سخن
گفتن از این «شرط عقل» با محافظهکاران دشوار است، آنان از کمتر چیزی به اندازه
عقلگرایی نفرت دارند. محاظهکاری، در برابر عقلگرایی لیبرال مدافع «تجربهگرایی»
است که معمولا از آن با عنوان سنت یاد میکند و در محافظت از آن با هرگونه تغییر و
اصلاحی مخالفت میورزد.
با این مقدمه، میتوانیم
حالا یک پرسش مصداقی و کاملا به روز را طرح کنیم و پاسخهای دو جناح سنتی را
ببینیم: «راهکار مبارزه با تروریسم چیست؟»
با اتکا به مقدمه کوتاهی که
داریم میتوانیم پیشبینی کنیم که محافظهگرایان بلافاصله به ادبیات محبوب خود متوسل
میشوند. (کما اینکه اگر هر پرسش دیگری، مثلا مساله حجاب یا آزادی مطبوعات یا مذاکرات
هستهای هم بود همین کار را میکردند) آنان از «وطن، غیرت، شرف و شهامت» سخن
خواهند گفت. نظامیان را تقدیس میکنند و بر ضرورت گسترش چتر امنیتی، تاکید بر جنگ
پیشگیرانه، خط مقدم دفاع و عمق استراتژیک سخن خواهند گفت. برای آنان، انسان هنوز
گرگ انسان است، پس تنها راه حل همان است که «ترحم بر پلنگ تیزدندان» جایز نیست.
قاطع و خشن باید سرکوب و قتلعامشان کرد.
نگرش لیبرال هم طبیعتا به
سراغ بنیانهای فکری خود میرود. یک پایه این نگرش آن بود که انسانها را به ذات
برابر، عاقل (Rational) و در جستجوی زندگی خوب میدانند. پس اگر کار به آنجا رسیده که گروهی
حاضر میشوند ولو به قیمت جان خودشان دست به جنایتهایی چنین وحشیانه بزنند، حتما
ایراداتی در ریشههای جامعه ایجاد شده که تا برطرف نشوند اصل مشکل پابرجا خواهد
ماند.
پایه دیگر، اصالت شک بود که
میگفت «یقین امری دور از دسترس است». ما هیچ وقت نمیتوانیم قاطعانه دریابیم که
ایراد کار کجا بوده. پس بهتر است هیچ تصمیم خشن و غیرقابل بازگشتی نگیریم. بلکه
گامبهگام به پیش برویم و تلاش کنیم به ریشههای مشکل بپردازیم. انسانها برای
دریدن یکدیگر به دنیا نمیآیند، پس اگر کارشان به اینجا کشیده میشود حتما ایرادی
در کار است. کشف این ایرادها به سادگی و تنهایی میسر نخواهد بود. پس هیچ گریزی
نیست جز به کار گرفتن خرد همگانی، یعنی باز کردن درهای باب نقد و تضمین فضایی آزاد
برای نقد و گفتگو. تنها چنین فرآیندی است که میتواند امنیت ما را تضمین کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر