در اندیشه سنتی ایرانیان، سلاطین، نه تنها حافظ جان و مال و ناموس ملت، بلکه اساسا
صاحب آن نیز بودند. حتی تا سالهای منتهی به مشروطه، اعتقاد بر آن بود که «رعایا
امانتهایی هستند که خداوند آنان را به ملوک سپرده». اگر پادشاه کرم فرموده و
تفقدی میکرد، رعایا منتگذار «الطاف ملوکانه» میبودند؛ وگرنه حکومت «وظیفه»ای برای
خدمترسانی نداشت. طبیعتا وقتی وظیفهای نباشد انتقادی هم در کار نیست. دندان اسب
پیشکشی را که نمیشنارند!
از دوره مشروطه اما نگاه تغییر کرد. در اصل ۳۵ قانون اساسی
مشروطه نوشته شد: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض
شده». یعنی ورق کاملا برگشت؛ اینبار دیگر رعایا امانت نبودند، بلکه امانتگذار
بودند. این اندیشه جدید، پیامدهای جدیدی هم داشت. اگر حاکم، حق حکومت را از مردم
به امانت گرفته، پس باید در برابر مردم پاسخگو هم باشد. مردم حق نظارت و پرسش
دارند. حق انتقاد و البته حق برکناری مسوولان را دارند. بدین ترتیب، خدمات حکومتی از
«الطاف ملوکانه» به «وظیفه مسوولان» تغییر کرد.
* * *
سالها است که عملکرد دستگاه امنیتی کشور، به ویژه تصمیم به
دخالت نظامی در خاک سوریه مورد تردید و سوال بوده، اما به هیچ کس حق طرح این
سوالات داده نمیشود. هیچ رسانه رسمی جرات نقد تصمیمات نظامی کشور در این حوزه را
ندارد. امکاناش نیست که گروهی از کارشناسان آزادانه نقد و تحلیل کنند که پیامد
نظامیگری در خاک سوریه و دفاع از دیکتاتوری همچون اسد به سود منافع ملی ما بوده
یا به زیان آن؟ آیا ادعای مبارزه با داعش در خاک سوریه به واقع امنیت مرزهای ما را
افزایش داده؟ آیا دامن زدن به موج نفرت مردم منطقه خودش دستمایه اقدامات تلافیجویانه
تروریستی نمیشود؟
هرقدر هم که باب طرح و فرصت سنجش این پرسشها بستهتر میشود،
عرصه توجیه و دفاع گسترش مییابد. به تازگی، شبکه تلویزیونی وابسته به نهادهای
نظامی کشور، حتی از چهرههای عجیب و غریب ساکن اروپا دعوت میکند تا از ناف لندن
به گوش مخاطب ایرانی یادآوری کنند که باید سپاسگزار و دستبوس مسوولان امنیتی
کشورشان باشند. به نظر میرسد هجمه و تهمت و تهدید گروههای فشار داخلی با شکل و
شمایل کلاسیکشان دیگر جوابگو نیست، یک مدلسازی مدرن انجام دادهاند با تعدادی
از چهرههای ساکن اروپا که همان ادبیات و پرخاشگری و تهمتزنی را در لعاب شکل و
شمایل مدرنتری عرضه میکنند. بدین ترتیب، شهروند ایرانی همچنان یا باید سپاسگذار
و منتپذیر زحماتکشان جان بر کف باشد، یا وطنفروش است و عامل تهدید امنیت کشور!
میدانیم که ایرانیان همواره (و به حق) قدرشناس رزمندگان
خود بوده و هستند. ما شهدای خود را گرامی میداریم. چه شهدای راه آزادی وطن و چه
شهدای راه استقلال و دفاع از کشور؛ اما بحث انتقاد از سیاستها ربطی به این
بدیهیات ندارد. اینکه رزمندگان ما با جانفشانی در برابر ارتش صدام سینه سپر کردند
یک مساله بود، این پرسش که اساسا باید جنگ را ادامه میدادیم یا نه یک مساله دیگر
است. چه بسا که حتی برخی عملیاتها و تصمیمات خود نظامیان هم اشتباه بوده و جان
هزاران رزمنده ما را به خطر انداخته باشد.
در جهان مدرن هرکس وظیفهای دارد و در برابرش هم حقوق و
مزایایی دریافت میکند. معلم زحمت میکشد، پزشک زحمت میکشد، مامور امنیتی هم زحمت
میکشد. آیا زحمات پزشکان جلوی انتقاد ما را از جامعه پزشکی گرفت؟ آیا احترام به
شأنیت معلمان باعث میشود از آنها انتقاد نکنیم؟ چطور به نیروهای امنیتی که میرسد
فقط باید مدیون و منتگذار باشیم؟
یک نگاه به آمریکایی که اینقدر متکی به نظامیگری خودش است
بیندازیم. هرقدر به قدرت نظامی خود میبالند و سربازانشان را با مدال و افتخار مینوازند،
باز یادشان نمیرود که جزییترین سیاستهای نظامی را به زیر ذرهبین نقد نمایندگان
ببرند و حتی در نشریات و رسانهها به صلابه بکشند. وگرنه تا صد سال دیگر هم حامیان
بوش به بهانه تقدیس خون سربازان آمریکایی جلوی نقد افتضاح جنایتکارانه حمله به
عراق را نمیدادند.
به باور من، این حضراتی که قصد تقدسبخشی به نهادهای مسوول
کشور را دارند، مرتجعانی هستند که میخواهند ما را به دوران سیطره اندیشه «ملوک و
رعایا» بازگردانند. در مقابل اصلاحات به ما میگوید: تمامی مقامات و نهادهای کشور
باید به سمت پاسخگویی حرکت کنند. خدمات حکومتی (از جمله امنیت) هم الطاف ملوکانه
نیستند که مردم سوال نپرسند و صرفا تشکر کنند. اینها وظیفه حکومت هستند و ما
همواره حق داریم بپرسیم که چرا این وظیفه به شکل بهتری انجام نشده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر