رییسجمهور
با ارسال پیامکی نظر مخاطبان را به انتشار «منشور حقوق شهروندی» جلب کردهاند. در
متن این پیامک آمده است «بیایید با حقوق خود بیشتر آشنا شویم». پرسش من آن است که
آیا تدوین و معرفی منشور حقوق شهروندی از جانب دولت امری معنادار است؟ برای پاسخ
به این سوال باید به پیشینه مفهوم شهروندی مراجعه کنیم.
یونان
باستان زادگاه مفهوم شهر و دولتشهر بود. البته آتن نه قدیمیترین شهر باستانی است
و نه بزرگترین آن؛ اما شهرهای پیش از آتن صرفا یک وضعیت طبیعی بودند. مجموعههایی
بزرگتر و متراکمتر از روستا که به دلایل مختلف رشد کرده بوند. آتنیها برای
نخستین بار در برابر شهر (Polis)
که نهادی طبیعی است، «Politeia»
را ابداع کردند که مفهومی دوپهلو دارد. یعنی هم به شکلی از حکومت مبتنی بر دولتشهر
اشاره دارد و هم به حقوق شهروندی. به لحاظ لغوی، «Politeia» ترکیبی است از واژه «Polis» و فعل «Politeuomai» که معنای کنشگری فعال از جانب شهروندان
میدهد. پس «Politeia»
تنها زمانی شکل میگیرد که ما نه تنها شهر داشته باشیم، بلکه شهروندانی فعال و کنشگر
در دل جامعه شهری داشته باشیم. خارج شدن از وضعیت «شهروند فعال»، «Politeia» را از بین برده و شهر را از مفهوم آن
تهی میکند، در نتیجه حقوق شهروندی هم دیگر معنی ندارد.
آتن یک
جمهوری با دموکراسی مستقیم بود؛ اما تمام ساکنان آن «شهروند» نبودند. همانطور که
گفته شد، حقوق شهروندی زاییده مشارکت فعال سیاسی بود. علاوه بر بردهها که به
دلیل بازماندن از کنشگری سیاسی، از حقوق شهروندی هم محروم میشدند، خود آتنیها
هم به دو گروه تقسیم میشدند. نخست «هوپولیت«ها که میتوانستند خود را مسلح کرده
و در جنگ از شهر و جمهوری دفاع کنند. گروه دوم «تت»ها بودند. اینها برده نبودند،
اما چون نمیتوانستند برای جمهوری بجنگند، پس حق رای هم نداشتند و کنشگر سیاسی
محسوب نمیشدند.
سرنوشت
آتن، تنها یک افسانه باستانی نیست. در تمام طول تاریخ بشر، هیچ گاه انسانها به
حقی دست نیافتند، مگر آنکه برای آن جنگیدند. مثل جنگ برای لغو بردگی در آمریکا؛
مثل جنبش خونین هشت مارس برای کسب حقوق برابر زنان؛ یا قیام برای لغو آپارتاید
آفریقای جنوبی، انقلاب استقلالطلبانه مردم هندوستان و دهها مثال تاریخی دیگر.
ممکن است (و اتفاقا متداول است) که گروهی ادعا کنند انسانها، حتی پیش از آنکه با
جنگ و قیام به حق خود دستیابند هم با یکدیگر برابر بودهاند. اما چنین باورهایی
مشخصا درافتادن در دام «آناکرونیسم» یا زمانپریشی است. یعنی اتلاق تعابیری که
محصول یک دوره از زمان است، به دورهای دیگری از زمان که آن مفهوم وجود نداشته
است. برای هندیهای پیش از قیام، مفهوم استقلال اصلا معنایی نداشته است که بخواهیم
آن را از حقوقشان بدانیم. این حق تنها زمانی زاده میشود که شهروند هندی در درجه
اول بدان «آگاه» شود و در درجه دوم برای کسب آن گامی بردارد. عبارت «حق دادنی
نیست، بلکه گرفتنی است» را به یاد بیاورید. برای آنکس که اساسا به موضوعی «آگاهی»
ندارد، (چه برسد به اینکه برایش تلاشی بکند) اصلا حق، معنایی نخواهد داشت.
برگردیم
به ماجرای دعوت رییس جمهور. میتوان گفت که ایرانیان دو دسته هستند: عدهای شهروند
که مشارکت فعال سیاسی و اجتماعی دارند. برای این گروه هیچ کسی نمیتواند حق را
تعیین کند یا توضیح بدهد. اینها، به موجب آگاهی و تلاش خود صاحب حقوقی هستند که خود
بهتر میدانند. گروه دیگری هم هستند که هنوز به بلوغ شهروندی نرسیدهاند. نه
مشارکت فعال سیاسی/اجتماعی دارند و نه طبیعتا به حقوقی که این مشارکت به دنبال
خواهد داشت آگاهند. برای این عده، به کار بردن لفظ «شهروند» نیز روا نیست، تا چه
رسد به اهدای حقوق شهروندی.
البته که
همه انسانها، به صرف انسانیت خود دارای کرامت و احترام هستند. اما وضعیت شهروندی،
تنها صورت بروز و ظهور انسان نیست. رابطه «ملوک و رعایا»، یا «بندگان و سلطان» توصیفات
مناسبتری برای وضعیت انسانهای شهروند نشده هستند. اتفاقا، تنها در همین نوع از
روابط است که ملک یا سلطان، حدود اختیارات رعایا را تعیین کرده و به اطلاع آنها
میرساند. وگرنه، حقوق شهروندی چیزی نیست که دولتها بنویسد و بعد مردم را دعوت کنند
تا با آن آشنا شوند.
دعوت
دولت از مردم، برای آشنایی با حقوق شهروندی یک وضعیت پارادوکسیکال است. طبیعی است
که این منشور هم هیچ گاه عملی نخواهد شد، همانطور که همین امروز هم در حال نقض
شدن است؛ اما حالا میتوانیم دلیل این اجرا نشدن را بر پایه پیشینه تاریخی حق
شهروندی توضیح دهیم: حق، آن چیزی است که از دل مشارکت و جنگیدن پدید میآید؛ پس
قابل نقض هم نخواهد بود. آنچه بدون مشارکت شهروندان و مدافعان آماده به جنگ تدوین
شود، نه حق است، نه پشتوانه اجرایی دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر