قصه از
کجا شروع شد
از چندی
پیش، صندوقدار کافهای که به صورت مرتب میروم، رمز عابر بانک من را حفظ کرده است.
به نظر میرسد خودش این کار را نشانی از دوستی و توجه ویژه به مشتری ثابت خود
قلمداد میکند. وقتی موضوع را با دوستانم مطرح کردم، برخی انتقاد کردند و معتقد
بودند که این کار نه تنها نقض حریم شخصی است، بلکه میتواند پیامدهای خطرناکی (از
جمله خطر سرقت) به همراه داشته باشد. بیشک شما هم به صورت روزانه با موارد مشابهی
مواجه میشوید که متصدیان فروش رمز عابربانکتان را میپرسند. بهانه و دستمایه
اولیه این نوشته همین است: آیا باید بگوییم یا خیر؟
جامعه یا
اجتماع
«فردیناند
تونیس»، در یک تقسیمبندی از جوامع، میان شکل اولیه «اجتماع»(گمینشافت) و شکل مدرن
«جامعه»(گزلشافت) تمایز قایل شد. مدل اجتماع یا جماعت، نمونههای سنتیتری هستند
که همچنان روابط آنها بر پایه نسبتهای قومی، قبیلهای و یا خویشاوندی شکل میگیرد.
(روابط سنتی خودمان به ویژه در روستاها و شهرهای کوچکتر را به یاد بیاورید) به
تعبیر تونیس، روابط انسانی در اجتماع(گمینشافت) بر «عاطفه» استوار است.
در مقابل
اجتماع، جامعه(گزلشافت) قرار دارد که بر اساس الزام و نیاز شکل گرفته است. (تجربه
زیست در کلانشهرها را مجسم کنید) در این مدل، علاقه جای خود را به اکراه داده است،
سودجویی جای خدمترسانی را میگیرد و رقابت، جایگزین حمایت میشود. تونیس، در آغاز
کتاب خود (اجتماع و جامعه) مینویسد اجتماع به همبستگی کل ابنای بشر گرایش دارد اما
در جامعه انفکاک و جدایی استوار است. در جامعه افراد به صورت ارگانیگ به هم پیوند نخوردهاند
بلکه به صورت ارگانیک جدا شدهاند! فرد در اجتماع احساس امنیت و حمایت میکند در حالی
که در جامعه با احساس ناامنی و رقابت مواجه است.
به صورت
کلی، «اجتماع» ظرفیتهای محدودی دارد که پاسخگوی نیازهای جهان امروز نیست و به
ناچار باید جای خود را به «جامعه» بدهد. روابط ارگانیک در جامعه مدرن است که امکان
گسترش جوامع و تبدیل مجامع پراکنده سنتی به دولت/ملتهای بزرگ را فراهم میکند.
همچنین، نقش فرد و اصالت فردیت انسان تنها در بستر جامعه قابل توجه و تحقق است چرا
که در اجتماع سنتی، اولویت با خانواده/قبیله است. با این حال، شکسته شدن روابط
شخصی سنتی و جایگزینی آن با روابط غیرشخصی مدرن، آبستن آسیبهای اجتماعی و روانی
است که انزوا و تنهایی، افسردگی و حتی خودکشی از شایعترین موارد آن هستند.
ما چه کنیم؟
تقسیمبندی
تونیس، در آثار اندیشمندانی چون «ماکس وبر» و «امیل دورکیم» هم تکرار شد؛ اما به
مرور مشخص شد که هیچ جامعهای را نمیتوان کاملا مدرن یا کاملا سنتی قلمداد کرد.
پس ما همواره با جوامعی مواجه هستیم که به تعبیر «فردریک ریگز» ویژگی «منشوری» دارند.
یعنی بافتی ترکیبی از هر دو نوع جامعه و اجتماع را شامل میشوند. من گمان میکنم
این ویژگی منشوری جوامع، دقیقا در انسانها هم وجود دارد. یعنی هیچ یک از ما نه
کاملا مدرن هستیم و نه کاملا سنتی؛ بلکه در موقعیتهای گوناگون با رویکردهای
مختلف و گاه متضاد رفتار میکنیم. اگر فراموش نکنیم که هر یک از این دو رویکرد
نقاط مثبت یا منفی خاص خودش را دارد و لزوما هیچ یک بر دیگری برتری مطلق ندارند،
آنگاه با خیالی آسودهتر میتوانیم فارغ از برچسبهای جامعهشناختی، سود و زیان
هر عملی را در موقعیت خاص خودش بسنجیم.
اجازه بدهید
به ماجرای خاص خودم باز گردم. حریم خصوصی و ضرورت رعایت آن از دستاوردهای جوامع
مدرن است. به ویژه با گسترش روابط اجتماعی و ورود فنآوریهایی نظیر بانکداری
الکترونیک، مرزهای این حریم شخصی به صورت مداوم در حال تغییر و حتی گسترش هستند. اما
من گمان میکنم هر یک از ما میتوانیم متناسب با تجربیات و روحیات شخصی خود، نسخههایی
کاملا منحصر به فرد از این حریمها تهیه کنیم.
برای
مثال، من بیش از ۱۰ سال است که از عابربانک استفاده میکنم. در تمام این مدت حتی با
یک مورد مشکل هم (نظیر سرقت) مواجه نشدم. اساسا در حساب شخصی من به قدری پول نیست
که بخواهم نگراناش باشم. در مقابل، طی این ده سال، احتمالا هزاران بار با متصدیان
خریدی برخورد کردهام که بدون رعایت مقررات از من رمز کارت را طلب کردهاند. حال حساب
کنید که اگر من با تصوری ذهنی از الزامات زیست مدرن، هر بار میخواستم با فروشنده
وارد بگو مگو بشوم، طی این هزاران مورد چقدر مسببات فرسودگی روح و روان خودم را
فراهم میآوردم؟ یا حتی چه تصویر عبوس و نامطبوعی در محیط اطرافم به جای میگذاشتم؟
من به
حریم شخصی خودم اهمیت بسیار میدهم. اما حداقل در این مورد خاص ترجیح من مشاهده
مجدد لبخند صندوقدار کافه است که توانسته در دل یک کلانشهر با روابطی تماما
«گزلشافتی»، یک مدل کوچک «گمینشافتی» را بازسازی کند و به من احساس مطبوعی از
دوستی، آشنایی، راحتی و حمایت را بدهد.
(کانال تلگرامی «مجمع دیوانگان»)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر