سیاست، علم کسب قدرت است، یعنی لزوما معطوف به نتیجه است. «معطوف
به نتیجه» بودن سیاست آن را بینیاز از رعایت اخلاق نمیکند، اما رعایت اصول
اخلاقی فقط شرط لازم است، شما باید دستاوردهای عینی و مشخصی نیز ارایه دهید.
اثرات
عینی و ملموس این حقیقت را میتوانیم در سرنوشت بسیاری از گروههای سیاسی مشاهده
کنیم. گروههایی که زمانی بسیار محبوب و مقبول بودند اما به صرف ناتوانی در کسب
نتیجه به مرور از یادها رفتند. برای مثال، جبهه ملی ایران، زمانی با رهبری دکتر
مصدق فراگیرترین و محبوبترین جریان سیاسی کشور بود. اما ۲۵ سال ناکامی در ارایه
راهحلی برای کسب قدرت سبب شد که در حتی در آستانه انقلاب هم دیگر جبهه ملی یکی از
گروههای اصلی و تاثیرگذار به حساب نیاد.
حتی
جریان «راست محافظهکار» کشور میرفت تا در نیمه دهه هفتاد به سرنوشتی کم و بیش
مشابه دچار شود. پس از چندین شکست پیاپی انتخاباتی حد فاصل سالهای ۷۶ تا ۸۱
(مجموعا ۴ انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و شورا)، حامیان سابق، اعتماد خود نسبت به
کارآمدی راست محافظهکار را از دست دادند. همین امر احتمالا اصلیترین دلیل تغییر
استراتژی از «محافظهکاری» به «اصولگرایی» بود. راست جدید، بر خلاف همتای محافظهکار
خود واجد گرایشهای پوپولیستی و افراطگرایی بود و دقیقا به دلیل همین ویژگیها،
توانایی بسیج نیرو و ایجاد یک «جنبش تودهای» را داشت. بدین ترتیب، رهبران راست
محافظهکار، «علیرغم میل قلبی خود»، ناچار شدند با چهرهای چون «محمود احمدینژاد»
کنار بیایند که هرچند از جنس آنها نبود، اما دستکم میتوانست برایشان «نتیجه»
بگیرد.
سرنوشت
جریان اصلاحات هم استثنایی بر این قاعده نیست. اصلاحطلبان نمیتوانند برای همیشه
به پیروزیهای سابق (همچون خرداد ۷۶) تکیه کنند. آنها از سال ۸۱ تا ۹۲، برای نزدیک
به یک دهه فقط شکست خوردند. دیگر اهمینی ندارد که این شکستها در چه شرایطی رقم
خورد. هیچ یک از مسیرهای امتحان شده در این مدت، (از جمله حضور خیابانی) نتوانست
پیروزی مشخصی به هواداران اصلاحات تقدیم کند، تا آنکه بزنگاه ۹۲ از راه رسید و
سیاست «ائتلاف با میانهروها»!
اکثر
اخبار و آمار ارایه شده حاکی است که پیروزی «لیست امید» در دور دوم انتخابات مجلس حتی
از دور اول هم پررنگتر بوده است. یادمان نرفته که پیروزی دور اول انتخابات تهران
هم به مراتب درخشانتر از پیروزی نیمبند انتخابات شورای شهر بود. این روند صعودی
را میتوان با همان منطق «حصول نتیجه» توضیح داد. یعنی بخش عمدهای از جامعه،
اعتماد خود را نسبت به توانایی اصلاحطلبان در کسب نتیجه از دست داده بود. بخشی از
این بیاعتمادی در سال ۹۲ جبران شد. پیروزی قاطع فهرست تهران در انتخابات ۷ اسفند
یک گام به جلوتر بود و نتیجهاش در دور دوم انتخابات مشخص شد. امید بار دیگر به
بخشهای گستردهتری از جامعه بازگشته و این سرمایه، چنان گرانبها و ارزشمند است
که به سادگی نمیتوان بر سر آن قمار کرد.
جناح
راست اینبار با ترکیبی از محافظهکاران و افراطیون خود روی دور شکست افتاده است. تداوم
این وضعیت، بحرانی جدی در اردوگاه محافظهکاران ایجاد خواهد کرد. وزنکشی کاذب و
غیرضروری بر سر کرسی ریاست مجلس، فقط یک فرصت معجزهآسا در اختیار راستگرایان
قرار میدهد تا در غیاب حمایتهای مردمی (نقطه قوت اصلاحطلبان) روند شکستهای خود
را متوقف کنند. این در حالی است که اصلاحطلبان میتوانند تا زمان رسیدن انتخابات
ریاستجمهوری آینده، همچنان پیروزی چشمگیر خود در جریان دو انتخابات قبلی را حفظ
کرده و به عنوان تیم برنده، با روحیهای بهتر قدم به انتخابات بعدی بگذارند.
تیمهای
برنده، هیچ وقت نیاز به تکرار بازی ندارند. به قول معروف میتوانند در «اوج» کنار
بکشند و عنوان پیروزی را حفظ کنند. اما یک لحظه حساس وجود دارد که بسیاری از برندگان
را به سسقوط کشانده. درست همان وسوسهای که در گوش قمارباز پیروز میخواند: «فقط
یک بار دیگر امتحان کنم»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر