۳/۱۲/۱۳۹۲

خیانت به امید


عصاره این یادداشت در همین بند خلاصه می‌شود: «امید» سلاحی خودکار نیست که مداوم از آن استفاده کنید. «امید» همچون تفنگ سرپری است که هر بار که شلیک می‌کند تا مدت‌ها باید وقت و هزینه صرف تمیزکردن و پر کردن دوباره‌اش کنید. این سرمایه‌ گران‌بها را نباید در هر زمینی به قمار گذاشت.

تاریخی که پیش چشممان است
تعبیر «پیچیده و چند لایه عمل کردیم» را به خاطر دارید؟ توصیف سردار ذوالقدر بود از عملیاتی که برای پیروزی احمدی‌نژاد در سال ۸۴ طراحی شده بود. (+) آن زمان برگزار کننده انتخابات دولت اصلاحات بود و تقلب گسترده و چشم‌گیر غیرممکن به نظر می‌رسید. پس باید برای هر یک از نامزدها برنامه مشخصی طراحی می‌شد که آرا به سطح قابل تغییر کاهش پیدا کند. «معین» در بازی رد صلاحیت و حکم حکومتی گرفتار شد و تعدد نامزدها اختلاف رای آن‌ها را به چندصدهزار رای کاهش داد. یعنی آنقدر کم که کافی بود مهدی کروبی ساعتی به خواب برود تا سرنوشت ریاست‌جمهوری کشور تغییر کند. حالا هشت سال گذشته و با «مهندسی معقول و منطقی» مواجه هستیم.

شما فقط حق بازنده بودن دارید!
دیگر کسی شک ندارد که توازن قوا در سال ۸۸ به طرز بی‌سابقه‌ای به سمت هسته مرکزی قدرت بر هم خورده بود. درآمد سرشار نفتی، انسجام داخلی جریان حاکم، سیطره سپاه بر اقتصاد و البته ماشین سرکوب قدرتمند. حاکمیت همه چیز داشت، پس توانست بر تنها منبع قدرت باقی‌مانده، یعنی قدرت مردمی پیروز شود و کودتا علیه جمهوریت نظام را به سرانجام برساند. چهارسال بعد فرصت دیگری پیش آمد که اصلاح‌طلبان بسنجند مشکلات حاکمیت در این مدت چه تغییری در وضعیت توازن نیروها ایجاد کرده است. این احتمال وجود داشت که فشار تحریم‌ها، انزوای جهانی، نارضایتی عمومی و البته شکاف میان دولت و اصول‌گرایان وضعیت را به حالت توازن رسانده باشد. اما رد صلاحیت هاشمی، و سکوت احمدی‌نژاد در جریان حذف مشایی نشان داد اولا شکاف دولت با هسته قدرت چندان جدی نبوده و در ثانی حاکمیت ابدا علاقه‌ای به بازگشت اصلاح‌طلبان ندارد. کسی که هزینه کودتا را داده، چرا باید صندوق رای را دوباره «فصل‌الخطاب» کند؟ پس رقیب خود را تنها تا سطحی تحمل می‌کند که از بی‌نتیجه بودن اعمال و شکست اقداماتش اطمینان داشته باشد.

ابزار انتخابات برای حذف رقیب غیرانتخاباتی!
چالش اصلی حکومت طی چهار سال گذشته هیچ گاه جایگاه ریاست‌جمهوری نبوده است. پس از کودتای ۸۸ جمهوریت نظام عملا بلاموضوع شد و آنچه باقی‌ماند یک جایگاه «نخست وزیری» غیررسمی است که نمی‌تواند برای هسته قدرت مشکل ایجاد کند. (اگر هم لازم شد با نمایش‌هایی چون مضحکه مناظره‌ همین جایگاه را بیش از این مفتضح و رسوا می‌کنند) رقیب اصلی حاکمیت جای دیگری است. قدرتی نوظهور که در تاریخ ۳۰ سال گذشته سابقه نداشته است. یعنی یک توافق فراگیر و نوعی اتحاد نانوشته میان نخبگان با بدنه اجتماعی که خیزشی مردمی را در برابر تمامیت خواهی هسته قدرت تشکیل داده است.

به نظر می‌رسید جنبش سبز پس از سرکوب‌ سال‌های ۸۸ و ۸۹ عملا بلاموضوع شده است. جنبش در ظاهر نتوانست آلترناتیوی برای نمایش خیابانی پیدا کند و وقتی همین تنها ابزارش هم فلج شد انتظار می‌رفت که به سمت یک مرگ تدریجی حرکت کند. اما گذشت زمان نشان داد جنبش، نه تنها دچار ریزش نشده است، بلکه این توانایی را دارد که در بزنگاه‌هایی همچون انتخابات ریاست جمهوری باقی بدنه اصلاح‌طلبان را هم به خود جلب کند. قدرت جذب جنبش به حدی رسیده که از سطح خاتمی هم فراتر رود و امروز هاشمی را هم به خدمت ظرفیت‌های خودش درآورد. دیگر اهمیتی ندارد که شما اسم‌اش را جنبش سبز بگذارید یا هرچیز دیگر. در ایران، گرایش جدیدی ایجاد شده که می‌خواهد سیاست‌ورزی کند و در برابر تمامیت‌خواهی حکومت بایستد، اما خودش را به صندوق رای محدود نمی‌داند. (ولو اینکه فعلا نتوانسته باشد جایگزین خوبی ارایه دهد)

«وقتی حریف در اوج ضعف ‌است، سه امتیاز کافی نیست»! این اصل ساده فوتبالی را همه می‌دانند. برتری که قطعی شد، حالا باید تفاضل گل را هم بالا برد. رد صلاحیت‌های شورای نگهبان خیال همه را راحت کرد که از این انتخابات هیچ دستاوردی نصیب اصلاح‌طلبان نمی‌شود، پس حالا زمان آن است که تیم «مهندسی معقول و منطقی» به دنبال ضربه زدن به رقیب اصلی باشد. درست است که جنبش سبز در این انتخابات نماینده‌ای ندارد، اما این بدان معنا نیست که از قبل این نمایش انتخاباتی نمی‌شود به جنبش ضربه زد.

سبزها در تمام این چهار سال نشان دادند که به «امید» زنده هستند. امید به روزی که دوباره همراهان خود را در کنارشان ببینند؛ امید به «بی‌شمار» بودن‌شان؛ به اتحاد نانوشته و نادیده‌شان و امید به «یک روز خوب» که بالاخره می‌آید. پس مهندسی معقول و منطقی انتخابات باید یک بار برای همیشه این امید را نابود کرده و به یاس و سرخوردگی و افتراق بدل کند، تا با یک بازی انتخاباتی، یک رقیب غیرانتخاباتی را از میان بردارد.

مهره‌هایی برای بازی
محمدرضا عارف، کسی است که می‌تواند فردای روز رد صلاحیت هاشمی، در روزنامه انتخاباتی خود خبر از حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات بدهد (اینجا+) و به صورت مداوم در فرصت‌های تلویزیونی اینگونه نمایش دهد که گویا به نمایندگی از سیدمحمد خاتمی در انتخابات حاضر شده است. حسن روحانی هم گزینه دیگری است که برخی او را نامزد مورد حمایت هاشمی می‌دانند. دیگر اهمیتی ندارد که اصلاح‌طلبان از کسی حمایت بکنند یا نکنند. دو گزینه‌ای که به پای این جریان نوشته شده در تبلیغات‌شان نام اصلاحات و حتی موسوی (به عنوان نماد جنبش سبز) را بر زبان می‌آورد و بدین ترتیب فقط یک تلنگر کوچک و موزیانه از دستگاه پروپاگاندای حکومتی کافی است تا اینگونه القا شود که اصلاحات و جنبش سبز هم در انتخابات حاضر هستند.

از جنبه دیگر، حسن روحانی به نوعی نماد اعتراض به سیاست‌های هسته‌ای سال‌های اخیر است که توسط شخص رهبر نظام طراحی شده و در این مدت تحریم‌های گسترده و انزوای جهانی را برای کشور به ارمغان آورده است. نارضایتی از این سیاست رهبری در عمق جامعه کاملا مشهود بوده و عامی‌ترین شهروندان را به ستوه آورده است. پس اگر یک «مهندسی معقول و منطقی» موفق شود از این فرصت به خوبی استفاده کند، پس از انتخابات می‌تواند ادعا کند: جنبش سبز و جریان اصلاحات در بین مردم پایگاهی ندارند و بازنده مطلق انتخابات بودند. همچنین هرگونه شائبه علاقه مردم به «سیاست سازی در عرصه جهانی» برطرف شده و حمایت قاطع شهروندان از «سیاست مقاومت رهبری» به اثبات رسیده است. این فرصت‌ها در غیاب روحانی و عارف برای طراحان «مهندسی معقول» ایجاد نمی‌شدند.

نتایجی برای دهن کجی
من از صمیم قلب امیدوارم که اشتباه کنم. امیدوارم همین اقبال حداقلی که به آقایان عارف و روحانی شده است دست‌کم بتواند یکی از این دو را به دور دوم انتخابات بفرستد. اما به تجربه آموخته‌ام که واقعیت را رویاهای مطلوب ما نمی‌سازد. بلکه ظرفیت‌های عینی جامعه و ابزار و منابع قدرت است که نتیجه نهایی را تعیین می‌کند. پس صرفا با یک نگاه به ساختار حکومت و ابزار قدرتی که یک سره در انحصار یک جناح است، در برابر دو نامزدی که هیچ دست‌رسی خاصی به هیچ یک از رانت‌های قدرت ندارند و تقریبا به تنهایی وارد عرصه شده‌اند، نتایج انتخابات را تا حدودی قابل پیش‌بینی می‌کند. من گمان می‌کنم این نتایج به دو دسته عمده تقسیم می‌شود:

گروه نخست سه گانه «جلیلی – ولایتی و قالیباف» هستند که نفرات اول تا سوم فهرست نهایی را تشکیل خواهند داد. اینکه چه کسی اول و یا چه کسی سوم می‌شود را احتمالا تعداد آرای واقعی آن‌ها تعیین خواهد کرد. من گمان می‌کنم که شخص رهبر نظام در جدال میان این سه نفر تصمیم نهایی خود را نگرفته و هر کدام از آن‌ها حامیانی جدی در طیف قدرت دارند. در این مورد انتخابات می‌تواند برای رهبر نظام نقش یک افکارسنجی را داشته باشد که بتواند با اطلاعات بیشتری نخست وزیر بعدی خود را تعیین کند.

گروه دوم مجموعه «رضایی، عارف، روحانی و حداد عادل» هستند که باید رتبه‌های بین چهارم  تا هفتم انتخابات را پر کنند. اینکه ترتیب این چهارنفر چگونه باشد احتمالا بسته به گستاخی‌های «عارف و روحانی» تغییر خواهد کرد. اگر این دو نفر همین‌قدر سر به زیر باشند که اعتراضات‌شان را در سطح گلایه از زمان‌بندی مناظره‌ها محدود نگه دارند شاید این اقبال را داشته باشند که نفرات چهارم و پنجم شوند. در غیر این صورت، اگر پا را کمی از گلیم‌شان دراز‌تر کنند و بخواهند بیش از مدعی نزدیکی به جنبش سبز و یا رهبران آن شوند، آن وقت تا نفرات ششم و هفتم سقوط می‌کنند که همه‌گان بفهمند سرنوشت آدم زبان‌دراز چیست! به یاد بیاورید که آرای مهدی کروبی را در انتخابات ۸۸ کمتر از آرای باطله اعلام کردند تا دفعه دیگر کسی آن همه شعار رادیکال را یکجا تکرار نکند. (ناگفته پیداست که غرضی را هم آورده‌اند که آخر بشود، تا بگویند آرا واقعی بود)


خیانت به امید
به همان عصاره اصلی یادداشت بازگردیم که در ابتدا اشاره شد. امید تنها و تنها سرمایه جنبش سبز بوده و هنوز هم هست. پس وقتی نتیجه انتخابات صرفا با ابزار شورای نگهبان می‌تواند از پیش قطعی شود، تنها وظیفه‌ای که می‌توان برای مهندسی معقول و منطقی انتخابات قایل شد همین است که شما را فریب دهد تا از سلاح امید خود به صورتی نابجا استفاده کنید.

من در سال ۸۴ نوجوان کم‌تجربه‌ای بودم. بعدها فهمیدم اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت از ابتدا می‌دانسته‌اند که «معین» تقریبا شانسی برای پیروزی ندارد و بهتر است از اول بروند پشت سر هاشمی، اما با این توجیه که «فشار بدنه این اجازه را نمی‌دهد» ما را امیدوار کردند. من می‌گویم این افراد همه متهم هستند به «خیانت به امید».

آن‌ها که می‌دانند شکست قطعی است، آن‌ها که می‌بینند این صحنه انتخابات از ابتدا برای حذف اصلاح‌طلبان طراحی شده و البته آنان که چشم خودشان را می‌بندند تا حقیقت را انکار کنند و در مقابل به گروهی از بدنه خود «امید واهی پیروزی» می‌دهند، از نگاه من خیانت می‌کنند به امید.

نامزدی هاشمی فرصتی ایجاد کرد که ما دوباره بفهمیم حرف دل جامعه چقدر آشنا و ساده است. اتحاد خیره‌کننده اجتماعی که به موج «حمایت از هاشمی» بدل شد، حتی بدون یک حضور انتخاباتی هم امیدها را به اردوگاه منتقدین بازگردانده است. آن‌ها که دارند تلاش می‌کنند از این اسلحه امید در بازی شکست خورده این انتخابات استفاده کنند باید بدانند که فردای انتخاباتی هم هست و اگر این موج امیدواری و احساس قدرت ناشی از توافق حول آقای هاشمی دوباره به یاس و افتراق و اختلاف و سرخوردگی بینجامد گناهش به گردن آن‌هاست.

من اما به امید هیچ کسی خیانت نمی‌کنم. من به هرگوشی که اشتیاق شنیدن داشته باشد می‌گویم: «در این انتخابات اصلاح‌طلبان سر سوزنی شانس پیروزی ندارند. این صحنه‌آرایی یک دام هول‌ناک است برای نابود کردن امید ما و شعارهای ما و اهداف و مطالبات ما». این بدان معنا نیست که من کسی را از مشارکت در انتخابات منع کنم. خیلی خوب است که حالا که عارف و روحانی حضور دارند از این فرصت برای طرح گوشه‌ای از مطالبات و درد دل‌های سبزها استفاده کنند. کاش کمی دست از محافظه‌کاری بردارند و از این همه فرصت حضور در تلویزیون برای نقد جدی از وضعیت چهارسال گذشته و سیاست‌های سرکوب‌گرانه حاکمیت استفاده کنند. با این حال، فارغ از آنکه این دو نفر چه خواهند کرد، من همچنان اعتقاد دارم که سر سوزنی واقع‌بینی اقتضا می‌کند که از سنگین‌تر شدن یک شکست از پیش طراحی شده جلوگیری کنیم و دست‌کم از میان گزینه‌هایی که حکومت ظرفیت پذیرش آن‌ها را دارد، آنکسی که هزینه کمتری به کشور تحمیل می‌کند را انتخاب کنیم.

پی‌نوشت:
شاید نیازی به توضیح نباشد که عنوان این یادداشت برگرفته از کتابی است نوشته «ابوالحسن بنی‌صدر»

۱۴ نظر:

  1. مرتضی۱۲/۳/۹۲

    رفیق جان شما نوشته اید "من همچنان اعتقاد دارم که سر سوزنی واقع‌بینی اقتضا می‌کند که از سنگین‌تر شدن یک شکست از پیش طراحی شده جلوگیری کنیم و دست‌کم از میان گزینه‌هایی که حکومت ظرفیت پذیرش آن‌ها را دارد، آنکسی که هزینه کمتری به کشور تحمیل می‌کند را انتخاب کنیم."
    با وجود اینکه تقریبا با تمام مطالب این یادداشت موافقم ولی اصلا متوجه دلایل شما برای بند آخر این یادداشت نشدم آیا ما قرار طبق بازی که حکومت برای ما طراحی کرده در این بازی شرکت کنیم؟ چرا واقع بینی ما را به انتخاب هایی که حکومت برای ما نه در ظاهر که همه مردم بدانند بلکه در واقعیتی که ما برطبق بررسی شرایط از آن مطلع هستیم ایجاب میکند که به قالیباف رای دهیم


    ولی در مورد ناامیدی و استفاده از صلاح امید گفتید شاید مسئله اساسی که در این یادداشت بهش کم اشاره کردید حوادث سال 88 و ادامه آن در 89 و در شرایطی که اکثریت مردم بعد از گذشته خرداد 88 میدانستند که قرار نیست تغییری کلی در وضعیت حاصل بشه ولی برای حرکت در آن روزها نیازی به امید نداشتند چرا که آنچه مردم در آن روزها داشتند فراتر از امید بود به قول والتر بنیامین:"تنها از برای ناامیدان است که به ما امید ارزانی شده است"

    در جایی از یادداشت نوشته اید اگر عارف و روحانی از جنبش سبز حمایت کنند قطعا در نتایج انتخابات نتیجه آن را خواهند دید بر فرض وقوع چنین اتفاقی که با توجه به شخصیت عارف غیر ممکن و از روحانی هم با وجود راهی که در پیش گرفته بسیار بعید به نظر میاد ولی اگر این دو نفر بیایند و بیایند و به طور مشخص از جنبش سبز حمایت کنند حتی اگر تعداد رای ها و موجی که پس از این صحبت ها ایجاد مشود به آن حدی نباشد که بتواند از آمار ایجاد شده عبور کند و فرض شما تحقق پیدا کند فکر نمیکنی همین مطرح شدن مطالبات حقیقی مردم ویادآوری آنها موجب افزایش امید میشود؟

    پاسخحذف
  2. رفیق جان

    در مورد بند نخست باید بگویم که قطعا اینجا در مورد بحث مشارکت انتخاباتی یا تحریم صحبت نمی‌کنیم. در این مورد می‌شود در جای دیگری بحث جدیدی باز کرد. من همیشه در انتخابات شرکت می‌کنم مگر توافقی جمعی مبنی بر تحریم شکل بگیرد که نگرفته است. اما از نگاه من اولا این حکومت باز هم یکپارچه نیست. یعنی اینکه مطلوب جناح حامی جلیلی با مطلوب جناح حامی قالیباف متفاوت است. در ثانی، از اساس شما باید منطق تصمیم گیری خودتان را ثابت کنید. اگر منطق ما این باشد که «کاری خوب است که حاکمیت بگوید بد است و کاری بد است که حاکمیت بگوید خوب است»، آن وقت من می‌توانم انتقاد شما را کامل بپذیرم. اما منطق من می‌گوید «قالیباف بهتر از جلیلی است، ولو اینکه رهبر نظام هم او را به جلیلی ترجیح بدهد».

    در مورد بند دوم باید بگویم یکی از دلایلی که امید در چهارسال گذشته هیچ گاه از بین نرفت این بود که سبزها هرچند نتوانستند راهکارهای ایجابی و کارآمدی ارایه بدهند، اما در مقابل هیچ اشتباه فاحش و کشنده‌ای هم مرتکب نشدند. اینکه شما هنوز به پیروزی نرسیده‌اید لزوما امید شما را نابود نمی‌کند. اما اینکه شما اشتباه بزرگی انجام بدهید و این اشتباه شما به شکست بینجامد شما را از توانایی و خرد خودتان ناامید می‌کند که بدترین نوع ناامیدی است.

    در مورد بند سوم باید بگویم چرا اینچنین فکر نمی‌کنم؟ اتفاقا خیلی هم کار خوبی است. ارجاع می‌دهم به متن همین نوشته که اتفاقا من ابراز امیدواری کردم که همین کار را بکنند و از فرصت حضور در تلویزیون استفاده کنند. حرف من این بود که در نهایت باید دقت کنیم حداکثر دستاورد ما از این انتخابات همین مطرح کردن مطالبات و اعلام حضور مجدد است. اگر بیخودی کسی را امیدوار کنیم که ممکن است در این انتخابات ما پیروز شویم و رهبران سبز آزاد شوند و همه مشکلات حل شود داریم خیانت می‌کنیم. کار درست آن است که حداکثر ظرفیت را تشخیص دهیم و از آن حداکثر استفاده را هم بکنیم اما امیدواری خودمان را در همین سطح حفظ کنیم. نه اینکه دچار رویاپردازی شویم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرتضی۱۴/۳/۹۲

      "«قالیباف بهتر از جلیلی است، ولو اینکه رهبر نظام هم او را به جلیلی ترجیح بدهد»." قطعا همیشه در هر حالتی یکی بهتر از دیگری هست ولی مسئله من این است که من اعتقادی به انتخاب بین بد و بدتر ندارم البته منظورم از انتخاب بین بد و بدتر نه در قیاس با وضعیت آرمانی خویش بدون توجه به وضعیتی که در آن هستیم بلکه بیشتر با توجه به وضعیت امروزی در قیاس با وضعیتی که با انتخاب خویش در آینده احتمالا به آن خواهیم رسید بر همین اساس از نظر من انتخاب کسانی مثل خاتمی و موسوی و کروبی و هاشمی و روحانی و حتی عارف(بدون توجه به نحوه آمدنش) و خیلی های دیگر نه تنها انتخاب بین بد و بدتر نیست که انتخاب بین خوب و بد است ولی در مورد قالیباف قضیه به کلی متفاوت است به نظر نمیرسه که بارسیدن قالیباف به پاستور در 4 سال آینده به وضعیت بهتری میرسیم پس برای من انتخاب بین بد و بدتر است و اگر من بخواهم در انتخابات شرکت کنم ترجیه میدهم به روحانی رای دهم هرچند رایم را بخورند تا به قالیبافی رای دهم که از نظر من نمیتواند وضعیت امروز را بهبود بخشد و رای دادن به او امری کاملا فایدگرایانه است.

      حذف
    2. رفیق جان

      من هم مثل شما انتخاب موسوی یا خاتمی و یا حتی هاشمی را ابدا انتخاب میان بد و بدتر قلمداد نمی کنم. موسوی و خاتمی که اساسا ایده‌آل‌های من در یک انتخابات کاملا آزاد و سراسری هستند. هاشمی هم احتمالا بهترین گزینه قابل تصور برای وضعیت کنونی کشور است. اما روحانی و عارف با هیچ چسبی به این جماعت نمی‌چسبند و ابدا قابل مقایسه با آن‌ها نیستند.

      حذف
    3. ناشناس۱۷/۳/۹۲

      07.06.2013
      سناریوی القاء «وحشت» برای تحقق «حماسه سیاسی»: انتخابات را تحریم کنید٬ جلیلی به قدرت می‌رسد!

      مردم ایران با مهندسی افکار عمومی که از سوی مقام‌های جمهوری اسلامی در جریان است٬ باید بین مشارکت در انتخابات و به قدرت رسیدن سعید جلیلی یکی را انتخاب کنند.

      در این سناریو٬ مقام‌های جمهوری اسلامی برای نخستین بار از یک روش قدیمی که همواره مورد استفاده در سیاست خارجی آنهاست٬ بهره برده‌اند.

      آنها با تائید صلاحیت سعید جلیلی به عنوان نامزدی با دیدگاه‌ها و اعتقادات تند اسلامی٬ وی را در کنار سه نامزد معتدل محافظه‌کاران قرار داده‌اند.

      در این سناریو٬ به تحریم‌کنندگان انتخابات این‌گونه القاء می‌شود که در صورت شرکت نکردن در انتخابات و انتخاب نامزدی معتدل٬ باید در انتظار پیروزی جلیلی و بسته‌تر شدن فضای جامعه در همه زمینه‌ها باشند.

      سعید جلیلی در دو مناظره‌ای که به صورت زنده از تلویزیون پخش شده٬ به صراحت دیدگاه‌های تند اسلامی خود را بیان کرده که منجر به بروز نگرانی‌هایی میان تحریم‌کنندگان انتخابات شده است.

      در صورتی که جمهوری اسلامی بتواند به اندازه کافی تحریم‌کنندگان انتخابات را از عواقب به قدرت رسیدن جلیلی بترساند٬ آن وقت باید در انتظار مشارکت بالا در انتخابات ریاست جمهوری آینده بود.

      با نرخ مشارکت بالا٬ یکی از سه نامزد مورد نظر علی خامنه‌ای یعنی علی‌اکبر ولایتی٬ محمدباقر قالیباف و غلامعلی حداد عادل با رای بالایی به قدرت رسیده و اهداف وی نیز در این دوره از انتخابات تامین خواهد شد.

      نرخ مشارکت بالا٬ انتخاب نامزدی معتدل از محافظه‌کاران (در برابر سعید جلیلی) و شکست دوباره اصلاح‌طلبان سه هدفی است که علی خامنه‌ای در پی تحقق آن است.

      برای تحقق این اهداف علی خامنه‌‌ای و فرماندهان سپاه طی چند هفته گذشته بارها ادعا کرده‌اند نه‌ تنها در انتخابات دخالت نمی‌کنند٬ بلکه به نفع هیچ نامزدی نیز فعالیت نخواهند داشت.

      آنها پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و رحیم‌مشایی و اطمینان یافتن از پیروزی یکی از نامزد‌های محافظه‌کاران٬ این سیاست را اتخاذ کرده‌اند.

      برخلاف انتخابات سال ۱۳۸۸ مقام‌های جمهوری اسلامی در این دوره از انتخابات دست به تقلب گسترده نخواهد زد٬ بلکه با مهندسی افکار عمومی تلاش خواهند کرد به اهداف مورد نظر خود برسند.

      حذف
  3. ناشناس۱۲/۳/۹۲

    به نظر من توی شرایط فعلی واقعبینانه اینه که به فکر انتخاب شدن یک "دشمن دانا" باشیم و زیاد دچار توهمات خوشبینانه نشیم.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۳/۳/۹۲

    الان اگر خاتمی و هاشمی و همه آنها که شما آنها را "اصلاح طلب به معنی خاص اش" میدانی بگویند ما پشت عارف هستیم، شما از اینکه عارف در حال "سوء استفاده" از نام اصلاح طلبان است کوتاه می آیی؟!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رفیق جان

      در آن صورت قطعا عارف نماینده اصلاح‌طلبان خواهد بود و من هم قطعا به او رای می‌دهم.

      حذف
    2. ناشناس۱۴/۳/۹۲

      اگر قرار نباشه ما انتخاب كنيم دشمن دانا هم قرار نيست انتخاب شه.اين چه استدلاليه.شما حرف از رقيب براي رهبري مي دونيد؟يعني رهبري هنوز نمي دونه كي؟خنده داره؟

      حذف
  5. شما نوشته اید: «من از صمیم قلب امیدوارم که اشتباه کنم. امیدوارم همین اقبال حداقلی که به آقایان عارف و روحانی شده است دست‌کم بتواند یکی از این دو را به دور دوم انتخابات بفرستد.» جالب اینکه بعد طرفداری از قالیباف میکنید. سوال اینجاست که اگر حضور یکی از این دو را مفید میدانید، پس چرا از دیگری حمایت میکنید! اما اگر معتقدید قالیباف بهترین گزینه است، چرا چنین آرزویی!
    در اینجا این نکته به ذهن میرسد که دلیل عمده حمایت از قالیباف، نه گزینه بهتر بودن او که اقبال عمومی بیشتر به اوست. و به نظر من صرف اینکه یک نفر شانس بیشتری برای رای آوردن دارد، دلیل کافی برای رای دادن به او نیست. البته در شرایطی که شخص بهتری در بین گزینه ها موجود باشد!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پاسخ سوال شما همین است که من دست‌کم فعلا احساس نمی‌کنم که دارم اشتباه می‌کنم! یعنی همان‌طور که در متن نوشته‌ام احساس می‌کنم که رای دادن به روحانی و عارف بی‌فایده است و تکلیف این دو نفر از همین الآن مشخص است.

      ببینید، شما همین الآن که احتمال رای دادن به عارف یا روحانی را پذیرفته‌اید یعنی اینکه قبول کرده‌اید که در زمینی بازی کنید که حاکمیت آن را طراحی کرده است. یعنی زمین انتخابات پس از رد صلاحیت‌هایی که حتی شامل هاشمی می‌شود. پس بنده و شما در اینکه فعلا ناچار هستیم در زمین حاکمیت بازی کنیم اختلافی نداریم. تفاوت من این است که زمین حاکمیت را انتخاب میان تمامی این هشت گزینه نمی دانم. به نظر من زمین واقعی کمی محدودتر است و به همان سه گزینه‌ای که اسم بردم اختصاص دارد. پس به یکی از آن سه گزینه رای می‌دهم. در هسته اصلی منطق بنده با شما که «به بهترین گزینه از بین گزینه‌های موجود و ممکن رای بدهیم» تفاوتی وجود ندارد. تفاوت اینجاست که من اعتقاد دارم «گزینه‌های موجود و ممکن سه نفر هستند و نه هشت نفر».

      حذف
    2. این استدلال شما حداقل یک مشکل داره که من در ادامه میگیم. لازم به ذکر که در مورد پیش فرض شما، اینکه در اصل کلا سه گزینه داریم، هم میشه بحث کرد که من واردش نمیشم و فرض صحبتهام را میگذارم روی اینکه سه گزینه داریم:
      در این شرایط رای به روحانی یا عارف به یکی از این دو سرنوشت دچار خواهد شد: یا برای کس دیگری خونده میشه، اگه این فرض درست باشه دیگه دلیلی بر رای دادن به کسی وجود نداره چراکه اونها اسم کسی رو که میخوان بیرون میارن و هر استدلالی در طرافداری یا مخالفت با این سه گزینه بی معنی خواهد بود. یا در حالت دوم رای به این دو فرقی با رای سفید، این با رای ندادن فرق میکنه، نداره. در این صورت هم استدلال رای دادن به قالیباف یا ولایتی به بهانه جلوگیری از انتخاب شدن جلیلی بی معنی خواهد بود. رای دادن به کسی غیر از جلیلی، با فرض سالم بودن تقریبی انتخابات، به انتخاب نشدن جلیلی همون قدر کمک می کنه که رای دادن به شخصی خاص مثلا قالیباف.
      لازم به ذکر که من با این مساله که پس از رای دادن به شخصی مثل قالیباف و یا ولایتی و انتخاب این دو، میشه از اونها بعدا سهم خواهی کرد هم به شدت مخالفم. ولی چون ربطی به این بحث نداره بهش نمی پردازم.

      حذف
  6. ناشناس۱۳/۳/۹۲

    خب از همون اول بگيد كه طرفدار قاليباف هستيد، تا الان چندين بار مقاله به نفع قاليباف نوشتيد، من هم اين 8 نفر رو تحفه نمي‌دانم ولي اينكه قاليباف با تعداد بالا رأي بياره باز هم به معناي شكست اصلاحات هست و به قول شما از بين رفتن اميد، بهتره جاي اين حرف‌ها به همون عارف و روحاني متمركز بشيد، در ضمن سال 84 كاملا مشخص بود معين رأي نمياره عجيبه كه شما براي ما اينقدر تحليل مي‌نويسيد ولي اين موضوع ساده را خودتون تشخيص نداديد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رفیق جان

      اطمینان داشته باشید من ابدا از کسی ترسی ندارم و تا به امروز هیچ شخص یا گروه یا نهادی نتوانسته است جلوی صراحت من در بیان آزادانه اعتقاداتم را بگیرد. پس اگر روزی بخواهم از هر کسی، چه قالیباف، چه جلیلی و چه حتی خامنه‌ای دفاع کنم نیازی ندارم که حرف خودم را در لفافه بپیچم.

      حذف