وحید - این یک متن تخصصی نیست، بیشتر گلایه است، از یک شهروند معمولی این جامعه، به یک مرجع تقلید. خلاصه همه این حرفها که میخوانید را مادر همان طلبهای که مضروب شده در یک کلام گفته: اگر این اتفاق برای جوان دیگری میافتاد آیا مسوولین به عیادت میآمدند؟ (
اینجا)
جناب مکارم شیرازی هم آن دفعه که یک روحانی در خیابان شریعتی مضروب شده بود و هم این بار، واکنشهای تندی نشان دادند. دفعه پیش ضاربین را مفسد فی الارض دانستند. (
اینجا) این بار خواستهاند که دادگاههای علوی راه اندازی شود. ترجمهشان هم از دادگاههای علوی این است که وکیل گرفته نشود، تشریفات نباشد، یک هفتهای حکم صادر شود و احتمالا به شدیدترین وجه ممکن مجازات انجام شود تا جنبه جلوگیرانه داشته باشد.
(اینجا)
میشود در کنار حرفهای جناب مکارم به سخن سنجیده آن مادر دردمند بیشتر فکر کرد! همین گله ساده نشان از بسیاری ناگفتنیها دارد. با این همه به نظر نمیرسد مشکل ِ ما در گرفتن وکیل و دادرسی، از آن گونه که جناب مکارم غربی میخوانند و به گمان من حتی به استهزاء میگیرند باشد. مشکل در این نیست که متهم باید برای رعایت حقوق قانونی خود وکیل داشته باشد، به نظر نمیرسد مشکل، انکار اعترافات اولیه متهم به تلقین وکیل باشد، چرا که اساسا اگر ادله کافی برای اثبات وجود داشته باشد قاضی نیازی به انکار یا عدم انکار متهم ندارد.
به گمانم جناب مکارم دو موضوع را خلط میکنند، این که یک جرم رخ داده و بارز را میگذارند وسط و مشهود بودن جرم را ملاک این میکنند که خب حالا که اینقدر روشن است چه نیازی به وکیل؟ و بعد آن را تعمیم به کل میدهند غافل از اینکه قید ِ «حالا که اینقدر روشن است» همیشگی نیست! ایشان برای مواقعی که جرم روشن نیست توضیحی نمیدهند و متاسفانه جنبه طرد وکیل در سخنان ایشان شاید نشان از زاویه نگاه ایشان به مساله دارد که در بسیاری موارد همین نگاه باعث مشکلات فراوان بوده و هست. بماند که وکیل فقط برای اثبات بی گناهی متهم نیست و گاه تنها برای رعایت حقوق اوست.
ایشان از سرعت در رسیدگی میگویند، حرف حقی است که سرعت در رسیدگی از مهمترین جنبههای قضایی است، با این همه سرعت در رسیدگی الزاما به معنای خشونت نیست، و بیشتر به نظر میرسد که جناب مکارم بر مبنای عصبانیت به ویژه از اینکه به روحانیون ضربه وارد شده اینگونه همه چیز را با هم آمیختهاند. آنچه من از حرفهای ایشان میفهمم رگههایی از تندی را با خود دارد، گونهای از همسان دانستن قاطعیت با خشونت!
بله؛ سیستم قضایی ما کند است، اما نه به دلیل امکان برخوردار بودن از وکیل، نه به دلیل احتمال انکار اقرارات اولیه متهم به القای وکیل، سیستم قضایی ما در یک کلام و به تعبیری عمومی «فشل» است! جانی ندارد و از یک سیستم بیجان چه انتظار تندی؟ حال وکیل بشود گرفت یا نه، پرونده تشکیل بشود یا نه، چه فرقی میکند؟
سیستم قضایی ما از آنجا کند است که اساسا استقلالی ندارد، سیستم قضایی ما از آنجا کند است که بر خلاف شعارهای خوش آب و رنگ، گویی اساسا برپا داشتنِ عدالت برای او معنایی ندارد، سیستم قضایی ما از آنجا کند است که «پنهان کار» است، آن هم نه به نفع مردم و علیه مجرمان، که به عکس! سیستم قضایی ما مرده! سند زنده مرده بودنش همین که صد نفر صد نفر میآوردند و اعتراف میگرفتند و جناب مکارم البته نیازی به گله نمیدیدند! گویی آبرو و حرمت آنها هیچ کدام به اندازه این بنده خداهای مضروب شده روحانی نبوده برای ایشان. از قضا مردم، همین که فهمیدند اساسا سیستمی در کار نیست در پس ذهنشان جرم پذیری شکل میگیرد! سالهاست که چنین است، من فقط یک مثال نزدیک زدم.
جناب مکارم، بیشتر از آن خشونتی که امکان بازگیری دارد یک «سیستم سالم»، توان جلوگیری را بالا میبرد. سیستم قضایی ما سالهاست که مرده، از مرده چه انتظار خشونت و اقتدار دارید؟ گیرم که یک مرده چهره ترسناکی هم داشته باشد، چه میتواند که بکند؟ مگر تا همین امروز سیستم قضایی اعدام نداشته؟ مگر مردم نمیدانند عاقبت قتل در این کشور چیست؟ همه میدانند، اما وقتی برای کوچکترین کارها سیستمی صحیح نبود و شما هم اعتراض نداشتید، آرام آرام برای مردم این مساله جا میافتد که خودمان مشکلاتمان را حل میکنیم؛ با چوب و چماق! با قمه!
سیستم قضاییِ ما ضربههای مهلکی خورده در این سالها جناب مکارم، همین دو سال اخیر هم شاید حکم تیر خلاص داشته، متاسفانه شما آنگاه که باید خطاهای بزرگتر را میدیدید و زبان علی در کام میکردید و داد بر میآوردید نیاوردید و امروز این نگرانیتان حکم کوزه شکسته و آب ریخته دارد. هرچند هنوز هم مشکل را درست نمیبینید و راه حل درست نمیدهید! مگر قاتل سعادت آباد به طرفة العینی اعدام نشد؟ چه شد؟ هیچ! جز یک ترافیک صبحگاهی در محل اعدام چیز بیشتری از آنچه که شما در نظر دارید نشد. همین چند هفته پیش پسری، دختری را بر روی پل مدیریت به ضربات چاقو از پای درآورد. چیزی شبیه به همان نوع ِ قتل ِ سعادت آباد. (
اینجا)
مردم وقتی در میانشان عصبیت موج زد، وقتی آرامش با خبرهای ریز و درشت ِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از میانشان رخت بر بست، وقتی سیستم اداره جامعه نتوانست صبوری و مدارا به مردم تزریق کند، وقتی در خوابِ غفلت بسیاری مسند نشینان فرهنگ جامعه، کلاهبراداری «زرنگی» نام گرفت و یا بردن آبروی دیگران در رسانهها و تریبونهای عمومی و رسمی مملکت را کسی دهن به اعتراض نگشود گمان نبرید که مردم شبیه پیغمبر زاده بزرگ شوند، و نصایح خشک و خالی را بپذیرند یا اساسا در پس ذهنهاشان چیزی به اسم قانون و قضا بنشیند. عدم انجام خشونت بیشتر از اینکه ترس بخواهد نیازمند درونی شدن آرامش و دیدن سلامت در سیستم قضایی است. این شما و این ما، نه دادگاههای علوی، که طنابهای اعدام سیار راه بیاندازید، اگر آب از آبِ جرم خیزی تکان خورد.
تا حس انتقامهای شخصی درون مردم زنده باشد، خشونت و اعدام درمان گر نیست. تا زمانی که رییس جمهور ما برای جواب دادن به سوالِ کشتن ندا در مقابل خبرنگار خارجی عکس شهیده «مروة شربینی» بیرون بکشد (
اینجا) و به خیال خود خبرنگار را بایکوت کند و از جواب دادن به کشتن ندا طفره برود هیچ خشونتی درمانگر نیست. چرا که مردم بعد از اندک زمانی خواهند خواند که قاتل مروة به حبس ابد (شدید ترین محاکمه ممکن)
محکوم شده اما اینجا هر روز برای ندا فیلم میسازند و حقیقت را وارونه میکنند. همین میشود که یک ذهنیت نانوشته میان همه و در فضای اجتماع شکل میگیرد، بین مردم عادی و غیرسیاسی هم آرام آرام رشد میکند و مردم همه از روح اجتماع پیروی میکنند و اقتدار و راستی قوه قضا را ویران شده میبیند و ویرانه را چه به اقتدار؟! مردم به دین امرایشان هستند و مگر دین امرای ما امروز جز این چیز دیگری است؟
جناب استاد، مرجع بزرگوار، تا زمانی که قوه قضاییه در ذهن مردم به جای پناهگاه معادل زد و بند و رشوه بود، معادل سیستم حقیر ِ گوش به فرمانی از وزارت اطلاعات بود روال همین است که هست. تا زمانی که کسانی را بازداشت میکنند و دادستان تهران میگوید ما که حکمی ندادهایم برای بازداشت، اظهار بیاطلاعی میکند (
اینجا) روال همین است که هست. گمان نبرید این یک مساله سیاسی است و به عموم مردم ِ حتی غیرسیاسی چه ربط دارد؟ نه، چنین گمان نبرید که اساسا یک سیستم روحی حاکم بر خود دارد که انعکاس آن را همه در هر صنف و گروه و مقامی لمس میکنند، زبان به زبان میشنوند و درک میکنند.
در بسیاری کشورهای دنیا مجازات قاتل اعدام نیست و با این همه به اندازه ما هم جرم خیز از نظر قتلی نیستند. حتما میدانید که جرم خیزی ما در ردههای بالای دنیا است؟ این تناقض را چه طور باید پاسخ داد؟ جناب آقای مکارم، عدالت و بازگیری، زمانی معنا مییابد که به شکایت ِ یک مستخدم ساده هتل، رییس صندوق بین المللی پول را قبل از سوار شدن به هواپیما بازداشت میشود و جلسهاش با صدر اعظم آلمان لغو. پرونده رسانهای میشود تا در اذهان عمومی مردم روشن شود که ادعا درست بوده یا خیر؟ نه اینکه مانند سردار زارعی ِ ما ابتدا قضیه به سرعت تکذیب شود، بعد که از همه جا توسط رسانههایی که حاکمان ما چشم دیدنشان را هم ندارند خبر درز کرد یک چیزهایی جسته گریخته گفته شود و بعد هم برود به بوته فراموشی تا سردار بعدی! (
اینجا)
عدالت زمانی مفهموم می یابد و بازدارنگی پرمعنا میشود که روشن شود به دلیل شنود تلفنی، یک امپراتور رسانهای به فنا برود و جایگاه نخست وزیر متزلزل بشود (
اینجا) نه اینکه سردار مشفق بنشیند و با آب و تاب نتایج شنود را در جمعی با حضور برخی هم لباسهای شما با آب و تاب بگوید و شاید به قول خودش که به خدمت علما هم میرسیده به حضور خود شما هم رسیده باشد و باز به جای او، شاکیانش را از مرخصی به زندان بخوانند!
جناب مکارم، قضایا اندکی پیچ و خم بیشتری از آنچه که شما گمان میکنید دارد، البته شما به وظیفه اسلامی عمل کردهاید، طبق معمول سیستم غربی و وکیل را هم که زیر سوال بردید و بر آن تاختید، هرچند من نمیدانم این اسلامخواهی و عدالتطلبی بزرگانی چون شما به سان لطف ِ شیخ و زاهد چرا گاه هست و گاه نیست!
در ماجرای اخیر، سیستم بیمارستانی مورد بازخواست قرار گرفته که چرا سریع پذیرش نکرده؟ انگار دوستان ناگهان با این مساله مواجه شدهاند! گویی تا پیش از این فیالفور پذیرش میشده است! عدالت همین جاهاست که ضربه میخورد، بی اعتمادی و اقدامهای شخصی اینجاهاست که ریشه میزند و بزرگ میشود که مردم این سوالها را در ذهنشان نگاه میدارند که آقایان تا دیدند یک طلبه چنین شده بلوا راه انداختهاند. این مساله بیشتر خشم میآفریند تا خشنودی. بار دیگر آن جمله شاهکار را از زبان مادری که درد فرزندش را دارد بخوانید که آیا اگر کس دیگری بود باز به ملاقات میآمدید؟ کاش عدالت علوی زمانی که فقرا از درب بیمارستانها بازگشت داده میشدند دقیقا همینقدر به خشمتان میآورد. (
اینجا)جناب مکارم، شرمنده از بیادبی و جسارتم، عدهای ادعا کرده بودند که کلههاشان را در زندانهای رسمی کشور و برای خورد کردن و شکستن و از هم پاشاندن روحیه در گنداب توالت فرو کردهاند، یک نفر هم نبودند، چند نفر چنین ادعایی داشتند، حافظهام برای یافتن عکس العملی از شما یاری نمیکند. عدالت علوی شما شاید آن زمان دادگاهی نداشته؟! نمی دانم! (شرح شکنجهها را از
اینجا+ و
اینجا+ بخوانید)
من نمی دانم این کاریکاتور ِ ادعاهای عدالت علوی را چطور باید به عنوان یک شهروند هضم کنم. خطابم تنها به شما نیست اما نمیتوانم نگویم که:
صد فخر همی کنی که می مینخوری - - - صد کار کنی که می غلام است آن را*
به گمان من دم بر نیاوردن در مقابل این فجایع از هزاران «می» ناگوارتر است! مساله قتل روح الله داداشی به کمیسیون امنیت ملی مجلس رفته. شما گمان میکنید چه خواهند کرد؟ اگر دوست دارید بگذارید من داستانی به نام کهریزک را برایتان یاداوری کنم که این دوستان هیچ نکردند. بگذارید کوی دانشگاه و کوس سبحان را یادآوری کنم که هیچ نکردند.
بله، شما هم خواهید گفت که آنها کار دوستانِ از ما بهتران بوده و نمیشده آنها را مجازات کرد و من میگویم دقیقا همین جاهاست که ریشه دردها شروع میشود، جامعه هوشیار است، حس دارد، زنده است، وقتی با این گونه اقدامات کشته شد، وقتی با این نوع برخوردها شاکله اش فرو پاشید دیگر انتظار معجزه و خویشتن داری و بی جرمی از آن نداشته باشید. ریز و درشت و هزار گونه دیگر از این رفتارها را مردم سیاسی و غیر سیاسی همه میبینند و هرچند خاموش اما عکس العمل نشان میدهند. یک جامعه یک سیستم تاثیر پذیر از ریزترین کنشهای اجتماعی است، دانه به دانه این رفتارها در جان مردم تاثیر میکند، کافی است مردم کوچه و بازار درونشان جا افتاده باشد که کارها در این مملکت با پارتی، پول و رشوه و این مسائل قابل پیشبرد است، اینها معجونی از سیاست و اقتصاد و فرهنگ است که به خورد مردم داده شده، معجونی فلج کننده. با شعار و موعظههای بیاثر آبی از آب تکان نخواهد خورد، که اگر میخورد، تا کنون خورده بود.
همین مثالهای روزمره و ساده است که آبروی قوه قضا را میریزد، وقتی که ریخت و بی اعتباریاش هویدا شد، ژستهای خشن گرفتن و تهدید به اعدام و بسیاری چیزهای دیگر هم رنگ میبازد، به گمانم آمار قتلهای ما از همان چند ماه پیش که جناب صادق لاریجانی از برخورد شدید با حمل کنندگان سلاح سرد گفتند بیشتر نشده باشد کمتر نشده! حداقل چند نمونه بسیار شوک برانگیز داشتهایم در همین زمان کم. نگویید از اجرایی نشدن است که همه داد ِ من در این نوشته این است که یک سیستم ضعیف اساسا توان اجرا ندارد. چه بخواهد چه نخواهد. مردم از دیدن پلیس به عنوان عامل و همراه قضایی هراس دارند. مردم پلیس را به چشمِ مزاحم نگاه میکنند. معلوم است که پناهگاه آنها نخواهد شد و رفتارهای لحظهای و خشن زیاد خواهد بود. عصبیتهای درونی مردم موجب رفتارهای انفجاری ِ لحظهای میشود و در آن زمان کسی به عاقبت کار نگاهی نمیکند. این ها را اضافه کنید به عدم حمل سلاح گرم.
این کلاف در هم تنیده شاخصههای تاثیر گذار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما را در چنان مخمصهای فرو میبرد که خروجیهای آن اگر جز این جرمخیزی، بی انگیزگی دانشجویان، خروج سرمایههای فکری، تنشهای فردی و خانوادگی و تندی مردم با همدیگر باشد باید تعجب کرد. کاش تودرتو بودنِ واکنشهای ِ عمومی اجتماعی را به این سادگی با درخواست سریع اعدام و امثال آن فراموش نمیکردید، کاش آنجا که زنجیره علل به قلههای بلند قدرت میرسد سکوت نمیکردید، کاش آنجا که ریشهها جوانه میزنند علی وار به میدان میآمدید نه آنگاه که جوانهها درخت شدهاند.
چقدر گفتنی هست، شرمندهام اما، چقدر گله هست از شما جناب مکارم، نوشتن را حوصلهای بیش از این نیست، خواندن هم توان میخواهد وگرنه بسیار میشود نوشت، و بسیار میشود از سکوت شما بر سر بزنگاهها نوشت و از به فریاد در آمدنتان بر سر ِ نتایج ِ آن بزنگاهها تعجب کرد!
گر می نخوری طعنه مزن مستان را - - - بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره مشو بدان که می مینخوری - - - صد لقمه خوری که می غلام است آن را
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال می کند.