نخست – طی 14 سال گذشته، تنها در یک انتخابات بود که من به صورت تمام و کمال احساس شکست کردم. نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری جایی بود که ما (من و همفکران من) به هر حال توانسته بودیم یک گزینه قابل قبول را معرفی کنیم و علیرغم دشواریهای معمول وارد رقابت شویم. شکست در انتخابات سال 84 برای من صرفا در پنجم شدن دکترمعین تبلور نیافت. من میگویم پس از 8 سال ریاست جمهوری خاتمی، ما تنها در صورتی میتوانستیم از پیروزی سخن بگوییم که حتی بیش از 20میلیون رای کسب کنیم. در ریشهیابی این شکست دلایل بسیاری آورده شده است که فقط یکی از آنها به دلم مینشیند: «ما نتوانستیم دموکرسی را به نان شب ترجمه کنیم».
در سالهای پایانی دولت اصلاحات، نارضایتیها از عملکرد سیدمحمدخاتمی به نسبت افزایش یافته بود. جریان رادیکال دانشجویی به کل از دامان اصلاحطلبان فاصله گرفت و هرکسی از ظن خود عملکرد خاتمی را زیر سوال برد. گمان ما بر این بود که مشکل توده جامعه با خاتمی، سستی او در تقابل با رهبر نظام بوده است. ما گمان میکردیم که توده مردم خاتمی را نخواهند بخشید چرا که او در برابر احکام حکومتی مقاومت نکرد، پیگیری پرونده قتلهای زنجیرهای را نیمه تمام گذاشت، به نمایش فرمایشی مجلس هفتم گردن نهاد و نتوانست از تعطیلی فلهای مطبوعات جلوگیری کند. با همین تحلیل از فضای عمومی جامعه بود که دکتر معین شعار «نپذیرفتن حکم حکومتی» را سرلوحه کار خود قرار داد. بدین ترتیب ما سرخوش از جبران آنچه بزرگترین ضعف دوران خاتمی قلمداد میکردیم دم از «اصلاحات یک گام به پیش زدیم»، اما چوب واقعیت به سختترین شکل ممکن ما را از خواب غفلت پراند.
مردم چیز دیگری میخواستند. دغدغه نخست جامعه برخلاف تصور ما نه قانون شکنی بود و نه حکم حکومتی. نه تعطیلی فلهای مطبوعات بود و نه قتلهای محفلی. مردم به نان شب فکر میکردند. از مفاسد اقتصادی به ستوه آمده بودند و کمرشان زیر بار تورم و گرانی و بیکاری خم شده بود. من هنوز هم تنها راهکار پاسخگویی به این دغدغههای مردمی را بازگشت به مسیر قانونگرایی و آزادیهای سیاسی میدانم، اما این حقیقتی نبود که اکثریت جامعه برسر آن توافق داشته باشند. بدین ترتیب اصلاحطلبانی که خود را پیشرو قلمداد میکردند در فاصله کمتر از 8 سال پس از فتح قاطعانه مجلس ششم، به ناگاه اقبال بیحرف و حدیث عمومی را از دست دادند. دیگر کنار هم قرار گرفتن نامهایی چون خاتمی، حجاریان، تاجزاده و بهزاد نبوی ضامن پیروزی نبود.
دوم - به باور من جنبش سبز در حالی وارد دومین سال تولد خود شده که همچنان پایههای اساسی گفتمانش بر همان مطالبات دموکراتیک روزهای نخست استوار است. اگر از بابت شکل جنبش و ریشه مطالبات بخواهیم در مورد آن قضاوت کنیم، تعبیر درستی خواهد بود که آن را «جنبش طبقه متوسط شهری» بدانیم. (هرچند به کار بردن این تعبیر را از منظر ترکیب حاضران و فعالان جنبش درست نمیدانم) از این نظر من به خود حق میدهم برای جنبش سبز با خط مشی کنونی به همان میزان اقبال پیروزی قایل شوم که گفتمان اصلاحطلبی با تکیه بر شعارهای دموکراتیک شانس همهگیر شدن داشت. در واقع به نظر میرسد جنبش سبز در شرایط کنونی از تک تک شهروندان ایرانی انتظار دارد که برای دستیابی به مطالباتی نظیر «حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش» و «آزادی بیان و فعالیت سیاسی» بسیج شوند و آماده پرداخت هزینه باشند. من میگویم این انتظاری واقعبینانه نیست.
سوم – با نزدیک شدن به موعد برگزاری انتخابات مجلس نهم، جدالهای آشکاری میان طیفهای گوناگون جنبش شکل گرفته است. من هرچه در این جدالها جست و جو کردم، رد پایی از هیچ گونه پشتگرمی به مطالبات عمومی ندیدم. هیچ یک از طرفین دعوا استدلال نمیکند که دغدغه نخست جامعه ایرانی در حال حاضر فلان مسئله است، پس ما نیز مسیر و هدف خود را با همین مطالبه هماهنگ میکنیم. آنچه این روزها به چشم میخورد تلاش برای هماهنگ کردن واقعیت با آرمانهای خیالی افراد است. در این روش من از خون شهدای جنبش برای خود تفسیری میکنم، بر پایه آن تعاریفی از خیانت و شهامت ارایه میدهم و تلاش میکنم این رویاپردازیهای ذهنی خود را به واقعیت موجود در جامعه تحمیل کنم. این مسیری نیست که به سرانجامی برسد و این خوابی نیست که چندان به درازا بینجامد. پتکهای واقعیت در همین نزدیکیها انتظار میکشند.
نتیجه: جنبش سبز دو سال پس از تولد خود هنوز نتوانسته است به آرمانهای نخستین خود دست یابد و یا حتی مسیر دقیق و مشخصی برای حرکات آینده خود ترسیم کند. در این شرایط، گروهی به مانند همیشه تاب تحمل از دست دادهاند و راه خروج از بنبست را در فرار به جلو جست و جو میکنند. از نگاه من این گروه همانانی هستند که دلایل ضعف و ناکامی دولت اصلاحات را نه در فاصله گرفتن از گفتمان توده مردم، بلکه در میانهروی و مصالحه جست و جو میکردند و در تلاش برای جبران آن یا به کمپینهای «رفراندوم تغییر قانون اساسی» روی آوردند و یا شعارهایشان را تندتر از پیش کردند. برای من سرانجام راهی که این جماعت در آن گام نهادهاند هیچ نیازی به پیشبینی و تحلیل ندارد، کتاب تاریخ پر است از صفحاتی که فرجام تباه این «بیماری کودکانه چپروی» را ترسیم کردهاند.
از سوی دیگر باور دارم اگر جنبش بخواهد در درجه نخست بقای خود را تضمین کرده و در درجه دوم دامنه حضور و فعالیتش را به تمامی اقشار جامعه گسترش دهد، باید هرچه سریعتر ضعف تاریخی گفتمان روشنفکری را جبران کند. این ضعف، قابل درک نبودن مطالبات طبقه متوسط، برای اکثریت مردم جامعه (و حتی بخشهایی از خود این طبقه) است. به صورت صریح، دموکراسی باید به نان شب ترجمه شود تا دیگر هیچ شخص و یا گروهی نتواند با وعده یک جیره عنایت ملوکانه کسی را به دام نمایش صوری انتخابات بکشاند. این مسیری است که یا هرچه سریعتر بدان وارد خواهیم شد و یا بار دیگر عرصه را به نیرویی جدید* با گفتمانی جدید (هرچند صوری و دروغین) واگذار خواهیم کرد.
پینوشت:
* به زودی مجموعه یادداشتهای «مجمع دیوانگان» در پیوند با مسئله انتخابات پیش رو را آغاز میکنم. آنجا تلاش میکنم تصور خودم از این نیروی جدید را بیشتر شرح دهم.
* به زودی مجموعه یادداشتهای «مجمع دیوانگان» در پیوند با مسئله انتخابات پیش رو را آغاز میکنم. آنجا تلاش میکنم تصور خودم از این نیروی جدید را بیشتر شرح دهم.
آزادی سیاسی تنها در صورتی به نان شب برای مردم تبدیل میشود که با آزادی اقتصادی همراه باشد. جنبشهای آزادیخواهی مردم ایران هم تا زمانی که به اهمیت این موضوع پی نبرند همگی در نهایت شکست خواهند خورد. متاسفانه در هیچ جای فضای نخبگان ایرانی نمیبینم که کسی از آزادی اقتصادی یادی کند.
پاسخحذفشما مسئله را مطرح کرده اید و بسیار خوب هم این کار را کردید اما راه رسیدن به این منظور را نگفتید . چگونه باید مطالبات سیاسی جنبش را به مسئله ی روزانه ی مردم تبدیل کرد؟مگر نه این که احمدی نژاد در دوره ی اول با شعار عدالت بدون مشخص کردن منظور از آن تمام مطالبات مردم را به سوی خود جذب کرد . آیا جنبش سبز هم باید شعار های خودش را اینگونه عامیانه کند ؟ اگر هم منظورتان گسترش و ارتقای سطح دریافت عمومی است که پروسه ای چند ده ساله می طلبد .
پاسخحذفاین موضوع نان که بی شک هست منتها اگر قراره به مورد مسخره ای مثل بیانیه ی شورا برای روز کارگر ختم بشه یا مثل بند سوم خواسته های شورا تو بیانیه راهپیمایی 22 خرداد ختم بشه به نظر من سنگین تره اصلاً مطرح نشه. با عرض معذرت جایگزین کردن نان به جای دموکراسی هم حتی توام با خواستن دموکراسی گفتمانی کاملاً چپ گرایانه است( بنابر این اساساً درک نمی کنم لحن تحقیر آمیزتون نسبت به چپ روی). این که با شرایط فعلی چگونه می خواهید این ماجرا رو پیش ببرید الله اعلم.
پاسخحذفمشکل اساسی فعالین سبز علی الخصوص فعالین اصلاح طلب که به خاطر دسترسی بیشتر به رسانه و ارتباط با رهبران جنبش خواهی نخواهی در راس هرم قرار می گیرند. مسئله اینه که فعالین جنبش همه چیز را می خواهند از مبارزه ی مسالمت آمیز گرفته تا اعتصابات( آرمان خان صریح می پرسم به نظرتون فقط مشکل ما گفتمانه؟) و شبکه سازی( انتظار خود به خود شکل گیری این شبکه ها و انتظاری که از فعالیت شبکه ها می رفت یکی از تراژدی های مضحک جنبش سبزه که شرحش مثنویه برای خودش) تاکید بر لزوم اتحاد( یاد آوری می شود که آقای امیر ارجمند در مورد ترکیب شورا گفتن تشکیل شده از همه ی گرایش هاست در حالی که بعداً معلوم شد فقط تشکیل شده از بعضی از اصلاح طلب و از تشکل های میانه روی اپوزیسیون که هیچ حتی بعضی تشکل های اصلاح طلب هم نماینده ای ندارن حال این که با چنین وضعیتی قراره نیروهای دیگه به نیروهای اصلاح طلب اعتماد کنن قضیه ای برای خودش از قضا ماجرای 84 هم مسئله این بود که کسی به تن ندادن به حکم حکومتی اعتماد نداشت ماجرا فقط دغدغه های اقتصادی نبود پس چرا همون طبقه ی متوسط هم به معین رای ندادن. مشکل اینه که دوستان اصلاح طلب گاه با چنان شدتی مشغول تاراندن تمامی متحدین تحول خواهشون هستن که حیرت انگیزه به جای سعی در جذبشون. اشاره می شود به مقاله ی کیهان منشانه ی روزنامه ی اعتماد در مورد 3 تیر. انواع و اقسام توهین هایی که در روزنامه ها، فضای مجازی و رسانه ها به تمامی منتقدین به اپوزیسیون می شه( من منکر توهین طرف مقابل نیستم منتها از اساس منکر شدن ماجرا از طرف این نیروها خیلی خنده دار) از رمانتیک، متوهم، ساختار شکن، تندرو نامیدن که بگذریم تصویر کردن یه نیروی چریک مسلسل به دست که می خواد تو کشور جنگ راه بندازه خیلی خنده داره حالا جالب اینه که آنگ سان سوجی تو مصاحبه ی بی بی سی باهاش از مبارزه ی گروه های مسلحانه گفتن اون ضمن رد نکردن و تقبیح نکردن ماجرا فقط گفت روش ما با اونا متفاوته. حالا اسم اوردن از درگیری مسلحانه و هراسوندن مردم ازش تو جامعه ای مثل ایران حداقل خنده داره حالا بگذریم از اون ماجرای مسخره ی نقل شده از طائب و ادعا نامه ی روزنامه ی اعتماد علیه کانون نویسندگان اگر با نیروهای دیگه از جمله همون رفراندوم خواهان هم عقیده نیستید حداقل به شعور سیاسیشون احترام بذارید. با روشی که اصلاح طلبان در پیش گرفتن اگر این روش سریعاً اصلاح نشه گمانه زنی من اینه که تا چند سال دیگه اصلاح طلبان به نیرویی منفرد و خنثی از نظر سپهر سیاسی توی ایران تبدیل می شه البته الان هم به سرعت داره به اون سمت حرکت می کنه) نداشتن تاکتیک و برنامه طبق معمول( هنوز کسی به سوال واحدی جواب نداده که در صورت پذیرفته شدن شروط خاتمی توسط حاکمیت برنامه چیه. آیا ایشان به مانند دوران ریاست جمهوریشان می گویند که رییس جمهور اپوزیسیون نیستند) مبارزات مدنی( چه فایده راه های مختلف معرفی کردن وقتی از سمت رهبری جنبش حتی تمایلی به کاربستش وجود نداره)
امیدوارم جنبش سبز بتونه به عنوان موثرترین نیروی اپوزیسیون در حال حاضر به ایفای نقشش ادامه بده. اما خیال بافی در مورد پیروزی های بلند مدت و وارد شدن به نوعی اصلاحات بی سرانجام همان قدر خیال پردازانه است که روش های دیگه( حداقل بدون حمایت از موضوع رفراندوم رفراندوم خواهان می دانند چه می خواهند و سمت و سوی حرکت کدام است. اما سبزها بین دعوا با احمدی نژاد و خامنه ای سازگارند( در نگاهی بدبینانه خیلی از نیروها خواستار تغییر اساسی نیستند) در مورد شکست و بدتر شدن اوضاع در بعضی از جنبش های اصلاح طلبانه اشاره می شود به جنبش های اصلاحات در اروپای شرقی.
من معتقدم در تمام این دو سال ما مقهور خودمان و اشتباهاتمان شدیم تا مقهور اقتدارگرایان( بر عکس ادعا نامه ی خانم زرتشت در جرس مبنی بر این که سید علی خامنه ای باهوش ترین سیاست مدار معاصره. بسیار ضعیف عمل کردیم و از قضا عمده ی تقصیر دقیقاً متوجه اصلاح طلبانه. امید است که اصلاح رویه صورت گیرد.