دو روز پیش، وبسایت تازه تاسیس «سیاستنامه» از تکمیل فهرستی از اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات مجلس خبر داد. (لیست 20نفره را از اینجا بخوانید) انتشار این خبر که به صورت گسترده در تمامی رسانههای اصولگرا بازتاب یافت با واکنش برخی از شخصیتهایی مواجه شد که نامشان در فهرست 20نفره ذکر شده است. برخی رسانههای جنبش سبز نیز تلاش کردند تا با پررنگکردن واکنش این چهرهها، اساس حضور یک لیست اصلاحطلب در انتخابات مجلس هشتم را منکر شوند، اما واقعیت چیز دیگری است.
بنابر اطلاعات ناچیز نگارنده، از مدتها پیش تلاش برای باز کردن پای اصلاحطلبان به انتخابات مجلس آغاز شده است. محوریت این تلاش با شخص هاشمی رفسنجانی است که تلاش میکند رهبر نظام را متقاعد سازد برای دفع خطر احمدینژاد گزینه دیگری جز آشتی با یک طیف از اصلاحطلبان میانه رو ندارد. تنها حقیقت مشترکی که همه جناحهای حاضر بر سر آن توافق دارند این است که اصولگرایان به کلی حمایت مردمی را از دست دادهاند و به تنهایی حتی 15 درصد از رای دهندگان را جذب نخواهد کرد. در چنین شرایطی دو حالت بیشتر وجود ندارد. یا گروهی معدودی از اصلاحطلبان وارد عرصه انتخابات میشوند و بخشی از نارضایتیهای موجود در جامعه را نمایندگی میکنند و یا تمامی ظرفیتهای اعتراضی برای اشغال توسط حامیان احمدینژاد خالی میماند.
مرور نیروهای حاضر
در یک جمعبندی کلی، فعالان سیاسی داخل نظام به سه گروه تقسیم میشوند. طیف نخست اصولگرایان سنتی که فعلا نزدیکترین گروه سیاسی (غیرنظامی) به رهبری محسوب میشوند. این گروه در مقطع کنونی بزرگترین دشمن خود را طیف احمدینژاد (جریان انحرافی) قلمداد میکند و امیدوار است تا با جلب حمایت بخش کوچکی از اصلاحطلبان در مجلس آینده، دولت را محاصره و حتی ساقط کند. این اصولگرایان چه با هدف داغ شدن تنور انتخابات و ایجاد یک مشروعیت نیمبند برای نظام و چه با هدف تضعیف دولت از حضور اصلاحطلبان در انتخابات استقبال میکنند.
گروه دوم دولت است که گمان میکند برای شکست دادن اصولگرایان سنتی در انتخابات مشکلی از جانب حمایتهای مردمی ندارد. در واقع احمدینژاد ثابت کرده که همواره میتواند خود را در موضع منتقد وضعیت موجود قرار دهد و با انداختن گناه همه اشتباهات به گردن دیگران، حمایت بخشهایی از ناراضیان فرودست اجتماعی را کسب کند. این حمایتها، هرقدر هم که طی دو سال گذشته کاهش پیدا کرده باشند، همچنان برای شکست اصولگرایان بیاراده و بلیقربانگو کافی هستند. در چنین شرایطی، طیف دولت تنها خطر جدی را در حضور احتمالی اصلاحطلبان میبیند که در برابر آنها نمیتواند نقش اپوزوسیون را بازی کند. بدین ترتیب دولت هرکاری انجام میدهد تا اصلاحطلبان وارد انتخابات نشوند.
گروه سوم جریان اصلاحطلبان میانهرو، با محوریت هاشمی رفسنجانی هستند که امیدوارند از وضعیت موجود و نیاز رهبر به حمایت مردمی در حذف احمدینژاد بهرهمند شوند و دوباره به ساختار قدرت بازگردند. این گروه هیچ کدام از دو جریان قبلی را رقیب خود قلمداد نمیکند. در واقع تهدید اصلی برای این گروه، دیگر جریانات اصلاحطلبی هستند که قصد حضور در انتخابات را ندارند. به صورت ویژه شخص سید محمد خاتمی، با وزن سیاسی و اقبال عمومی منحصر به فرد خود، بزرگترین تهدید برای اصلاحطلبان متمایل به حضور در انتخابات محسوب میشود. اگر خاتمی تصمیم قطعی بگیرد که انتخابات بعدی را تحریم کند، احتمالا هیچ کس جرات نخواهد کرد با پرچم اصلاحطلبی وارد عرصه شود. در میان توده ایرانیان اصلاحات همچنان در قامت خاتمی تعریف شده است و مخالفان وی نمیتوانند مدعی اصلاحات باشند. بدین ترتیب اراده شخص خاتمی میتواند به صورت کامل گروه سوم را از عرصه سیاسی حذف کند.
حالتبندیهای احتمالی
با مقدمه فوق، از میان سه گروه نامبرده شده همه چیز به گروه سوم بستگی دارد. اگر این گروه وارد عرصه شوند نظام فرصت میکند تا جریان حامی دولت را به صورت کامل پاکسازی کند. در این شرایط مجلس بعدی در اختیار اکثریتی از اصولگرایان با وزن کم و اقلیتی از چهرههای شاخص اصلاحطلب با وزن بالا (نظیر عارف، جهانگیری و انصاری) قرار خواهد گرفت. با چنین مجلسی احمدینژاد حتی اگر بتواند دوره چهارسالهاش را به پایان برساند، دیگر یک مترسک کاملا خنثی خواد بود. در عین حال نظام یک نمونه آزمایشگای و شبیهسازی شده از منتقدان را به داخل مجلس کشانده تا بخشهایی از مشروعیت از بین رفتهاش را ترمیم کند.
اما اگر تمامی اصلاحطلبان انتخابات را تحریم کنند، آنگاه ابتکار عمل در دست تیم دولت باقی میماند. در این شرایط قدرت رهبر نظام در تقابل با احمدینژاد از قبل هم کمتر خواهد شد و رییس دولت کودتا فرصت خواهد کرد تا از آخرین برگ برنده خود، یعنی بسیج تودههای پایین اجتماع جهت حمله به پایگاه مجلس استفاده کند. پیشبینی نتیجه این حالت بسیار دشوار است اما من تصور میکنم رهبری ناچار خواهد شد یک بار دیگر بازی را به هم بزند و دولتی را که خودش به مدد یک کودتا سر کار آورده، با یک کودتای دیگر ساقط کند.
چرا سایتهای دولتی لیست اصلاحطلبان را منتشر ساختند؟
هیچ گروهی نباید با نام اصلاحطلب وارد عرصه انتخابات شود. این احتمالا استراتژی این روزهای حامیان دولت است، اما از آنجا که شورای نگهبان در انحصار رهبری است، یک راه بیشتر پیش روی دولت باقی نمیماند: «سوزاندن مهرههای حریف»! در شرایطی که حتی خاتمی هم از حضور در انتخابات استقبال نمیکند، هرکس که نامزد انتخابات شود با موجی از حملات مخالفین مواجه خواهد شد. این حقیقت ساده را تیم دولت به خوبی میداند پس زیرکانه اسامی محتملترین نامزدهای اصلاحطلبان را منتشر میکند* تا از ظرفیت سبزهای حامی تحریم برای تخریب و سوزاندن این چهرهها استفاده کنند. در این شرایط گزینههای مطرح شده یا باید حضور در انتخابات را منکر شوند و یا باید برای نزدیک به شش ماه در معرض حملات تحریمیها قرار بگیرند.
عامل تعیین کننده
اما اگر از من بپرسند که نقش جنبش سبز در میان این جدالها چیست؟ من میگویم حرف اول و آخر را جنبش خواهد زد. در واقع این جنبش سبز است که تعیین میکند اصلاحطلبان در انتخابات حاضر شوند یا نه. فراموش نکنید در تعاریف فعلی حکومت و باور عامه مردم همچنان «اصلاحطلبان» اسم رمز شخص «سیدمحمد خاتمی» است. رییس دولت اصلاحات تا این لحظه قاطعانه اعلام کرده است در فضای امنیتی و در یک انتخابات نیمبند شرکت نخواهد کرد. پس اگر جنبش سبز بتواند از مواضع کنونی خاتمی حمایت کند، قطعا او نیز در مسیری که انتخاب کرده قاطعانهتر به پیش میرود و در نهایت پای اصلاحطلبان را از انتخابات مجلس خواهد برید.
در نقطه مقابل، اگر جنبش سبز در برابر افراطیونی که خاتمی را مورد حمله و توهین قرار میدهند سکوت کند، هیچ بعید نیست مذاکرات پشت پرده اصلاحطلبان میانهرو او را متقاعد کند که به عرصه اصلاحطلبی نیمبند انتخاباتی باز گردد. در واقع این خطر وجود دارد که خاتمی گمان کند با نزدیکتر شدن به مواضع جنبش، نه تنها خود را در خطر حصر و بازداشت از جانب حاکمیت قرار خواهد داد، که حتی آبرو و شرافتش نیز از جانب افراطیون در امان نخواهد ماند. این یعنی او از ادامه مسیری که اکنون انتخاب کرده پشیمان خواهد شد، خیلی آرام خودش را کنار خواهد کشید، جنبش را بیش از پیش در سردرگمی رها خواهد کرد و امکان را برای میانهروهای فرصتطلب و تحرکات حاکمیت فراهم خواهد ساخت.
پینوشت:
* یک بار دیگر تاکید میکنم که فهرست اعلام شده به هیچ وجه فرضی و دروغین نیست. بر سر تک تک این گزینهها میان آقای هاشمی و بیت رهبری چانه زنی و گفت و گو شکل گرفته و یا میگیرد.
* یک بار دیگر تاکید میکنم که فهرست اعلام شده به هیچ وجه فرضی و دروغین نیست. بر سر تک تک این گزینهها میان آقای هاشمی و بیت رهبری چانه زنی و گفت و گو شکل گرفته و یا میگیرد.
من از سر عملگرایی حاضر بودم (و اگر شرایط تکرار شود همچنان حاضرم) در انتخابات ۸۸ به خاتمی رای دهم. اما رییس جمهور زبونی که وقتی سپاه با تانک افتتاحیه فرودگاه امام را بر هم می زند سر به زیر می پذیرد، سیاستمداری که تن به انتخابات دستچین شده مجلس هفتم می دهد، رییس دولتی که تقلب انتخابات ۸۴ را بداخلاقی می خواند و از آن می گذرد، و مردی که هنوز هم که هنوز است وقایع بهار ۸۸ را بداخلاقی (!) می داند نه کودتا، چنین ترسوی بی مایه ای حتما توجیهی شرعی برای شرکت در انتخابات خواهد یافت!
پاسخحذفغیر از «ترک عادت» قتل های زنجیره ای دو مورد نشان دهید که خاتمی محض رضای خدا سر حرفش، سر حقوق این مردم بدبخت ایستاده باشد. همیشه اول می غرد و در آخر چون سگ کنک خورده به سوراخ می خزد. امیدوارم دست کم این یک بار را اشتباه کنم اما پیشینه خاتمی و منطق او حکم می کند که این بار هم «در برابر نظامی که به آن اعتقاد دارد عقب نشیند» اگر همه سبزهای منتقدش هم زبان در کام کشند و نازک تر از گلش نگویند، باز هم بهانه ای خواهد یافت که مردم را رها کند و در آغوش «رهبر قتاله» بخزد. این خط این نشان.