سالهاست
که تبلیغات حکومتی و تبلیغات مخالفان حکومت در یک ادعا به اشتراک رسیدهاند: «مشارکت
بالای انتخاباتی به افزایش مشروعیت نظام میانجامد». در ظاهر ادعایی منطقی است،
اما آیا واقعا چنین است؟
در
تاریخچه انتخابات ریاست جمهوری کشور کمترین مشارکت مربوط است به دورههای چهارم و
پنجم و ششم. (دور دوم آقای خامنهای و دو دور آقای رفسنجانی با حدود ۵۰ تا ۵۴
درصد) آرامترین رقابتهای انتخاباتی که بازنده به برنده تبریک میگفت. برنده نیز نه
تنها در آرامش کامل فعالیت میکرد، بلکه حتی از جناح رقیب هم در کابینه خود
استفاده میکرد.
در نقطه
مقابل، دورههای هفتم (خرداد ۷۶) و دهم (خرداد ۸۸) را داریم که درصد مشارکت به شدت
افزایش یافت. (۸۰ و ۸۵ درصد) هر دو دوره نیز همراه شد با تنشهای جدی پس از
انتخابات. دولت خاتمی با «هر ۹ روز یک بحران» مواجه شد و تا تهدید به کودتا (در
ماجرای ۱۸تیر) پیش رفت. وضعیت ۸۸ هم که نیازی به توضیح ندارد. حال شاید بتوان پرسید
این چطور مشروعیتی است که هرگاه افزایش پیدا میکند کشور با بحران داخلی مواجه میشود؟
از بعد اعتماد
مردم به نظام به مساله نگاه کنیم: باز هم میزان افزایش مشارکت همواره مترادف بوده
با افزایش بیاعتمادی نسبت به امانتداری حکومت. (سال ۸۸ را به یاد بیاورید) دقیقا هم
در همین دورهها بوده که از تریبونهای رسمی، بیشترین تخریبها علیه مقامات و
نهادهای رسمی کشور انجام شده است. آن هم نه صرفا از جانب منتقدان یا اصلاحطلبان. اتفاقا
بیشترین اتهامات، توهینها و سیاهنماییها را در انتخابات اخیر اصولگرایان به
نمایش گذاشتند. حتی در ستادهای انتخاباتی توصیه میکردند که مردم با خود خودکار ببرند
چرا که به خودکارهای حکومت هم اعتمادی نیست! بدین ترتیب، اگر در جریان انتخابات ۸۸،
به روا یا ناروا، بخش عمدهای از بدنه اصلاحطلبان اعتماد خودش به نظام را از دست
داد، در جریان انتخابات سال ۹۶ این اصولگرایان بودند که بدنه خود را از سلامت
سیستم حکومت و اعتماد به امانتداری آن مایوس کردند.
به
تازگی، یادداشتی در تلگرام دست به دست شد و مورد توجه قرار گرفت با عنوان: «برد ۲۳
میلیونی، شیرینتر میشود اگر . . . ». (اینجا+ بخوانید)
لب کلام نگارنده این است: برنده بازنده را تحقیر نکند، همه دوست باشیم و با اتحاد
کشور را بسازیم. توصیهای ظاهرا حکیمانه و مقبول که در عمل به یک کلیشه بیمعنا و
بیخاصیت بدل شده است. شکافهای عمیق اجتماعی، با سلام و صلوات و نصیحت پر نمیشوند.
واقعیات سیاسی با پایانبندی فیلم «اخراجیها» تفاوت دارد که یک سرود ای ایران
بخوانیم و همه چیز را فراموش کنیم. اگر وضعیت به جایی رسیده که حتی رهبری نظام،
برای نخستین بار حاضر نمیشود در پیام انتخاباتی خود به رییس جمهور منتخب «تبریک»
بگوید، دیگر بوسیدن روی هم و احترام به بازنده حتی در سطح شوخی هم مطرح نیست.
با این
توصیههای تنزهطلبانه دردی از کشور درمان نمیشود. برای حل مشکل، نخستین گام آن
است که اصل بروز شکاف را بپذیریم. باید بپذیریم که کارکرد انتخابات در کشور ما عوض
شده است. صندوق رای دیگر محل نظرسنجی و انتخاب میان روشها و سلیقهها متفاوت
کشورداری نیست. از نگاه بخش قابل توجهی از مردم، انتخابات آخرین سنگر جمهوریت نظام
است که باید از انحصار یک هسته غیردموکراتیک و غیرپاسخگو مصون نگاه داشته شود. یک
جنگ برای «هستی و نیستی» است. افزایش خیره کننده درصد مشارکت در این چهارچوب، به
معنای افزایش مشروعیت و ثبات نظام نیست؛ بلکه نشان میدهد که هر روز اقشار بیشتری خود
را در معرض خطری کشنده و مهلک احساس کرده و برای دفع آن بسیج میشوند.
دوقطبیهای
انتخاباتی ما، طی ۲۰ سال گذشته تنها در چهارچوب همین وضعیت شبهجنگی قابل توضیح
هستند. توصیه به «بوسیدن روی هم» صرفا برای طرفین یک رقابت همدلانه معنا دارد، نه
آنان که به قصد نبرد با یک خصم بنیادین پا به میدان میگذارند. بر خلاف سالهای
دور که جناح رقیب ما یک جریان کلاسیک اصولگرا بود، امروزه ما با یک امپراطوری
مافیاگونه مالی/امنیتی مواجه هستیم که در صدا و سیمای نفوذ کرده، به صورت سازماندهی
شده و سیستماتیک دروغ میگوید، پروندهسازی میکند و هرکجا دستش برسد از «لولهکردن»
مردم ابایی ندارد. تا زمانی که تکلیف این امپراطوری وحشت مشخص نشود و تا زمانی که
از تکرار این سازماندهی سیستماتیک دروغ/وعده/ارعاب اطمینان پیدا نکنیم، هر
انتخابات دیگری را صرفا ناچاریم به شکل یک اردوکشی رفراندومگونه «تکرار کنیم»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر