۱/۱۸/۱۳۹۵

طنزهای تلویزیون به ما چه می‌گویند؟


حتما شما هم به مانند من بسیاری از آثار کلاسیک طنزپردازان تاریخ سینما را دیده‌اید. از چارلی چاپلین و باستر کیتون گرفته، تا لورل و هاردی، جری لوییس، نورمن ویزدوم و خلاصه تمامی آنان که عمری خنده به لب میلیون‌ها مخاطب خود نشاندند. تعداد زیادی از آثار این کمدین‌های سرشناس به تناوب از سیمای ملی پخش شده و ما ایرانیان نیز به مانند بسیاری از مردم جهان آشنایی خوبی با آن داریم. حال، نکته‌ای که می‌خواهم از خلال این آثار طنز مورد تاکید قرار دهم، دست‌مایه‌های شوخی، یا بنیان اخلاقی شخصیت‌های کمدی است.

فهرست آثار هر یک از کمدین‌های برجسته تاریخ را که مرور کنید، با شخصیت‌هایی ساده، صادق، مهربان، فداکار و خلاصه از هر نظر دوست‌داشتنی مواجه می‌شویم که سادگی اغراق شده‌شان به معصومیتی کودکانه می‌ماند. در مقابل شخصیت‌های اغراق‌شده ما، دنیایی وجود دارد که درست به مانند واقعیت جهان بیرونی، خشن، تیره، پر از دروغ، سودجویی، بی‌وفایی و در یک کلام «بی‌اخلاقی» است. تقابل شخصیت‌های ساده قصه ما در برابر جهانی از واقعیات تلخ، ضمن پدیدآوردن یک وضعیت کمیک و خنده‌دار، در نهایت ته مایه‌هایی از انتقاد را به همراه دارد. تلنگرهایی که به ما یادآوری می‌کند ذات انسان و خوبی‌های مورد ستایش ما تا چه میزان با واقعیت‌های اجتماعی فاصله گرفته است. در نهایت، شخصیت اصلی داستان که باید مورد ستایش و تمجید مخاطبان قرار گیرد، همان نماد سادگی و سلامت اخلاقی انسان است که در برابر پلیدی‌های جهان یک «وصله ناجور» به نظر می‌رسد اما مقاومت می‌کند و تسلیم نمی‌شود.

این شیوه از خلق موقعیت کمیک، احتمالا تاریخی‌ترین و کلاسیک‌ترین شیوه طنزپردازی نقادانه است و اتفاقا در کشور ما نیز پیشینه‌ای دور و دراز دارد. یکی از قدیمی‌ترین مصادیق آن در تاریخ ادب و سنت ایرانی را باید در شخصیت «ملا نصرالدین» جست. اگر به نسخه‌های تاریخی و معتبرتر حکایت‌های ملا مراجعه کنیم، او نیز دقیقا نمونه‌ای است از انسانی زیرک، صادق و به شدت صریح‌الهجه. کسی که در برابر ناهنجاری‌های جامعه با لحنی شوخ و برنده زبان به انتقاد و کنایه می‌گشاید.

پس از ملانصرالدین، شخصیت «مبارک» نیز در تاریخ ادبیات نمایشی ما چهره‌ای کاملا شناخته شده است. «مبارک» نیز به مانند «ملانصرالدین»، فردی هوشمند در لباسی از سادگی و بلاهت است. در طول داستان شاهد سودجویی‌ها و دروغ‌گویی‌های دیگر شخصیت‌ها است و با طنز و کنایه آن‌ها را دست می‌اندازد، اما در نهایت با «پایان خوش» داستان، مبارک سیه‌چرده سربلند باقی می‌ماند و روسیاهی واقعی به چهره دغل‌کاران می‌نشیند. بدین ترتیب، سنت طنز ایرانی نیز به درستی همان روح تمجید از خوبی‌ها و تشویق به اخلاق‌گرایی را در دل خود حفظ کرده بود، البته تا زمانی که پای سریال‌های تلویزیونی به میان کشیده شد!

سال‌ها است که برجسته‌ترین شخصیت‌های سریال‌های طنز تلویزیونی ما، از فرمولی یکسره متفاوت برای خنداندن مردم استفاده می‌کنند. شاخص‌ترین چهره‌های طنز در سیمای ملی، شخصیت‌هایی به غایت دروغ‌گو، تنبل، دورو، فریب‌کار، سودجو، خودخواه، از زیر کار در رو، متملق، بددهن و خلاصه «لمپن» هستند. در نسخه سریال‌های تلویزیونی، این جهان بیرونی است که منطقی، با اخلاق، ساده و صادق است و موقعیت کمیک، این‌بار از تقابل شخصیت اصلی بی‌اخلاق، در برابر جهان منطقی شکل گرفته است. همچنان این تقابل سنتی می‌تواند لبخند به لب بیننده بنشاند، اما پرسش من این است که در نهایت دستاورد و پیام چنین طنزی چیست؟

چارلی چاپلین، از فراز شاهکارهای ماندگار خود، گویی انگشت اتهام خود را به تمامی جهانیان اشاره می‌رود و فریاد می‌زند: انسان واقعی همین شخصیت ساده، صمیمی و حتی معصوم چارلی است که من خلق کرده‌ام. آنچه ناهنجار است جهان سیاه شماست. «عصر جدید» شما انسانیت را لای چرخ دهنده‌هایش خورد کرده است. «دیکتاتور»های شما جهان را به جنگ و نابودی کشانده‌اند. فریب و نیرنگ در دل‌هایتان خانه گزیده، اما من از تمامی این رنگ‌های تیره شما اعلام برائت می‌کنم.


اما شخصیت‌هایی چون «بهروز پیرپکاجکی»، «داوود و فرهاد برره»، «مرد هزار چهره»، «کنگر زهتاب» (با بازی جواد رضویان و تکه کلام معروف «واس ماس») و ده‌ها سریال طنزی که به صورت مسلسلی و سفارشی در تلویزیون ساخته می‌شود و معمولا به صورت مناسبتی (نوروز یا رمضان) پخش می‌شود، حجم مجموعه کاملی از تمامی بی‌اخلاقی‌ها را به نمایش می‌گذارند که در بهترین حالت می‌تواند «عصاره رذایل» جامعه ایرانی تلقی شود. گویا، سریال‌های طنز سیمای ملی، بر خلاف رویه کلاسیک و تاریخی طنز که سنتی انتقادی و عامل تحرک به سمت پیرایش اخلاقی جامعه بوده، صرفا می‌خواهند به مخاطب خود تسکینی مخدرگونه بدهند که «نگران خرده رذایل اخلاقی خود نباشید، این پلیدی‌ها فراگیر و حتی خنده‌دار است»!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر