۴/۳۱/۱۳۹۱

مدرک‌گرایی یا توصیه به تعبد و تقلیدگری در علم


روحانیون، دست‌کم در پایین‌ترین رتبه‌های خود که می‌شوند: «روضه‌خوان‌های منبری» علاقه وافری دارند که با برچسب «یک دانش دقیق و تخصصی»، پای غیرروحانیون را از اظهار نظر در امور مذهبی ببرند. آنان معمولا عادت دارند در پاسخ به پرسش‌هایی ساده از برخی احکام و یا حتی اصول مذهبی که با عقل جور در نمی‌آید بگویند: «این‌ها یک سری دانش تخصصی می‌خواهد که باید سال‌ها در علم دین فعالیت کرد تا بدان دست یافت». (که احتمالا این دانش‌ هم هیچ جا بجز حوزه علمیه وجود ندارد!) همین شیوه استدلال و نگرش، بزرگترین و احتمالا «تنها» دلیلی است که این گروه در توجیه لزوم «تقلیدگری» در فقه شیعی ارایه می‌دهند. یعنی به اینجای کار که می‌رسند همواره مثال می‌زنند: «هر دانشی یک متخصص دارد. مثلا شما برای مریضی به پزشک مراجعه می‌کنید؛ پس برای امور مذهبی هم باید به متخصص مذهبی، یعنی فقیه مراجعه کنید و هرچه او گفت بپذیرید».


در این مورد دو نکته ظریف وجود دارد. اولا این استدلال‌گران گرامی به روی مبارک خودشان نمی‌آورند که اگر یک عده آدم یاغی و ای بسا سست عنصر و بی‌ایمان نبودند که از فرامین همین علمای گران‌قدر سر باز بزنند، اساسا علم پزشکی در این کشور پا نمی‌گرفت که حالا متخصصین‌اش توجیهی شوند برای بقای تقلیدگری! به یاد بیاورید که در زمان قاجار همین علمای عظام، علوم جدید را به شدت تکفیر می‌کردند و خدا می‌داند چند بار امثال جناب «رشدیه» مدرسه ساختند و آقایان خراب کردند تا بالاخره پای علم و دانش هم به این کشور باز شد.


نکته دوم اینکه این دوستان احتمالا در هنگام به کار گیری این مثال، تنها و تنها آن دست از پزشکان عبوس و بی‌حوصله‌ای را در نظر دارند که برای توجیه بیمار خود وقت کافی ندارند. نسخه را می‌پیچند و همچون وحی منزل کف دست بیمار می‌گذارند. در غیر این صورت، یک متخصص پزشکی، با هر سطحی از دانش و هر سطحی از مدرک و اعتبار علمی هم که باشد، در نهایت باید برای بیمار خود وقت بگذارد. با مجموعه‌ای از تصاویر و نتایج آزمایش‌ها بیماری‌اش را به او شرح دهد، راه‌کارهای متفاوت درمان را پیشنهاد دهد، خطرات و مزایای هرکدام را بازگو کند و در نهایت تصمیم‌گیری را به خود بیمار محول سازد. شیوه‌ای که دقیقا در تضاد با مرام «تقلیدگری» است. به صورت خلاصه: «من نسخه یک پزشک را صرفا و صرفا به این دلیل که او احتمالا از فلان دانشگاه معتبر فارغ‌التحصیل شده نمی‌پذیرم. تحصیلات و مدارک علمی یک پزشک فقط به درد خودش می‌خورد که بیماری من را خوب تشخیص بدهد و راه درمان آن را نیز پیدا کند. از آنجا به بعد و زمانی که پای من به میان می‌آید، تنها این منطق و استدلال پزشک است که یا من را متقاعد می‌سازد و یا من به سراغ پزشک دیگری می‌روم».


* * *


وبلاگ «چهاردیواری»، مطلبی طعنه‌آمیز نوشته است در انتقاد به حضور تحصیل‌کردگان رشته‌های مهندسی در مباحثی نظیر علوم سیاسی، فلسفی، عرفانی یا اجتماعی. تلنگر متن را می‌توان بدین گونه خلاصه کرد:  «چرا مهندس‌ها (تحصیل‌کردگان رشته‌های فنی) در زمینه‌هایی اظهار نظر می‌کنند که به تخصص آن‌ها ارتباطی ندارد و چرا اظهار نظر متخصصینی نظیر یک تحصیل‌کرده علوم اجتماعی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد». من می‌گویم این ادعا چند پیش‌فرض نادرست در دل خود دارد:


1- مهندسین انسان‌هایی نیستند دارای ابعاد مختلف که تنها بخش کوتاهی از عمر خود (مثلا 4 تا 6 سال) را در یک دانشکده فنی گذرانده‌اند. (آن هم لزوما نه به صورت تمام وقت) آن‌ها روبات‌هایی برنامه‌ریزی شده‌ هستند که فقط می‌توانند فرمول بگیرند و مسئله حل کنند.

2- مسایلی مانند عرفان، علومی تخصصی هستند که یک عده «عالم تخصصی» مسوولیت انحصاری پاسخ‌گویی در این زمینه را بر عهده دارند. (طبیعتا دیگران باید صرفا شعر بخوانند و از عمق اندیشه والایی که خودشان قادر به درک‌اش نیستند به‌به و چه‌چه کنند!)

3- تحصیل‌کردگان هر رشته‌ای، عالمان آن رشته محسوب می‌شوند. یعنی هرکسی که در زمینه علوم اجتماعی تحصیل کرد، حتما می‌تواند جامعه خودش را به خوبی تحلیل کند و البته راهکاری هم برای بهبود وضعیت ارایه دهد. (باز هم همان نگرش روباتیک به انسان‌ها)


من لزومی نمی‌بینم توضیحی در مورد بی‌پایگی این گزاره‌ها بدهم. فقط به همان نگرش نادرستی باز می‌گردم که مخاطب را به «تقلیدگری و تعبد» فرا می‌خواند. با این تفاوت کوچک، که نگارنده «4دیواری»، دایره تقلیدگری را از امور مذهبی به تمامی امور بشری تعمیم داده است و این‌بار ملاک این تعبد را «مدرک دانشگاهی» قرار داده‌اند. مدارکی که به نظر می‌رسد در پای میز گفت و گو و ارایه منطق و دلیل چندان به کار صاحبانشان نیامده است، پس باید از میز گفت و گو آن‌ها را جمع کرد و کارکردشان را به «چماق» تغییر داد!


«من سندی دارم که نشان می‌دهد خیلی می‌فهمم، اما درک نمی‌شوم»! این عصاره عریان‌شده استدلال کسی است که در یک گفت و گو نمی‌تواند مخاطبین‌اش را قانع کند و ناچار به اوراق دانشگاهی‌اش متوسل می‌شود. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت: سال‌ها تحصیل و آموزش توسط اساتید مورد نظر نتوانسته است به فرد مذکور یاد بدهد که چگونه مسئله را شناخته و آن را تشریح کند تا مخاطبین قادر به درک و پذیرش شوند. حال یک لحظه به این فکر کنید که آیا اساسا شیوه انتقال علم چیزی بجز همین درک و توانایی متقاعد سازی مخاطب است؟ همین عزیزان تحصیل کرده در علوم اجتماعی، زمانی که دانشجوی تازه وارد دانشگاه بودند، دانش اساتید خود را به چه شیوه‌ای یاد گرفتند؟ صرفا به صورتی «تعبدی» و «تقلیدگرایانه» به این دلیل که اساتید مدرک «دکتری» دارند؟ یا توسط استدلال و تشریح موضوع از جانب جناب استاد؟


قول معروفی است که گویا به جناب «اینشتین» نسبت داده می‌شود و می‌گوید: «اگر نمی‌توانی مسئله‌ای را به سادگی توضیح دهی، آن را به خوبی درک نکرده‌ای». من گمان می‌کنم حکایت دوستان مورد اشاره از جانب نگارنده «4دیواری» همین است. ایشان گلایه می‌کند که چرا فلان وبلاگ‌نویس که علوم اجتماعی خوانده مطلبی نوشته شده که مورد توجه قرار نگرفته است، ولی آن یکی که مهندسی خوانده مورد توجه واقع شده؟ من می‌گویم شاید جواب این باشد که آن دوست عزیز نه خودش فهمیده که چه می‌گوید و نه طبیعتا توانسته به مخاطب خودش بفهماند که حرف‌اش پایه و استدلالی دارد. در مقابل هرکجا که به بن‌بست رسیده به همان چماق مدرک‌اش متوسل شده است؟ (و حتی در اقدامی منحصر به فرد لیست نمرات و تعداد 20هایی هم که در دوره دانشگاه گرفته ذکر کرده که مو لای درز دانش‌اش نرود!) یعنی من دانشی دارم که توی صندوق‌چه خانه‌ام ذخیره شده و درست است که الآن نمی‌توانم جواب شما را بدهم، اما قطعا سازمان‌هایی رسمی در کشور وجود دارند که گواهی می‌دهند اندوخته‌های درجه‌بندی‌شده بنده از شما بیشتر است پس شما باید حرف من را قبول کنید!


این چنین استدلالی برای من تنها و تنها یک معنی دارد: دعوت به «تقلیدگری و تعبد» در حوزه علم و حتی اندیشه.

 

پی‌نوشت:

- می‌دانستید «حسین الله کرم» مدتی است که «دکترای علوم» سیاسی گرفته!

- سال‌ها پیش در نشریه «یا لثارات» نقدی خواندم بر رمان «بوف کور»! نگارنده محترم یک صفحه روزنامه را سیاه کرده بود تا اثبات کند «صادق هدایت» نه تنها تحصیلات دانشگاهی نداشته، بلکه حتی دیپلم خود را هم نیمه‌تمام رها کرده است. در نتیجه «بوف کور» چرت و پرت محض است! به نظرم ذات آن نقد تاریخی به «بوف کور» بی‌شباهت به اندیشه نفهته در پس یادداشت اخیر «4دیواری» نیست.

- در قرآن مثال معروفی در مورد برخی دانشمندان که توانایی استفاده از دانش خود را دارند ذکر شده است؛ یک بار این آیه قرآن را برای دوستان نوشتیم به حساب «توهین» گذاشتند. خودتان بگردید و پیدا کنید و بنده را از تکرار این اشتباه معذور بدارید!

۷ نظر:

  1. ناشناس۳۱/۴/۹۱

    اعصاب نداري ها .

    پاسخحذف
  2. غلامعلی یوسفی۳۱/۴/۹۱

    اشتباه بسیار بزرگی جامعه ما را فرا گرفته که نمی دانم چگونه شروع کنم.
    خلاصه اینکه " مردم گرایی جای شخصیت گرایی " را گرفته است.
    فکر می کنیم بهترین حالت این است که همه فکر کنند، همه نظر بدهند، همه نظارت کنند، همه تصمیم بگیرند،....
    بعبارت دیگر فکر می کنیم جمع مردم یا جمع یک قشر مثلأ دانشجویان یا روزنامه نگاران ... توانایی بوجود می آورد!!
    . . .
    حال ببینید واقعیت جهان چگونه است.
    مشیت الهی یا دست تقدیر بر این بوده که افراد برجسته نادر باشند.
    همانطور که در بین هفتاد میلیون نفر، ده نفر صدای متفاوتی دارند، ده تا معمار برجسته وجود دارد، ده تا نقاش بزرگ بوجود می آید..
    در اقتصاد و سیاست و مدیریت نیز افراد برجسته بسیار نادر هستند.
    خوب توجه کنید
    طبق این قاعده فقط ده نفر هستند که سیاست را خوب می فهمند!!
    چگونه شما قبول دارید که در جامعه ما، ورزشکاران مطرح ده نفر بیشتر نیستند، پزشکان بزرگ ده نفر بیشتر نیستند، معمار بزرگ، نقاش بزرگ، نویسنده بزرگ، کارگردان بزرگ، نوازنده بزرگ، ... ده نفر بیشتر نیستند، آنوقت در سیاست چنین احساسی ندارید!!
    . . .
    راز خوشبتی بشر آن است که شخصیت شناس باشد و قدر شخصیت های بزرگ را بداند.
    چه در اقتصاد و چه در مدیریت و چه در سیاست افراد محدودی هستند که بسیار متفاوت و برتر از دیگرانند و این هیچ ارتباطی به میزان تحصیلات یا رشته تحصیلی آنها ندارند.

    پاسخحذف
  3. ناشناس۳۱/۴/۹۱

    بنده با وجود اينكه در يكي از رشته‌هاي علوم انساني تحصيل مي‌كنم اما با نظر شما كاملاً موافقم. ضمن اينكه فكر مي‌كنم برداشت كاملاً صحيحي نسبت به نوشته نگارنده وبلاگ 4ديواري نداشته‌ايد.

    اينكه غيرمتخصصان در زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي علاقه نشان دهند و تبادل نظر كنند نه تنها چيز بدي نيست بلكه بسيار مفيد است. اين آگاهي عمومي نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي است كه زيربناي شكل‌گيري حساسيت مدني و به دنبال آن شكل‌گيري گونه‌اي از دولت‌ها و نهادهاي اجتماعي مي‌شود كه خير عمومي را دنبال كنند.

    اما نبايد اين نكته را نيز ناديده گرفت كه گم شدن صداي متخصصان در ميان هياهو نيز خود يك خطر است و نوعي عوام‌زدگي و ايستايي حكمت عاميانه را در فقدان نشر توليدات آكادميك كه مبتني بر تدقيقات و روش‌هاي علمي هستند ، مي‌تواند موجب شود.

    ف.ش

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱/۵/۹۱

    قبول ندارم! رشته های علوم انسانی یا مثلاً همین علوم اجتماعی که شما فرمایش کردی در دانشگاه یه عده درسشو میخونن یعنی با اونی که مهندسی خونده فرق میکنه چون سلسه مراتب ساخت مفاهیم یا مقولاتی که در علم علوم اجتماعی هست یه مهندس نمیتونه درک کنه که در رشته های فنی هم تداعی یک مطلب از عهده یک غیر متخصص کار خیلی مشکلیه! ... یه نکته دیگه هم عرض کنم اینکه تعلیم و تربیت ما بر اساس الگویی اسلامی بوده یعنی ما تا حدود زیادی با متدهای اسلامی که مذهب برامون تعیین کرده اشنایی داریم ولی! در حد اینکه بتونیم قانع بشیم نه دیگران را قانع کنیم! اینجاست که متخصص فقط میتونه حرف بزنه ... یا مثلاً بنده که از ساختمان فقط طرز ساخت یک خانه رو میدونم چطور میتونم از ساخت مهندسی شده یک اسمان خراش یا پل انتقاد کنم؟ باید علم کافی رو داشته باشم باید درس اون رشته رو خونده باشم!

    پاسخحذف
  5. البته بنده تا حدودی با یادداشت 4دیواری موافقم! جنبه ی طنز و اعتراضی قضیه رو نمیشه در نظر نگرفت اما به طور کلی به نظرم طیف خاصی از مهندسین و برق و عمران و...خوانده ها هم خدا را خواسته اند و هم خرما رو و در عین حال که شهامت انتخاب یک رشته ی علوم انسانی رو نداشته اند(و علاقه اش رو داشته اند)و چشم به موقعیت اجتماعی و پول و پله و... دارند میخوان نقش متفکر جامعه رو هم بازی کنند.فلذا از تحصیلات صحیح و سیستماتیک در این زمینه جا میمونند و پاشون رو در هر کفشی میکنند بدون اینکه درست بر مبحثی این وسط تسلط داشته باشند.در آخر میشن "روشنفکر" یا چیزی شبیه اون و شاید بهتر بتونن با جامعه ارتباط برقرار کنن(هرچه باشه از اول هم طبق ارزشهای جامعه و مد روز رفتن "مهندس" شن)اما فکر میکنم این پوپولیسم که پشتش دانش درستی نیست خیلی میتونه آسیب رسان برای جامعه باشه.حالا شاید کسی این وسط بیاد بگه خب علوم انسانی خونده ها عرضه اش رو ندارند با جامعه دیالوگ برقرار کنن چرا فرافکنی میکنن؟به نظر بنده وظیفه ی یک متفکر راحت الحلقوم پیچیدن برای قشر متوسط جامعه نیست.افراد خودشون باید زحمت کتاب خوندن و بالا کشیدن ذائقه از سطح راحت الحلقوم رو به خودشون بدن. و البته شاید این مهندسهای روشنفکر به مذاق قشر متوسط خوش بیان،اما به چه قیمتی؟بخش زیادی از جهل و حماقتی که سیاست ما(که اکثر چهره هاش با افتخار شریفی و مهندسی خونده ان و حالا چندتایی دکترای فلسفه هم اشتباهی افتاده اون وسط)توش دست و پا میزنه به دلیل بیخبری از الفبای علوم انسانیه.

    پاسخحذف
  6. آرمان عزیز! هر چند با برخی از قسمت های نوشته مانی موافق بودم و خود ایشان هم در انتهای آن متن اذعان به عدم تعمیم آن نوشته به همه درس خوانده های مهندسی کرده بود، اما در نوشته شما هم مثل همیشه حقایق فراوانی آورده شده بود که پاسخی روشن به بسیاری از این محدود کنندگان عرصه فکر و پرسش گری بود.
    علاوه بر استدلال شما، وبلاگ جزئی از عرصه عمومی است که قاعدتا باید فضای آزاد اظهار نظر و نقد و تحلیل باشد.دوستی داشتم که با تحلیل مشابه می گفت استاد شجریان چرا در مسائل سیاسی اظهار نظر می کند؟؟ یعنی ایشان باید به آواز خواندن خود برسد و لابد سیاست را به احمدی نژاد واگذار کند... منظور اینکه این محدود کردن های بی قاعده در نهایت در خدمت سلطه گری است چه در سطح کلان که حکومت باشد و چه در سطح خرد که درس خوانده های علوم اجتماعی. و اولین وظیفه روشن فکر نقد سلطه گری در هر عرصه است.

    پاسخحذف
  7. سلام
    مطالب شما را در گودر مي‌خوانم. يادداشتي نوشته‌ام با عنوان «شما بهترين پزشك سرماخوردگي خود هستيد اگر» با لينك
    http://kaarmand.blogfa.com/post-305.aspx
    كه بي‌ارتباط به بحث شما نيست.
    موفق باشي

    پاسخحذف