* نمایندگان مجلس تایید می کنند که حمله کنندگان به کوی دانشگاه از عوال خودسر بوده اند که فجایع کوی را با اطلاع و نظارت نیروی انتظامی رقم زده اند. (ماجرای کامل را از ویکی پدیا بخوانید)
* رییس پیشین مجلس کشور از پرونده تجاوز به زندانیان پرده بر می دارد و عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام (مجید انصاری) این موضوع را تایید می کند.
* وقوع شکنجه در زندان کهریزک تایید شده و این بازداشتگاه به اجبار تعطیل می شود.
* نماینده مجلس تجاوز به زندانیان را محرز می خواند.
* یک نماینده مجلس خواستار محاکمه سعید مرتضوی می شود.
* بازپرس پرونده چند مقتول حوادث اخیر از بازداشت های غیر موجه، برخوردهای غیرشرعی و کشته شدن افراد بی گناه گلایه می کند.
اینها همه اخباری است که روزانه ده ها نمونه از آن در مجامع خبری منتشر می شوند و دیگر برای ما «روزمره» به حساب می آیند؛ اما من گمان می کنم اگر لحظه ای درنگ کنیم و از چشم یک ناظر بیرونی به انتشار چنین اخباری بنگریم تنها به یک نتیجه خواهیم رسید: «این کودتا شکست خورده است».
جمهوری اسلامی، در تاریخ 30 ساله خود هیچ گاه به یک نظام دموکراتیک بدل نشد؛ اما این لزوما به معنای وجود یک نظام استبدادی مطلق نبوده و نیست. از حوادث یک دهه اول انقلاب که بگذریم باید اعتراف کنیم که دست کم تا سال 82 کشور ما گام های امیدوار کننده ای را در جهت رسیدن به دموکراسی برداشت. گام هایی که کندی و کوتاهی آن، با واقعیت دشواری نهادینه شدن دموکراسی در یک سرزمین استبداد زده کاملا همخوانی داشت. در این دوره من به وجود یک دموکراسی نیم بند در کشور باور دارم.
در عین حال من گمان می کنم در سال 82 و با رد صلاحیت گسترده نیروهای اصلاح طلب، پروژه ضد اصلاحات و حرکت به سوی تشکیل یک نظام استبدادی کلید خورد؛ پروژه ای که 6 سال بعد و با انجام یک کودتای مخملی (به تعبیر سید محمد خاتمی) قصد داشت تا آخرین روزنه های دموکراسی را در کشور مسدود سازد و یک نظام استبدادی مطلق را حکم فرما کند. با این حال من باور دارم که شکست کودتای 22خرداد به وضوح کل پروژه را به شکست کشاند تا همان گونه که سال ها یک دموکراسی نیم بند بر کشور حکم فرما بود، این بار نظام وارد فاز یک استبداد نیم بند شود.
به گمان من برای باور کردن شکست کودتای 22 خرداد نیازی نیست بار دیگر راه پیمایی های میلیونی مردم علیه دولت کودتا را به یاد بیاوریم؛ من گمان می کنم نیازی نیست یادآوری کنیم که رهبران جنبش سبز همگی در صحت و سلامت به سر می برند و سران کودتا حتی جرات بازداشت و بازجویی از آنان را هم ندارند؛ من باور دارم که تنها کافی است در خیابان های شهر قدم بزنیم و به سخنان مردم کوچه و بازار گوش بسپریم تا خورد شدن پروژه کودتا و رسوایی کودتاگران را به چشم ببینیم.
به باور من اگر برای ترک برداشتن پوسته استبداد مطلق کودتای 28 مرداد دست کم به ده سال زمان نیاز بود، فرزند نامشروع کودتای 22 خرداد از همان ابتدا علیل به دنیا آمد و در حفاظی ترک برداشته عرضه شد، تا کجا این پوسته نااستوار متلاشی گردد.
پی نوشت:
یکی از دوستان در تعبیری زیبا از فضای شکست خورده کودتا می گفت: «احساس می کنم شعر زمستان اخوان ثالث در دوره ما هیچ مصداقی ندارد؛ اینجا اگر دست محبت سوی کس یازی با شوق و اشتیاق دستت را به گرمی می فشارند».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر