۲/۱۹/۱۴۰۰

در باب تقلیل «مطالبه» به «نیاز»


با افزایش فشارهای اقتصادی بر جامعه، این روزها بیشتر از هر زمانی می‌شنویم که «بزرگترین مطالبات مردم اقتصادی و معیشتی است». صحبت به ظاهر معقولی است اما از نگاه من بخش «مطالبه» قلمداد کردن دغدغه‌های حاضر محل تردید است. آیا مشکلات معیشتی در حال حاضر وضعیت «مطالبه» به خود گرفته‌اند؟

 

بسیاری از نیازهای آدمی، حتی پیش از پیوستن او به یک جامعه انسانی نیز وجود داشته‌اند. نیازهای معیشتی طبیعتاً از بارزترین این موارد هستند. تشکیل اجتماعات انسانی نیز هرچند برخی نیازهای معطوف به زیست «گروهی» را به دنبال دارد، اما به خودی خود نمی‌تواند «نیازهای مدنی» (پولتیکال) را پدید آورد. «مدنی‌الطبع» بودن انسان، نیازمند نوعی بلوغ و خودآگاهی جمعی است. همان بلوغی که نیاز است که انسان را از سطح یک موجود حیوانی، تا سر حد یک «فردیت خودآگاه» ارتقا دهد، در ابعادی کلان‌تر باید به شکل «خودآگاهی جمعی» پدیدار شود تا اجتماعی از انسان‌های منفرد را به یکدیگر پیوند داده و یک جامعه/شهر/پولیس یا حتی ملت/دولت را تشکیل دهد.

 

پیشتر در مورد «سیاست‌زدایی از امر سیاسی» صحبت کردم. فرآیند «سیاست‌زدایی» (Depoliticization) دقیقا همان روند مخرب و معکوسی است که می‌تواند انسان‌های قرار گرفته در شبکه روابط اجتماعی را به انسان‌هایی متفرق، از هم گسیخته و پیشامدنی بدل سازد. فرآیندی که نه تنها خودآگاهی جمعی و در نتیجه پیوند اندام‌وار (ارگانیگ) انسان‌ها را به یکدیگر هدف قرار می‌دهد، بلکه حتی فهم روابط علت و معلولی وقایع را در ذهن هر یک از انسان‌ها مخدوش می‌سازد و به مرور هر واقعه‌ای را به شکل یک پدیده منفرد و حتی یک نوع خرق عادت بی‌دلیل و معجزه‌گون در می‌آورد.

 

برای شفاف‌تر شدن بحث، به انبوهی از گلایه‌های به ظاهر انتقادی از جانب مجاری رسمی حکومتی دقت کنید. روزی نیست که مجری‌ها و طنزپردازان به ظاهر پر مخاطب تلویزیون در لابه‌لای برنامه‌های خود ژست منتقد وضعیت و مدافع مردم را به خود نگیرند. حتی تریبون‌های رسمی حکومتی، از ارشدترین مقامات کشور گرفته تا منبرهای نماز جمعه و خطبه مساجد، همه در ظاهر دلسوز «معیشت» مردم شده‌اند، از فساد گلایه می‌کنند و «سیاسیون» را به باد انتقاد می‌گیرند که مردم را از یاد برده‌اند؛ اما کدام ناظر خردمند است که نداند انتقادات به ظاهر پرشور این حضرات، نه تنها هرگز در ارکان سیستم بزرگی که عامل اصلی تمامی وضعیت موجود است هیچ تزلزلی ایجاد نمی‌کند، بلکه اتفاقا خودش بخشی بزرگ و ای بسا حیاتی از تداوم همین سیستم موجود است. بخشی که به تعبیر من، دقیقا کارکردش «سیاست‌زدایی از امر سیاسی»، و یا به تعبیر دیگر «تقلیل مطالبه به نیاز» است.

 

معیشت مردم، اقتصاد روزمره، نیاز به آزادی در سبک زندگی و حتی دست‌رسی به اطلاعات و فن‌آوری‌ها همگی در جای خود صرفا می‌توانند «نیاز» یا «دغدغه» به حساب بیایند. فرآیندی که می‌تواند این نیازها را تا سر حد «مطالبه» ارتقا دهد، فرآیندی از فهم روابط اجتماعی و ساز و کارهای جامعه سیاسی (پولتیکال) است. اینکه من بیکار هستم، یا کار می‌کنم اما حقوق من کفاف مخارج را نمی‌دهد به تنهایی نمی‌تواند «مطالبه» تلقی شود. حتی اینکه من بفهمم که بخشی از مشکل محصول جهش قیمت دلار و بی‌ارزش شدن پول بوده همچنان برای من «مطالبه» مشخص نمی‌کند، ولو اینکه از خشم این فقر و فشار اقتصادی در خیابان فریاد هم بزنم. اگر من نتوانم قطعات پازل را کنار هم بگذارم، و برای مثال نقش نظامی‌گری منطقه‌ای را در بحران انزوا و تحریم کشف کنم، قطعا نمی‌توانم «نیاز» خود را به شکل یک «مطالبه سیاسی» درآورم.

 

به باور من، در سال‌های اخیر و به ویژه پس از حوادث ۸۸، به موازات افزایش فشارهای معیشتی و مشکلات اقتصادی، تمرکز کانون‌های قدرت بر رویکرد «سیاست‌زدایی» از جامعه به شدت گسترش یافته و تا حد بسیاری نیز موفق عمل کرده است. احتمالا بدین دلیل که سیستم حاکم دریافته «نیاز»های یک جامعه «سیاست‌زده» اما «غیرپولتیکال»، در بدترین حالت می‌تواند به فوران خشمی منجر شود که به سادگی با سرکوب قابل درمان است. مهم این است که به هر قیمت ممکن، جلوی «سیاسی» شدن جامعه و تبدیل «نیاز» به «مطالبه» گرفته شود.

 

در نقطه مقابل، من نخستین گام برای عبور از این بحران و انسداد را تلاش برای «سیاسی» کردن جامعه و در نتیجه تبدیل «نیازها و دغدغه‌ها»ی آن به «مطالبه» می‌دانم. این سنگ محک و ابزار شخصی من برای سنجش مفید بودن هر اقدام یا هر بزنگاه و ای بسا هر شخصیت سیاسی است؛ یعنی اینکه «رویکردشان به مسائل در راستای سیاسی کردن موضوع و ایجاد مطالبه سیاسی است و یا در مسیر سیاست‌زدایی از مسائل و تقلیل بحران‌ها به نیاز؟


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر