۲/۲۲/۱۴۰۰

سیاست‌کشی



 نخست:

وقتی از «انتخابات» به عنوان بارزترین ابزار تجلی «دموکراسی» سخن می‌گوییم، هرگز منظور آن نیست که به واقع راه و روشی برای تجمیع تمامی نظرات شهروندان را کشف کرده‌ایم. اصلی‌ترین توقعی که از این فرآیند انتظار می‌رود آن است که فقط «امکان» طرح نظرات متفاوت را فراهم آورد. اینکه حتی در پیشرفته‌ترین نظام‌های سیاسی جهان هم بخشی از شهروندان از این امکان استفاده نکنند نافی اصل وجود این امکان نیست، اما وقتی اصل آزادی گزینه‌ها مخدوش شود، ولو آنکه بیشترین مشارکت شهروندان را هم به همراه داشته باشیم، ذات مفهوم دموکراسی نقض شده است. حذف حتی یک گزینه از انتخابات، «نظام دموکراتیک» را به یک «نظام نیمه‌دموکراتیک» بدل نمی‌کند، بلکه تمام معنای دموکراسی را از بین برده و یکسره استبداد و دیکتاتوری به جای می‌گذارد.

 

دوم:

وقتی از «فرصت انتخابات» سخن می‌گوییم، لزوما نیازی نیست که با مفهوم انتخابات واقعی و دموکراتیک مواجه باشیم. مهم این است که ما ابزار و فرصتی برای اثرگذاری سیاسی، آن هم با کمترین هزینه و بدون توسل به خشونت را پیدا کنیم. پس دفاع از «فرصت انتخابات» نافی اطلاع از بی‌مسما شدن مفهوم واقعی انتخابات در کشور نیست. این فقط به معنای دفاع از یک فرصت و امکان است برای «سیاسی کردن جامعه» و در نتیجه «کنش‌گری سیاسی».

 

من پیشتر در مورد مفهوم «سیاست‌زدایی» از جامعه و تمایز میان نیاز با مطالبه نوشتم. حالا از دو یادداشت پیشین استفاده می‌کنم که بگویم فرصت انتخابات، هرچند می‌تواند هیچ نسبتی با دموکراسی نداشته باشد، اما همچنان فرصتی ارزشمند است برای تبدیل انبوهی از «نیازها»ی انباشته شده به «مطالبه» و گذار از یک جامعه سیاست‌زده اما غیرپولتیکال، به یک جامعه سیاسی. در همین چهارچوب است که من حضور امثال مصطفی تاجزاده در فضای انتخاباتی را بسیار غنیمت می‌شمارم و گمان می‌کنم خود ایشان هم دقیقا بر همین ضرورت استفاده از «فرصت انتخابات» تاکید دارند.

 

سوم:

اگر بخواهم سخنرانی اخیر رهبر نظام را در چهارچوب تحلیل کنم، به باورم باید گفت رویکرد اصلی ایشان دقیقا پیش‌گیری از هرگونه روزنه و امکان «سیاسی شدن» جامعه است. رهبری دقیقا بر روی یکی از اصلی‌ترین شکاف‌های امروز جامعه ایرانی (سیاست‌های منطقه‌ای) انگشت گذاشته و هرگونه نقد و بررسی و مجادله بر سر آن را به یک خط قرمز بدل کرده است. یعنی یک حریم ممنوعه که هیچ کس حق ورود به آن را ندارد تا امکان فعال شدن این شکاف بنیادین از بین برود.

 

در عین حال، ایشان انگشت اشاره را به سمت انبوهی از مشکلات معیشتی و به ویژه کارگری نشانه رفته‌اند و خواستار حل این بحران‌ها شده‌اند. گویی که مسائل اقتصادی کشور و در نتیجه معیشت شهروندان هیچ ارتباطی به سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و در نتیجه تحریم و پیامدهای آن ندارد. این دقیقا همان رویکردی است که من پیشاپیش با عنوان «تقلیلمطالبه به نیاز» از آن یاد کرده بودم و همچنان ذیل مفهوم «سیاست‌زدایی از امر سیاسی» قابل توضیح است.

 

به نظرم سخنرانی اخیر رهبری تکلیف روند کلی انتخابات پیش رو را مشخص کرده است. تفاوت انتخابات ۱۴۰۰ با همتایان پیشین‌اش این نیست که اصل انتخابات به عنوان یک ابزار تجلی دموکراسی بلاموضوع شده؛ چرا که این عارضه از بدو تولد نظام فعلی با ما بوده و اتفاق جدیدی نیست. تمایز اصلی، در نابودی «فرصت انتخاباتی» و در نتیجه هرگونه امکان «سیاسی کردن» جامعه و تبدیل نیازهای شهروندان به مطالبه است.

 

چهارم:

بعید است که هیچ ناظر خردمندی از هسته سخت قدرت توقعی غیر از تلاش برای خاموش نگه داشتن فضای سیاسی داشته باشد؛ اما آنچه که از این دوره قطعا در خاطره جمعی ما باقی خواهد ماند، عملکرد برخی از اصلاح‌طلبان است که عریان تر از هر زمانی نقاب از چهره انداختند و در وحشت از «سیاسی شدن» جامعه در «فرصت انتخاباتی»، حتی نتوانستند اینقدر درایت و صبوری به خرج بدهند که تا حذف امثال تاجزاده به تیغ شورای نگهبان سکوت کنند. هراسان و پیش‌دستانه به میدان دویدند و در تخریب و سرکوب این آخرین تلاش‌های رسمی برای استفاده از فرصت انتخابات گوی سبقت را از رهبر نظام هم ربودند. (نمونه اینجا+ و اینجا+)

 

زمانی که مهدی بازرگان در دادگاه سلطنت هشدار می‌داد «ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن می‌گوییم»، دقیقا به همین مساله اشاره می‌کرد که «وقتی درهای سیاست بسته شود، مطالبات به نیاز و نیازها به خشم و خشم‌ها به خشونت بدل می‌شوند». به باورم، دفعه بعد که باز هم خشم‌ها آتش شد و شراره‌هایش بر سر این کشور فرود آمد، تاریخ از یاد نخواهد برد که چه کسانی برای «سیاست‌کشی» با هسته سخت قدرت همکاری کردند.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر