بالا گرفتن جدال بر سر مذاکره یا ادامه استراتژی «نه جنگ و نه صلح»، بار دیگر انبوهی از روایتهای متکی بر «صلح حسنی» و «مقاومت حسینی» را بر فضای سیاسی کشور آوار کرد. بیشترین خلاقیت را در این میان نابغهای از اهل سیاست به خرج داد که نهیب زد «تا کی قرار است در دهههای ابتدای رسالت متوقف بمانیم؟! وقت آن رسیده که کمی پیشتر آمده و به شیوه سنت امام رضا برسیم»! این سطح از رادیکالیسم در شکستن سنت، طبیعتاً با واکنش طنزگونهای از جانب برخی مخاطبان مواجه شد که برای تمامی این حضرات، آرزوی «غیبت مهدیگون» میکردند. به راستی اما، چرا فضای اندیشه و گفتگوی سیاستمداران و سیاستورزان ما اینقدر محدود، تکراری، سطح پایین و بدوی است؟
*
* *
یوسا مینویسد: «ادبیات به تکتک افراد با همه ویژگیهای فردیشان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. ما در مقام خوانندگان سروانتس، شکسپیر، دانته و تولستوی یکدیگر را در پهنه گسترده مکان و زمان درک میکنیم و خود را اعضای یک پیکر مییابیم، زیرا در آثار این نویسندگان چیزهایی میآموزیم که سایر آدمیان نیز آموختهاند و این همان وجه اشتراک ماست به رغم طیف وسیعی از تفاوتها که ما را از هم جدا میکند». (چرا ادبیات، یوسا: صفحه ۱۰)
* * *
زمانی
استاد شجریان در توضیح چرایی عداوت رژیم مذهبی با موسیقی گفته بود: «جماعت روحانی
و آخوند میخواهد همه توجهات را به خودش جلب کند. پس وقتی میبیند که موسیقی توجه
مردم را به خود جلب کرده آن را حرام میکند». این تعبیر جالب استاد، به نظرم فراتر
از موسیقی، میتواند در مورد تمامی اشکال هنر و به ویژه ادبیات به کار رود.
زبان
مشترک و دیرینه ایرانیان، زبانی که نخبگان فرهنگ و هنر و اندیشهاش را به تودههایش
پیوند میداد، برای دهها قرن همواره زبان هنر و ادبیات بوده است. پشمینهپوشان
تندخو اما، سطح ادب و گفتگوی جامعه را نیز، در قامت اندیشه کوتاه خود محدود کردند.
بیخبران از موسیقی و تئاتر و سینما و رمان، وقتی از تکفیر کامل هنر ناامید شدند،
آن را کالایی لوکس و تجمّلی در کف «روشنفکر غربزده و برجعاجنشینِ بیخبر از
مردم» جلوه دادند تا جایش را با سنت روضهخوانی خود پر کنند.
من اما،
همچون یوسا میاندیشم که مینویسد: «جامعه بدون ادبیات، یا جامعهای که در آن ادبیات
مثل مفسدهای شرمآور به گوشه و کنار
زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده میشود و به کیشی انزواطلب بدل میگردد، جامعهای
است محکوم به توحش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر میاندازد». (همان، صفحه ۸)
در چنین
جامعهای دیگر فرقی نمیکند که موضوع سخن تخصصیترین مسائل سیاسی باشد یا شیوه پیشگیری
از کووید۱۹، سر و کله روایات و احادیث و روضهخوانی همه جا پیدا میشود و پایاش
را درون هر کفشی فرو میکند.
یوسا مینویسد:
«دنیای بدون ادبیات، دنیایی است بیتمدن، بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن،
جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق؛ و این کابوسی که برای شما تصویر میکنم،
مهمترین خصلتش، سازگاری و تن دادن انسان به قدرت است». (همان صفحه ۲۳) و این
توصیف، پیشبینی تمام عیاری است از وضعیت انسداد سیاسی و انقطاع اندیشه، در جامعهای
استبداد زده، که مدعیان سیاسیاش نه گوش موسیقی دارند و نه چشم نقاشی و نه ذوق
تئاتر. علیل از هرگونه استدلالِ سره، الکن از بیانی شفاف و ساده، اما پرمدعا و با
تبختر، ترسخوردگی و بیشهامتی خود را در پس دونپایهترین ادبیات فقهی پنهان میکنند
و در نهایت سطح اندیشه و تفکر جامعهای را در سطح جهل تیره و فلاکتبار خود سخیف میسازند.
شاملو،
جایی در ذکر پشیمانی از شور انقلابی گذشته خود گفته بود: «ما ظلم را با جهل جایگزین
کردیم». معنای عمیق این «جهل» را اگر کسی از دستگاه فکری و نظری شاملو در نیافته
باشد، با یک نگاه به سطح ادبیات و استدلال فضای سیاسی کشور به خوبی میتواند دریابد.
آنگاه روشنتر میشود که سرنوشت ملتی که در رویای رهایی از «ظلم» به ورطه هولناک
«جهل» سقوط میکند، تنها مصداق همان «برزخیان روی زمین» خواهد بود.
پینوشت:
تیتر
برگرفته از کتابی نوشته «محمد قائد»
احسنت
پاسخحذف