۷/۲۷/۱۳۹۹

چه کسی کودتا کرد؟


 

محمود احمدی‌نژاد، به تازگی بار دیگر به سراغ وقایع سال ۸۸ رفته و هرآنچه دل تنگ‌ش خواسته به صورت یک جانبه مطرح کرده است. به روایت احمدی‌نژاد، آن سال ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست به دست هم داده بودند تا علیه ایشان توطئه و «کودتا» کنند. معلوم هم نیست که وقتی نیروهای امنیتی دسیسه چیده‌اند، مردم هم اعتراض کرده‌اند و یک عده اراذل و اوباش هم بسیج شده‌اند، دقیقا چه کسی جناب احمدی‌نژاد را بر اریکه قدرت حفظ کرده است؟ بحث من اما اینجا همان نکته جالب «کودتا» است!

 

احمدی‌نژاد تنها کسی نیست که چنین ادعایی را در این سال‌ها مطرح کرده، بسیاری از حامیان حکومت نیز بارها تلاش کرده‌اند تا جنبش سبز را یک «کودتای شکست خورده علیه نظام» معرفی کنند. آکادمیک‌ترین وجه استدلال این گروه آن بود که «دولت و حکومت مستقر نمی‌تواند علیه خودش کودتا کند». استدلالی که نه تنها اتفاقا اوج ناآشنایی با تاریخ و حتی تعریف کودتا را به نمایش می‌گذاشت، بلکه دست بر قضا شباهت کمدی‌واری به منکران یکی دیگر از معروف‌ترین کودتاهای تاریخ دارد: حامیان کودتای ۲۸ مرداد!

 

مدت‌هاست که در هر سالگرد ۲۸ مرداد، برخی رسانه‌ها، گروهی موافق و مخالف را مقابل هم قرار می‌دهند تا بررسی کنند آیا محمدرضاشاه از نظر قانونی حق عزل مصدق را داشت یا نه؟ بدین ترتیب آنانکه برای شاه چنین حق قانونی قائل می‌شوند، به زعم خود «کشف می‌کنند» که پس آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد اصلا کودتا نبود. این عارضه گسترده در میان بسیاری از نخبگان به ظاهر متخصص کشور نیز شیوع دارد و فقط نشان می‌دهد حتی رسانه‌ها و برخی نخبگان ما نیز حاضر نیستند اندکی به آنچه در موردش اظهار نظر می‌کنند بیندیشند و وقتی بر وجوه حقوقی ماجرا متمرکز می‌شوند دیگر اصل موضوع را فراموش می‌کنند.

 

واقعیت این است کودتا، اساسا یک ترم (اصطلاح/مفهوم) حقوقی نیست که با جدال بر سر ابهامات قانونی بتوان در مورد آن نتیجه‌گیری کرد. هیچ جریانی در سیاست اهداف خود را بدون یک دلیل‌تراشی به ظاهر موجه پیش نمی‌برد. حتی در جریان کودتای پینوشه نیز ارتشیان شیلی رییس جمهور را به نقض قانون اساسی متهم می‌کردند تا به کودتای‌شان رنگ و بوی قانونی بزنند. کودتا اما، اساسا یک ترم «سیاسی» است و تنها با نگاه به تصویر کلانی از اتفاقات، به ویژه فرجام کار قابل تشخیص است. در این راه چند شاه‌کلید هم برای حل مساله وجود دارد:

 

نخست آنکه کودتا قطعا باید از داخل ساختار حکومت، انجام شود، وگرنه سرنگونی دولت از جانب نیروهای بیرون مصداق براندازی یا انقلاب است.

 

دوم اینکه کودتا حتما باید متکی به نیروهای نظامی رسمی کشور باشد. اگر حکومتی با نیروهای نظامی غیررسمی خودش سرنگون شود، یا حمله خارجی رخ داده است یا «انقلاب مسلحانه»؛ نظیر آنچه در کوبا و شوروی رخ داد.

 

سومین و شاید مهم‌ترین شاخص برای تشخیص کودتا، رویکرد نهایی آن است. کودتا، بی‌تردید باید اقدامی علیه «وجوه دموکراتیک» حکومت باشد. اگر یک نیروی اجتماعی، برای پررنگ کردن وجوه دموکراتیک و مردمی نظام دست به تحولی کلان در ساختار نیروهای سیاسی بزند، حرکتی «انقلابی» انجام داده، اما اگر نیرویی سیاسی، با اتکا به قدرت نظامی رسمی، وضعیت را به سمت و سوی انسداد و فضای سرکوب و خفقان سیاسی سوق بدهد با «کودتا» مواجه هستیم.

 

بدین ترتیب، کودتا رفتاری است از جانب جریانات اقتدارگرای حکومت، و گاه مستقیما از جانب شخص دیکتاتور و نیروهای محافظه‌کار حامی او که «غالبا» برای «حفظ وضع موجود» رقم می‌خورد. یعنی واکنش قهرآمیز جریانات محافظه‌کار در برابر نیروهای رادیکالی که می‌خواهند از درون ساختار قدرت تحولاتی اساسی ایجاد کنند. نظیر مشروطه‌خواهان عصر محمدعلی شاه، یا مصدق در عصر پهلوی، پینوشه در شیلی و البته میرحسین موسوی در سال ۸۸.

 

خلاصه اینکه بی‌شک من نیز با جناب احمدی‌نژاد موافق هستم که در سال ۸۸ ما با یک کودتای تمام عیار مواجه بودیم. سیدمحمد خاتمی زمانی آن واقعه را «کودتای مخملی» نامید اما سرکوب‌های خونین بعدی نشان داد اتفاقا کودتای بسیار خونینی هم بود. اما برای آنکه به درستی تشخیص دهیم چه کسانی علیه اندک وجوه باقی مانده از جمهوریت نظام دست به کودتا زدند، کافی است مرور کنیم: نیروهای نظامی، شبه‌نظامیان و نهادهای امنیتی این کشور در کنترل و انحصار کدام جریان بودند و از چه کسی حمایت می‌کردند؟ چه کسانی را به گلوله بستند و یا بدون رعایت ترتیبات قانونی به حبس و حصر کشاندند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر