همین یک هفته پیش بود که خبر محکومیتی جدید برای «مهدی حاجتی» اعلام شد. عضو شورای شهر شیراز که زمانی به دلیل حمایت از حقوق بهائیان بازداشت، زندانی و از شورای شهر اخراج شده بود، در تازهترین محاکمهاش به دلیل درخواست قرنطینه شهرها برای جلوگیری از شیوع کرونا به حبس و تبعید محکوم شده است. البته در روزگاری که سر بیگناه بالای دار میرود (یا در سیاهچالهها متلاشی میشود) قصد این نوشته مرثیهسرایی برای شهروندی نیست که پای شرافتاش ایستاده و هزینهاش را هم پذیرفته. موضوع این نوشته، مرثیهای است بر شرافتهایی که هر روز چوب حراج میخواند!
مهدی
حاجتی، در سادهترین تعبیر، نماد یک فعال مستقل داخلی است که هنوز مایوس نشده و
برای اندکی بهبود شرایط هزینه میدهد؛ اما درست در همان شرایطی که نهادهای امنیتی
سطر به سطر نوشتههایش را شخم میزنند تا از هر واژهاش یک جرم جدید بتراشند،
ناگهان یک جریان رسانهای شروع به سندسازی و طرح اتهاماتی میکند که معنایاش برای
اهل سیاست خیلی آشناست: «گرای امنیتی».
اینها
چه کسانی هستند؟ نیروهای سپاه؟ بسیج؟ پیاده نظام دلواپس؟ نخیر. اینها، لژیونر
صادراتی محور مقاومت هستند. آقازادههای نورچشمی ِ نیمه اصلاحطلب و نیمی سپاهی که
سالهاست در سراسر جهان پخش شدهاند و کارکردشان توجیه رویکردهای نظامی کشور و هدف
قرار دادن منتقدان نهادهای نظامی است، اما حالا فریادهای «آی دزد، آی دزد»شان به
آسمان رفته. یعنی صبح برای زدن فعالین مستقل پروندهسازی میکنند، غروب در کانال
اصلاحطلبانی چون آقای تاجزاده دم از دغدغه ترور جامعه مدنی میزنند!
یادداشت
«جامعه مدنی زیر ضربه» در کانال آقای تاجزاده، به ظاهر ابراز نگرانی کرده «طیف
گستردهای از سرباز-خبرنگاران و تیمهای سایبری در فضای مجازی هر روز پروژه تازهای
برای حمله به فعالان مستقل داخل کشور کلید میزنند». نگارنده یادداشت اما چه کسی
است؟ دقیقا همان کسی که برای زدن مهدی حاجتی گرای امنیتی میداد! در واقع، جناب
تاجزاده عزیز، که حتما این روزها گلایه دارد که یک عده در فضای مجازی قصد تخریب ایشان
را دارند، خودشان دقیقا به کانون تجمیع و تبلیغ شناخته شدهترین مافیای پروندهسازی
در فضای رسانهای بدل شدهاند.
البته این
نخستین مورد از مصادیق گرای امنیتی نیست که اتفاقا سر از کانال جناب تاجزاده در میآورد.
همین چند ماه پیش بود که اینجانب «شیوه حرفدرمانی و طومارنویسی تنزهطلبانه»
اصلاحطلبان را به عنوان یک «شیوه سیاسی» نقد کردم، (از اینجا بخوانید) بلافاصله
مافیای محور مقاومت فعال شد، برچسبهای ترامپیست و تحریمخواه و ویرانیطلب را علم
کرد و البته آقای تاجزاده هم در بازتاب همین اتهامات بیپایه و گراهای امنیتی
کوتاهی نکردند.
مساله
هرگز برای من شخصی نبوده و نیست که اگر فقط شخص خودم در میان بودم، به مانند تمام
این سالهایی که دوستان تا راهروهای دانشکده هم دست از تخریب و پروندهسازی بر نمیداشتند
سکوت میکردم. مساله آن بود که کانون اصلی حملات این لشکر سایبری، بر تنها میراث
رسانهای میرحسین موسوی متمرکز شد و آنقدر علیه سایت کلمه لجنپراکنی کرد که سخنگوی
مشاوران میرحسین مجبور شود با صدور بیانیهای از اتهام جانبداری از تحریم اعلام
برائت کند. اتهامی که در تمامی این سالها حتی حکومت هم نتوانسته بود به این گروه
و این حلقه و این جریان وارد کند، اما این جماعت کردند. حالا کسانی که حتی در تخریب
کانال کلمه هم اندکی تردید و ملاحظه به خرج ندادند، با چه رویی ژست نگرانی در باب
ترور رسانهای میگیرند؟
یادداشت
منتشر شده در کانال آقای تاجزاده، البته فرصت تمسک به آبروی محصورین را هم از دست
نداده است و حملات به میرحسین را هم به عنوان ادویه ماجرا و سندی در تایید مواضع
خود معرفی کرده است. البته که عده زیادی امروز ضروری میبینند به سیمای محصورین
چنگ بکشند؛ اما آنان را که حساب پاک است، از محاسبه باکی نیست. دشمن کینهتوزی که
ایستادگی و مقاومت میرحسین خار چشمش شده هرگز نمیتواند با هتاکی و جامهدری غباری
بر اعتبار و محبوبیت او بیفکند. اما دریغ از آن مزوّران ملوّنی که ۱۰ سال است کاسب
حصر شدهاند و بیشرمانه از سکوت میرحسین سوءاستفاده کردند تا راه او و مواضع او
را تحریف کنند. همین مجیزگویان نظامیگری و همین شیفتگان جنگافروزی فرامرزی، که
سالهاست مدیحهسرای چکمهپوشها هستند و این ماموریتشان را همزمان با برافراشتن
تصاویر محصورینی عرضه میکنند که چون پیراهن عثمان بر سر ِ نیزههای آغشته به خونشان
علم شده.
(یک
نفرشان وقاحت را به جایی رسانده بود که مینوشت: دختران میرحسین هم فریب سایت کلمه
را خوردهاند وگرنه مواضع میرحسین در مورد فلان سردار یک چیز دیگر است!)
تمام
هراس و نگرانی این کاسبان حصر، و تمام نفرت و کینهتوزیشان نسبت به اندک کورسوی
رسانهای باقی مانده حول حلقه نزدیکان موسوی، دقیقا از آن روزی است که شاید میرحسین
فرصت کند بیانیه دیگری چون آبانماه بدهد تا تشت رسوایی حضرات از آسمان به زمین بیفتد
و همه بدانند تمام آن سیاستهایی که سالها برایش سینه چاک دادند و هزینه کردند،
در مرام میرحسین جز جنایتهای جنگی و معصیتهای بیلذتی نبوده که آوارگی را برای
مردم منطقه و فقر و تحریم و ناامنی را برای کشور خودمان به ارمغان آورده است.
چه خوب
و چه پیشگویانه گفته بود میرحسین موسوی که «سبز بودن به لباس و نماد نیست». حتما
همین روزهایی را میدید که کار به جایی برسد تا ناظران بیطرف بپرسند: چرا اغلب قریب
به اتفاق آنها که تصویر صفحات مجازیشان با عکس میرحسین و دستبند سبز تزیین شده
مجیزگوی نظامیها و توجیهگر سرکوباند؟ چطور میرحسین موسوی از کنج حصر بیانیه
آبانماه را میدهد و این مدعیان پرچم به دستش همان معترضان را اراذل و اوباش میخوانند؟
چه نسبتی است میان آن «فرد انقلابی» با اینانی که در سکوت خفقانآور آن هفتهی
کشتار مدعی بودند حتی یک نفر از مردم عادی را نتوانستهاند پیدا کنند که در
اعتراضات شرکت کرده باشد؟
اگر
انتقاد و مخالفت با معدود چهرههای مورد نظر حضرات مصداق تکتیراندازی به جامعه
مدنی باشد، رفتار این شبکه مافیایی که کرور کرور معترضان «جان به لب رسیده» را
آشوبطلب و عامل ویرانی و بیثباتی کشور معرفی میکردند مصداق بمباران شیمیایی است
که قتلعام عمومی شهروندان را هدف قرار داده است. تاکید مکرر بر این مضحکه تلخ که
دست بر قضا تکتک این حضرات هم خودشان «خارجنشین» هستند، چیزی جدیدی به همان روایت
«آی دزد، آی دزد» اضافه نمیکند.
اما بحث
را نباید منحرف کرد. تقلیل مساله در عملکرد چند شخص و فعال رسانهای مصداق آدرس
غلط دادن است. گرای امنیتی دادن، صرفا ابتکار چند مهره دونپایه خارجنشین نیست؛ این
سنت نامیمون را از پدرخواندههای داخل نشین به ارث بردهاند. سالهاست که اصلاحطلبان
گلایه میکنند: چرا بسیاری از مخالفان، بیش از آنکه کانون قدرت را هدف قرار دهند،
اصلاحطلبان را زیر ضرب میگیرند. اجازه بدهید از منتشر کنندگان همین متن بپرسیم:
شما چرا بیشتر توانتان را سالهاست معطوف حمله به منتقدان حکومت کردهاید؟
در مطلب
دیگر کانال آقای تاجزاده، خانم آذر منصوری نسبت به «استفاده از خشن ترین ادبیات و
پرخاشگری» در فضای رسانهای گلایه کردهاند، در حالی که همان یادداشتشان نه تنها
سرشار از پرخاشگری، بلکه دقیقا مصداق پروندهسازی است. (از اینجا بخوانید) اگر
نهایت فعالیت منتقدان شما ارسال چهار تا کامنت همراه با فحاشی و ناسزا است، معمولترین
روالی که شما مثل آب خوردن انجامش میدهید پروندهسازی و مقدمهچینی برای
برخوردهای امنیتی با افراد است! با چند نفر از فعالین سیاسی چنین کردید؟ فعالین سیاسی
به کنار، شما حتی به چهرههای سینمایی و
هنری هم رحم نمیکردید فقط به این گناه که از رای دادن به شما پشیمان شده بودند!
شما حتی
توصیف «سلطنتطلب» را هم به فحش و گرای امنیتی بدل کردهاید. اگر به واقع بویی از
مفهوم «اصلاحات» برده بودید باید رو به حکومت میایستادید و میگفتید که حتی سلطنتطلبها
هم باید از حق آزادی بیان و آزادی فعالیت سیاسی بهرهمند باشند؛ اما به جای آن از
همین ابزار ماشین سرکوب برای حذف منتقدان خودتان استفاده میکنید. دقیقا همان کاری
که سالها در دانشگاهها و حتی در نشریات سراسریتان با چپها کردید و مدام علیهشان
گرای امنیتی دادید. با پررویی تمام مدعی میشوید که تنها جریان منسجم سیاسی در
داخل هستید اما هرگز توضیح نمیدهید دلیلاش این است که شما اسلامگرا و در نتیجه
شهروندان درجه یک حکومت اسلامی بودید و بدون هیچ شرم و عذاب وجدانی هر وقت در عرصه
منطق و مقبولیت احساس ضعف کردید از این رانت تبعیضآمیزتان برای حذف رقبا استفاده
کردید. واقعا فکر میکنید وقتی «براندازی» را به جای فحش به کار میبرید قرار است
مردم برایتان سوت و کف بزنند؟ یا شاید اساسا مخاطب یادداشتهایتان هنوز کس دیگری
است و در این رویا به سر میبرید که «خودی» بودنتان را بار دیگر به اثبات برسانید؟
همین
چند روز پیش خانم منصوری، در مواجهه با خبر ِ ناگوار ِکمبود دارو، بلافاصله داد
سخن داده بودند که: «موافقان تحریم کلاهشان را بالاتر بگذارند». چرا اولین گزینه
امثال ایشان و دیگر زعمای اصلاحات همیشه زخم زبان زدن به اپوزوسیونی است که نهایت
تاثیرگذاریاش چهار عدد توییت و لایک بوده؟ چرا ایشان در نخستین مواجهه به ذهنش
نرسید خطاب به حکومت بگوید «کلاهت را بالاتر بگذار که با سیاستهایی که در پیش
گرفتی مردم خودت را به فلاکت و بدبختی کشاندی»؟ مقصر اصلی تحریم چهار نفر کاربر توییتری
هستند یا حاکمانی که با لجاجت و ماجراجویی کار مملکت را به اینجا کشاندهاند؟
چطور
شما به خود حق میدهید به هرکسی تهمت مقصر بودن در فلاکتبارترین فجایع اجتماعی را
بزنید، اما منتقدان حق ندارند به شما و همکارانتان در مجلس پیشین و شورای عالی سیاستگذاری
اصلاحطلبان یادآوری کنند: این شما بودید که با اشتیاق لباس نظامی به تن میکردید
و افتخارتان این بود که «من هم سپاهی هستم». چرا توضیح نمیدهید به کدام بخش سپاهی
بودنتان افتخار میکردید؟ به رویکرد آرام و مسالمتجویانهاش در برخورد با
معترضان داخلی؟ یا وجه بینالمللیاش و دستاورد میوه تحریم از سیاست درخشان عمق
استراتژیک؟ منتقدان به کنار، آیا شهامت دارید به سراغ همان خانوادههای بیماران
محروم از دارو برویم و بپرسیم که نظرشان در مورد شما و آنچه بدان افتخار میکنید چیست؟
البته
که گسترش روحیه پرخاشگری و اتهامزنی در فضای گفتگوی سیاسی از دردهای آشکار جامعه
ایرانی است؛ اما ریشه این صفبندیهای حیدری و نعمتی در کجاست؟ چه کسانی سالهاست
که تلاش کردهاند در بین جامعه این صفکشیهای نامیمون را رواج دهند؟ آن همه نسخههای
«خودی و غیرخودی»، «عوام و خواص»، «انقلابی و غیرانقلابی»، «بابصیرت و بیبصیرت»
که زمانی کانون قدرت تولید میکرد کافی نبود که حالا کارخانه برچسبسازی اصلاحطلبان
هر روز چندین نسخه جدیدش را بیرون میدهد: «ویرانیطلب»، «ترامپیست»، «تحریمخواه».
شما که سطر به سطر نوشتههاتان آکنده از برچسب و تهمت و نفرتپراکنی علیه دیگران
است، کمترین مشروعیت را برای گلایه از فضای پرخاشجوی رسانهای ندارید.
سالها
پیش میرحسین موسوی در تقابل با همین روحیه مرزکشی بود که فریاد میزد: شما دست میبرید
توی مردم و یکی را خودی میکنید و یکی را غیر خودی. با دریافت چنین درکی از ریشههای
انشقاق در جامعه ایرانی، تنها کسی را میتوان شایسته و برازنده نام «اصلاحطلب»
دانست که دست از دامن زدن به این همه نفرت و تخاصم بر دارند، اما مدعیان کنونی
اصلاحات، هرقدر هم که در ظاهر مظلومنمایی کنند، در عمل نمیتوانند از این استراتژی
دیرینه مرزبندی و صفکشی دست بردارند، چرا که این عارضه در اردوگاه اصلاحات، صرفا
مواردی از انحراف افراد یا بیاخلاقیهای شخصی نیست، بلکه مشخصا به یک استراتژی
کلان برای بقا بدل شده.
جریانی
که هیچ اصول تدوین شدهای برای عرضه ندارد و هیچ پرنسیبی برای ایستادگی بر سر
وعدههایش از خود نشان نداده، طبیعتاً آخرین حربه بقای خود را در تدوین رویکرد «میانیابی»
جستجو میکند و تمام استراتژیاش در بندبازی بین جریانات موجود خلاصه میشود.
تکرار این تعابیر که «هم براندازها به ما پرخاش میکنند و هم اقتدارگرایان» یک جور
گلایه از ناملایمات فضای سیاسی نیست، بلکه دقیقا یک رویکرد از پیش تدوین شده است
برای حفظ وضعیت موجود از جانب جریانی که نه با یک دست شدن حکومت به حلقه تنگ قدرت
راهش میدهند و نه در یک دموکراسی واقعی میتواند به حیاتش ادامه بدهد.
حرف آخر
اینکه، اگر اصلاحطلبان سر سوزنی قادر به تشخیص مصلحت خودشان باشند و اگر یک هزارم
آن همه نصیحتهای رنگارنگی که به گوش حکومت میخوانند را خود رعایت کنند، باید
هرچه زودتر دست از تحقیر مردم و توهین به شعور آنان بردارند. اگر احساس میکنید
روز به روز وجاهتتان را در نزد مردم از دست میدهید و اگر گمان میکنید بغض و
نفرت عمومی علیه شما روزافزون است، گناه کار را به گردن چند شبکه ماهوارهای و
چهار مزدبگیر احتمالی خارجی نیندازید. اگر این ملت اینقدر بدبخت و سادهلوح بود که
به این سادگی فریب بخورد و بازیچه تبلیغات شود، وضع حکومت خودمان با این همه هزینه
و انحصار رسانهای این نبود. اگر هم رسانهای در خارج از کشور اقبالی به خود جلب
کرده، حتما حرفی را زده که مورد پسند مردم بوده است. شما هم به جای تداوم این رویکرد
اتهامزنی و پروندهسازی و تمرکز بر روی حذف رقبا و خفه کردن صدای منتقدانتان،
بهتر است نگاه پر تبختر و موضع از بالا به پایین در برابر مردم را کنار بگذارید.
شاید، فقط شاید، از توفان خشم نفرتهایی که در دل جامعه کاشتهاید اندکی کاسته
شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر