«دوستان ما، ما را نصیحت میکردند
که انقلاب را محترم حفظ کنید. این دوستان هم در داخل کشور بودند، در سطوح عالی و هم
در خارج کشور که دوستداران انقلاب ما بودند. میگفتند محترم بمانید؛ محترم باشید؛
مسلمانها شما را دوست دارند؛ انقلاب را دوست دارند؛ وارد این موضوعات نشوید. وارد
سوریه نشوید. وارد عراق نشوید. خودتان را وارد این مناقشات نکنید. استدلال هم استدلال
ضعیفی نبود اما ما مصالح را باید تشخیص بدهیم».
اینها بخشهایی سانسور نشده
از سخنان «سردار قاسم سلیمانی»، فرمانده سپاه قدس است. سرداری که به همراه مقامات بالادست
خود مشخصا نصیحت این «دوستان انقلاب» را نادیده گرفت و کشور ما را وارد جنگی هفت ساله
در خارج از مرزها کرد. آن مصلحتی که سردار از آن سخن میگوید هنوز بر کسی آشکار نشده؛
یک روز دفاع از حرم اعلام میشود، یک روز حفظ خط مقاومت، روز دیگر گسترش «هلال شیعی»
و یا ضرورت «جنگ نیابتی». هرچه هست، حکم بر آن صادر شده که ما هفت سال تمام دوش به
دوش بشار اسد بجنگیم و در ویرانسازی شهرهای سوریه سهم بسزایی ایفا کنیم.
به تازگی، نتیجه نهایی تحقیقات
سازمان ملل از حملات شیمیایی سوریه منتشر شده است. بر پایه گزارش نهایی «کمیسیون تحقیق
حقوق بشر سازمان ملل متحد»، حکومت سوریه مسئول حمله شیمیایی با گاز اعصاب به شهرک خانشیخون
در جنوب ادلب در چهارم آوریل ۲۰۱۷
بوده است. همچنین،
بر پای این تحقیقات، در چهار سال اخیر پس از حمله بزرگ شیمیایی دمشق (مارس ۲۰۱۳-مارس۲۰۱۷) نیروهای حکومت سوریه ۲۰ بار دیگر از تسلیحات شیمیایی علیه مردم
کشور خود استفاده کردهاند.
برای ما این اخبار چندان غریب
نیست. ما بهتر و تلختر از تمام مردم جهان، صدام بعثی را به یاد داریم که نه تنها
«سردشت» ایران، بلکه شهروندان عراقی در «حلبچه» را با حملات شیمیایی قتل عام کرد. حالا،
این اسد بعثی است که همان فجایع را یکی پس از دیگری تکرار میکند؛ با این تفاوت که
ما این بار در برابر جلاد جنایتکار قد علم نکردهایم، بلکه دوش به دوش او میجنگیم!
یک خبر رسمی، آمار «شهدای مدافع
حرم» را بیش از ۲۱۰۰
تن اعلام کرده
است. دقیقا مشخص نیست که چه تعداد از این افراد ایرانی بوده و چه تعداد شهروندان پاکستانی
و افغانستانی هستند که از جانب سپاه برای اعزام به سوریه استخدام میشوند. همچنین هیچ
آمار دقیقی وجود ندارد که هزینههای جنگ در سوریه برای کشور چقدر بوده و منابع مالی
حمایت از بشار اسد چگونه تامین میشود. با این حال، تمامی این محاسبات عددی و مادی،
در برابر احترام از دست رفته یک انقلاب آرمانخواه شاید اصلا به حساب نیایند.
نزدیک به هفت سال از مداخله
نظامی ایران در سوریه میگذرد. هنوز کوچکترین کورسوی امیدی برای اتمام این جنگ خانمانسوز
وجود ندارد. فقط میدانیم سالها پیش از ما آمریکاییها دقیقا با همین بهانههای «جنگ
پیشگیرانه برای دفاع از امنیت ملی آمریکا» و «مبارزه با تروریسم» وارد خاک افغانستان
شدند. ۱۶ سال پس از حمله آمریکا به افغانستان،
نه تنها هنوز آن جنگ به پایان نرسیده، بلکه تمامی گزارشهای جهانی حکایت از آن دارند
که طالبان روز به روز در حال قدرت گرفتن است. حالا دیگر همه دارند یاد میگیرند که
جنگ، نه تنها درمان تروریسم نیست، بلکه خود بزرگترین خوراک برای تغذیه هیولای ترور
است.
در بخشهایی از سخنان قاسم سلیمانی
که بعدها در مونتاژ تلویزیونی سانسور شدند فرمانده جنگ در سوریه میگوید: «یک نفر گفت
یعنی ما برویم و از دیکتاتور دفاع کنیم؟ رهبر فرمودند وقتی به کشورهایی که با آنها
ارتباط داریم نگاه میکنیم، چه کسی دیکتاتور است و چه کسی نیست؟ ما مصالح را نگاه میکنیم».
ما هیچ وقت متوجه نشدیم که چطور چهار دهه پس از انقلاب علیه دیکتاتوری، مصالح انقلاب
به دفاع از سفاکترین دیکتاتور منطقه حکم میکند؛ اما دردناکتر آنکه، به نظر میرسد
حتی خود جنگجویان حاضر در سوریه نیز هیچ تصوری از دلایل این «مصلحت» ندارند.
توجیه تلخ یکی از بازماندگان
که دلیل کشته شدن در خاک سوریه را «دفاع از حجاب» خوانده بود به اندازه کافی گویاست
که حتی قربانیان جنگ هم ابدا تصویر واضحی از معادلات آن ندارند. نیاز به گذشت زمان
و قضاوت سخت تاریخ نیست تا دریابیم که اینان، «به چرا مرگ خود ناآگاهانند»، و در این
ناآگاهی، نه تنها جان خود، بلکه آبروی یک ملت بزرگ و یک انقلاب «محترم» را وارد جنگی
بیانتها، خونین و نفرتانگیز کردهاند.
از اینجا به بعد، تا تاریخ تاریخ
است، سنگینی نگاه خیره کودکان خانشیخون، با وجدان ایرانیان همان خواهد کرد که نگاه
کودکان سردشت یا حلبچه با بعثیهای عراق. نگاههایی که به ما میگویند: کاش نصیحت گوش
میکردید و محترم باقی میماندید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر