۸/۱۲/۱۳۹۵

تاجزاده و منطق فاشیستی سیاست


«کارل اشمیت»، چهره‌ای دوگانه در عالم سیاست و علوم دارد. متفکری برجسته و احتمالا یکی از موثرترین اندیشمندان علوم سیاسی در قرن بیستم، و در عین حال، چهره‌ای بی‌نهایت کریه و منفور در وادی سیاست. نظرات اشمیت، شالوده اندیشه فاشیسم آلمانی بود و از این نظر نقش چشم‌گیری در جنایات آلمان‌ها داشت. با این حال، نظرات او از چنان قوام و انسجامی برخوردار بود که علی‌رغم نتایج فاجعه‌بار عملی، در حوزه دانشگاهی هنوز هم مورد توجه است.

تا پیش از اشمیت، تعریف سیاست به عنوان یک علم بیش از هر زمان دیگری مبهم و مخدوش بود. این اختلاف هنوز هم به کلی رفع نشده اما اشمیت توانست برای نخستین‌بار ملاک‌های قابل تمیزی در جهان سیاست ارایه کند. او اعتقاد داشت همان‌طور که در حوزه‌های حقوق، اخلاق و اقتصاد، دوگانه‌هایی چون «قانونی/غیرقانونی»، «خوب/بد» و «سودده/زیان‌آور» وجود دارد، سیاست نیز باید معیار سنجش خودش را داشته باشد. در این راه دوگانه «دوست/دشمن» را معرفی کرد. از نظر او اولین و آخرین وظیفه سیاسی یک مجموعه مشخص کردن دوستان و دشمنان در میان مجموعه‌های دیگر است.

اشمیت با انتقادات شدید به دیگر همتایان لیبرال خود اصرار داشت که تصمیم‌گیری‌های سیاسی هیچ گونه رابطه‌ای با قواعد حقوق، اخلاق یا اقتصاد ندارد. آنچه در مورد تصمیم‌ سیاسی به حساب می‌آید افاقه و کارآمدی آن است: «کسی که تصمیم سیاسی می‌گیرد برای آنکه درست عمل کند باید ذهن خودش را از تمامی ملاحظات دست دوم (حقوق، اخلاق، اقتصاد و ...) پاک کند». پس از شناسایی «دشمن»، تنها هدفی که باقی می‌ماند تمرکز بر روی نابودی آن است، به ویژه با توسل به حد اعلای خشونت، یعنی جنگ.

نتایج ویرانگر نظرات اشمیت در عملکرد نازی‌های آلمان و فاشیست‌های ایتالیا باعث نشد که این نگرش به سیاست به کلی طرد شده و رنگ ببازد. کاملا برعکس. نظرات اشمیت خیلی زود حتی به مخالفان او نیز گسترش یافت و دست‌ به دست و سینه به سینه انتقال پیدا کرد تا به ما رسید. لازم نیست یادآور شویم که کلیدواژه «دشمن» تا چه میزان در ادبیات سیاست‌مداران ما گسترش یافته و تکرار می‌شود. اما باید دقت کنیم که این فقط یک تشابه کلامی نیست. در پس این ادبیات، دقیقا همان اندیشه‌ای نهفته که به دوگانه‌ای قاطع ختم می‌شود: هرچیزی که بتوان برچسب دشمن یا ارتباط با دشمن بدان زد، مطلقا محکوم و شایسته نابودی است. در مقابل، ما و دوستان ما مطلقا بر حق و منزه از هرگونه خطا و اشتباهی هستیم.

کشور ما، اندیشمندان شناخته شده‌ و نظریات منسجمی در زمینه اخلاق و علم سیاست معرفی نکرده است. با این حال، چهره‌های برجسته‌ای را در عرصه سیاست عملی می‌توانیم نام ببریم که به تنهایی از یک الگوی اخلاقی بارز پی‌روی کرده‌اند. برای مثال، می‌توان به منطق آیت‌الله منتظری در نواری که چند وقت پیش خبرساز شد اشاره کرد. جایی استدلال می‌کند «اگر کسی به شما بگوید که من آقای خمینی را قبول ندارم و این جمهوری اسلامی را هم که شما درست کردید قبول ندارم و به مسعود رجوی هم علاقه دارم، ولی می‌دانیم اگر ولش کنیم، می‌گوید من چنانچه بروم سلاح نمی‌گیرم با شما بجنگم» هیچ دلیلی برای تداوم بازداشت این شخص وجود ندارد. در واقع، آیت‌الله منتظری، بر خلاف اشمیت استدلال می‌کند «صرف اینکه کسی دشمن ما باشد دلیل نمی‌شود که علیه او اقدامی غیراخلاقی انجام دهیم».

میرحسین موسوی، دیگر سیاست‌مدار تاثیرگذاری است که با شعار «ادب مرد، به ز دولت اوست» به صورت مشخص در مقابل گفتمان فاشیستی اشمیت قد علم کرد و اتفاقا مورد اقبال گسترده نیز قرار گرفت. اما در غیاب این چهره‌هاش شاخص، تنها پارادایمی که به صورتی همه‌جانبه در کشور ما تبلیغ می‌شود توانست از دایره محدود حکومتی عبور کرده و خود را به بخش گسترده‌ای از منتقدان حکومت نیز تعمیم دهد. بارزترین نمود این تعمیم نامیمون را می‌توان در مساله بحران سوریه دید.

مصطفی‌تاج‌زاده، به تازگی و در گفت‌وگویی با مجله «روب‌رو»، به انتقاد از شیوه مواجهه‌ای با بحران سوریه پرداخت که آشکارا تحت تاثیر سیاست اشمیتی قرار دارد. آقای تاج‌زاده، با انتقاد از استدلال «اگر در سوریه نجنگیم باید در ایران بجنگیم» می‌گوید: «استراتژی جنگ پیشگیرانه را اولین‌بار بوش مطرح کرد. بوش می‌گفت ما خارج از کشورمان می‌جنگیم تا درون مرزهای‌مان با ما نجنگند؛ ولی در حقیقت به نام پیشگیری از جنگ، جنگ راه انداخت». تاجزاده در ادامه به درستی انگشت خود را به سمت سویه‌های فاشیستی و نژادپرستانه این نگاه اشاره می‌رود و می‌گوید «پس اگر صدها هزار نفر در عراق یا سوریه کشته شوند، اهمیت زیادی ندارد، مهم آن است که در آمریکا کسی کشته نشود. به عبارت روشن‌تر، یک نوع نژادپرستی پشت استدلال جنگِ پیشگیرانه خوابیده است».

انتقاد از منطق «جنگ پیشگیرانه» و «جنگ نیابتی» پیش از تاجزاده نیز مطرح بوده است. با این حال، به دلیل نهادینه نشدن گفتمان اخلاق سیاسی در کشور ما، گستره و تاثیرگذاری این رویکرد اخلاقی به سیاست، به شدت وابسته به شخصیت‌های تاثیرگذار سیاسی است. در شرایط حصرهای رسمی و نیمه‌رسمی که چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب را عملا از عرصه خارج کرده، گفتمان اخلاق سیاسی مدت‌هاست که مهجور باقی مانده و باورمندان بدان از انتشار انتقادات خود ناتوان هستند. با بازگشت چهره شناخته شده‌ای همچون تاجزاده و شجاعت ایشان در انتقاد از بزرگترین پروپاگاندای فعلی حکومت، می‌توان امیدوار شد که از این پس، تفکر و منطق اشمیتی، دیگر تنها صدای یکه‌تاز فضای سیاسی کشور نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر