«ملتی که ادباش قناعت را فضیلت میشمارد،
هر سال گرفتار قحطی است.»
ادبیات،
گستردهترین و اصلیترین محمل اندیشه ایرانیان برای یک بازه ۱۰۰۰ ساله بوده است. البته
این ادبیات، در بخش اعظم خود به «شعر» محدود بوده است و به همین دلیل در حوزه
«اندیشه» نیز محدودیتهای ظرف و قالب شعری را پذیرفته. در واقع، از میان انواع
مختلف هنری و ادبی، شعر کمترین ظرفیت را برای «اندیشهورزی» دارد. شعر، نهایتا بستر
انتقال احساس است. در نقطه مقابلش، ادبیات نمایشی و داستانی ظرفیت انتقال مفاهیم
فلسفی را دارند. در اوج و قله این قالبهای هنری نیز بیشک «رمان» قرار دارد که
والاترین بروز هنر داستانی است. آثار داستانی نوابغی چون داستایوفسکی الهامبخش
صاحبان اندیشهای در سطح نیچه و فروید بوده و روشنفکران دیگری چون سارتر و کامو نیز
برای بیانی عمیقتر از نظرات خود دست به دامان رماننویسی شدند.
در
تاریخ ادب فارسی، مواردی به چشم میخورد که تلاش شده ضعف فقدان ادبیات داستانی در
قالب سبکهای خاصی از شعر جبران شود. به مانند «مثنوی» که از فردوسی گرفته تا
نظامی و مولوی آن را بستر انتقال نظرات و مفاهیم مورد نظر خود قرار دادند. با این
حال، منظومهها تنها در مقایسه با غزلیات از ظرفیتهای اندیشهورزی بیشتری برخوردارند
و در نهایت ظرفیت کافی برای انتقال مفاهیم را ندارند. همین نقطه ضعف میتواند یکی
از دلایل عقبماندگی ما در حوزه اندیشه باشد. موضوع مورد اشاره من اما مساله دیگری
است.
عبارت
نخست، بخشی از دیالوگ سریال ماندگار «هزار دستان» است. جایی که «ابوالفتح» قصد
دارد «رضا تفنگچی» را به عضویت در «کمیته مجازات» ترغیب کند. به باورم، این دیالوگ
ماندگار، محصولی است از اشراف کامل و شناخت عمیق زندهیاد «علی حاتمی» نسبت به ادب
و فرهنگ ایرانی. این تاثیرگذاری دوگانه فرهنگ ایرانیان بر سنت ادبی و سنت ادبی
ایرانیان بر فرهنگ و عادات ایرانی موضوع بسیار جذاب و زمینه تحقیقی گستردهای برای
اهالی جامعهشناسی است. در این مورد خاص، میتوان به سرخطهای زیر دقت کرد:
سنت
«بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین».
سنت
«هرآنکس که دندان دهد نان دهد».
سنت
«غلام همت آنم که زیر چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است».
سنت
«ای شکم خیره به نانی بساز، تا نکنی پشت به خدمت دوتا».
سنت
«قناعت توانگر کند مرد را».
سنت
«گفت چشم تنگ دنیادوست را، یا قناعت پر کند یا خاک گور».
تمامی
این سرخطها و بیشمار موارد دیگر که میتوان بدانها افزود همه خبر از ترویج
فرهنگ و سنتی است که دنیاداری، کار و تلاش، انباشت سرمایه، شوق کسب ثروت و سازندگی
را انکار کرده و مذموم میداند. سنتی تقدیرگرا که اگر نانی هم طلب کند از کرم
الاهی طلب میکند و نه از اراده و تلاش دنیوی. بیشک اظهار نظر قطعی، نیازمند
تحقیق بیشتر و در نظر گرفتن مواردی در موضع مقابل این رویکرد تقدیرگرا و قناعتگرا
است. با این حال اگر فرض کنیم که همین سرخطهای کلی، نمادی از فرهنگ و سنت دیرینه
ایرانیان برای دهها قرن بوده، آن وقت میتوانیم دستکم یکی از علل متعدد عقبماندگی
و فقر این سرزمین را کشف کنیم. در این صورت، باید حق را به جناب حاتمی بدهیم که در
سرزمینی که چنین ملتی با چنین سنتی ادبی به سر میبرند، «هر سال قحطی» شدن هم جای
تعجب ندارد. آنجاست که حاتمی، از زبان شخصیت دیگری در همان سریال زبان به انتقاد
میگشاید که: «جماعت خواب، اجتماع
خواب زده، جامعه چرتی».
پینوشت:
این
روزها «شبکه تهران» مجددا مجموعه «هزار دستان» را پخش میکند که تماشای چند باره
آن هم بیشک خالی از لطف نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر