آن
اوایل دوران دانشجویی که برای نخستین بار پایمان به فضای سیاسی (در سطح همان فعالیتهای
دانشجویی) باز شده بود، یک قول معروفی بود که زیاد تکرار میشد و قدیمیترها سعی میکردند
به عنوان نصیحت به گوش جوانترها بخوانند. میگفتند اگر میخواهید در ایران فعالیت
سیاسی کنید، سه زیپ خودتان را محکم ببندید: «زیپ دهان، زیپ جیب و زیپ تنبان»! سالها
گذشت تا من به تجربه یا به مدد مطالعه تاریخ بیاموزم که آن توصیه ساده، علیرغم ظاهر
طنزآمیزش، بر چه حقیقت بزرگی استوار بود!
عطاءالله
مهاجرانی را یک زمان بزرگترین چهره جریان اصلاحات پس از سیدمحمد خاتمی میدانستند.
گزینه نخست برای جایگزینی او که حتی برخی از بدنه اصلاحات دولت احتمالیاش را اصلاحطلبتر
از دولت خاتمی تصور میکردند. با این حال، پرونده سیاسی وزیر سخنور، حتی خیلی زودتر
از آنچه دشمناناش میتوانستند «آرزو» کنند بسته شد: نیمهراه دومین دولت اصلاحات،
انتشار خبر شکایت زنهای صیغهای و شکسته شدن قانون «زیپ شلوارت را ببند»!
اگر
فقط از جنبه سیاسی به ماجرا نگاه کنیم، هیچ اهمیتی ندارد که جزییات پرونده چه بود.
اینجا قصدی بر قضاوت اخلاقی یک انسان نداریم. تنها مساله قطعی همان چیزی بود که خود
مهاجرانی بهتر از هرکسی فهمید، تبدیل شدن یک وزنه کلیدی، به یک مهره سوخته سیاسی. پس
در سکوت بار خودش را بست و ترک وطن کرد.
حضور
در سکوت و انزوای مهاجرانی تا بزنگاه اعتراضات ۸۸ ادامه یافت تا اینکه بار دیگر دست
تقدیر او را تا سطح یک مهره کلیدی بالا کشید! در میان قحطالرجال ایرانیان خارج، محوریت
شخصی با اعتبار و سابقه مهاجرانی هیچ کس را شگفتزده نمیکرد. مشاهده رد پای او در
شکلگیری برخی رسانههای جنبش سبز نیز نشان میدهد که خودش هم برای ورود به این عرصه
بیمیل نیست. با این حال، نقشآفرینی در دل جریان منتقدان حذف شده و تحت فشار حکومت،
قواعد کاملا متفاوتی نسبت به سیاستورزی در عرصه رسمی داخل کشور داشت.
حقیقت
این امر که آیا در پرونده رهبری نظام نقطهای خاکستری پیدا میشود یا نمیشود تعیین
کننده نبود. مساله اصلی این بود که در فضای ملتهب منتقدانی که زیر شدیدترین فشارها
و سرکوبها قرار داشتند طرح چنین ادعایی با خودکشی سیاسی فاصلهای نداشت. پس ضربه دوم
را سیاستورز ادیب از فراموشی آن پند تاریخی خورد که «هر سخن جایی و هر نکته مقامی
دارد». اینبار اصل بستن «زیپ دهان» نقض شد و جایگاه مهاجرانی در میان منتقدین حکومت
نیز به ناگاه فرو ریخت!
این
روزها هم که اسناد ویکیلیکس از یک پرونده مالی پرده برداشتهاند. کمکی از جانب دولت
عربستان برای ادامه تحصیل فرزند آقای مهاجرانی. تا زمانی که خودشان در این مورد توضیحی
ندادهاند، من سر سوزنی جسارت نمیکنم و اتهامی را صرفا بر پایه روایت یک بخش از پرونده
بدیشان وارد نمیدانم؛ اما عرصه سیاست، لزوما عرصه حقایق و واقعیات نیست. عرصه تصاویر
است! مهم نیست که شما چه هستید و که هستید؟ مهم این است که مردم در مورد شما چه فکر
میکنند؟ پس فارغ از آنکه توضیحات آقای مهاجرانی چه باشد، میتوان به قطعیت گفت که
بخش بزرگی از جامعه تصمیم خودش را از همین حالا گرفته و حکم خودش را صادر کرده است:
مهاجرانی از عربستان پول گرفت؛ یا به عبارت دیگر «زیپ سوم هم باز شد»!
در
تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر، چهرههای بزرگی در عرصه سیاست ما ظهور و البته افول کردهاند.
از میرزاتقیخان امیرکبیر گرفته، تا ملکمخان و تقیزاده و سیدضیاء و قوامالسلطنه
و مصدق، میتوان فهرست بلندبالایی از شاخصترین چهرههای تاریخ معاصر کشور فراهم کرد
و قضاوت تاریخی جامعه ایرانی را در موردشان صرفا با متر و عیار اصل «سه زیپ» سنجید.
به باور من، نقش حیاتی و سرنوشتسازی که رعایت این سه اصل در خوشنامی یا بدنامی تاریخی
هر یک از این سیاستمردان بازی کرده، ابدا قابل مقایسه با تحلیل عملکرد و دستاوردهای
سیاسیشان نبوده است. در مورد حاضر نیز، شاید در زمان دیگری، تحلیلگر و تاریخنویسی
بخواهد به دور از احساسات عمومی عملکرد آقای مهاجرانی را بازخوانی کند، اما فارغ از
حقایق امر، تردیدی نیست که پرونده سیاسی ایشان با زیر پا گذاشتن هر سه اصل بنیادین
«زیپ»، برای همیشه بسته شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر