۱/۲۵/۱۴۰۰

آیا می‌توان رقابت داخل ساختار را به اصلاح ساختاری بدل کرد؟


 

کانون اندیشه راه سبز (ارس) در تحلیلی به بررسی شرایط کنونی و چشم انداز انتخابات پرداخته است. هرچند این تحلیل بسیار قابل توجه است و می‌تواند بستری را برای گفتگوهای بیشتر فراهم کند، اما به نظرم وجه مهم‌تر ماجرا، نفس شکل‌گیری و اعلام نظر این کانون است. نهادی که می‌تواند مسیر متفاوتی را نسبت به اصلاح‌طلبی‌های محافظه‌کارانه موجود پیش روی جامعه بگشاید و فضا را از دوگانه‌های ناکارآمد و بدون رقیب خارج کند. متن کامل تحلیل ارس را از اینجا+ بخوانید.  من در اینجا و به اختصار فقط می‌خواهم در مورد بخشی از آن نقد و نظر خودم را بنویسم.

 

تحلیل حاضر، به درستی بر «ساختاری» بودن مشکلات حاضر انگشت گذاشته و تاکید کرده است: «در میان مدت رفع تحریم‌ها بدون اصلاح ساختارهای فاسد و ناکارآمد کنونی، تغییر معناداری در زندگی مردم ایجاد نخواهد کرد». من با این بخش کاملا موافق هستم، پس ضرورت «تغییرات ساختاری» برای من نیز یک اصل قطعی است، اما با یک تعبیر دیگر در متن موافق نیستم. جایی که ذکر شده: «تصاحب قوه مجریه برای کسانی که قایل به ساختاری بودن بحران‌های کنونی و مشکلات هستند، کم‌ترین توجیهی ندارد، زیرا رئیس‌جمهور منتخب پیشاپیش باید بپذیرد که در چارچوب ساختار موجود فعالیت کند».

 

به نظرم با این قطعیت نمی‌توان گفت که انتخابات ریاست‌جمهوری لزوما در چهارچوب حفظ و تداوم ساختار محدود می‌ماند؛ کما اینکه انتخابات سال ۸۸ هم می‌توانست در نهایت به تحولاتی ساختاری منجر شود. به باورم در حال حاضر هم یک شکاف بسیار مهم وجود دارد که به احتمال زیاد در انتخابات فعال می‌شود و می‌تواند دامنه تحولات انتخابات را تا سر حد یک تغییر ساختاری گسترش دهد.

 

ابتدا به یاد بیاوریم که شکاف انتخاباتی سال ۹۲ حول مساله «مذاکره» رقم خورد. مساله‌ای که ظاهرا ربط مستقیمی به چالش‌های حقوقی و ساختاری کشور نداشت، اما اگر آن «رویه برجام» ادامه پیدا می‌کرد احتمالا به صورت دومینووار به تمامی عرصه‌های داخلی کشیده می‌شد و یک تحول ساختاری را رقم می‌زد. شاید هسته قدرت هم این خطر را حس کرده بود که بلافاصله در ماشین تبلیغاتی خودش تغییراتی داد و گفتمان محور مقاومت را در برابر روند نرمالیزاسیون علم کرد.

 

به نظر من، شکاف ۹۲ در این انتخابات هم می‌تواند تکرار شود و این بار ابعاد کامل‌تری به خود بگیرد. اگر آن بار فقط حول مساله مذاکرات هسته‌ای جدال شد، این بار شکاف حول کلیت مذاکره با آمریکا و شیوه کلان سیاست خارجی شکل می‌گیرد. اگر حاکمیت از قبل همه نامزدها را قلع و قمع نکند (که من بعید می‌دانم چنین کاری بکند) آن وقت این شکاف سیاست خارجی در جریان رقابت‌های انتخاباتی فعال می‌شود و احتمالا به نقد نظامی‌گری منطقه‌ای هم خواهد کشید. بدین ترتیب، جای تعجب ندارد که این بار هم انتخابات یک کارکرد شبه‌رفراندومی برای جدال میان جریانات نظامی و مخالفان پیدا کند.

 

آیا چنین مساله‌ای به واقع توانایی ایجاد تحولی در ساختار کشور را دارد؟ آیا دوباره به سرنوشت آقای روحانی بدل نمی‌شود؟ قطعا همه این احتمالا وجود دارد و همین‌جا است که اهمیت نقش کارگزار و همچنین استراتژی مواجهه با انتخابات اهمیت پیدا می‌کند.  به نظر من، در این زمینه دو عامل تعیین کننده خواهند بود:

 

عامل نخست، جریان و البته شخصی است که می‌خواهد گفتمان مذاکره را نمایندگی کند. یعنی جریانی که شجاعت و قاطعیت کافی برای نقد نظامی‌گری و دفاع صریح از فرآیند نرمال‌سازی کامل در روابط بین‌الملل را داشته باشد. طبیعتاً، هیچ یک از کسانی که در بزنگاه‌های حساس به سمت نظامی‌گری غش کرده‌اند و بیرق «من هم سپاهی هستم» به دست گرفته‌اند نمی‌توانند چنین مطالبه‌ای را به صورت واقعی نمایندگی کنند.

 

عامل دوم که شاید به مراتب مهم‌تر است، تقویت یک جدال دیپلماتیک درون ساختاری، با پشتوانه حمایت اجتماعی است. کاری که در سال ۸۸ تا حد خوبی انجام شد اما از سال ۹۲ به این طرف، نه آقای روحانی و نه جریان اصلاح‌طلب هرگز علاقه‌ای به تکرار آن نداشتند. در این بخش هم جریانی که می‌خواهد حمایت بدنه اجتماعی مخالفان نظامی‌گری را جلب کند، باید هم باوری واقعی به ضرورت فعال‌سازی و مشارکت کامل بدنه اجتماعی داشته باشد و هم خیلی صریح تکلیف خودش را با گفتمان و حتی نمادهای جریان محور مقاومت روشن کند. سیاست یکی به نعل و یکی به میخ زدنی که در این سال‌ها دیده‌ایم، ۱۰ سال دیگر هم اگر تکرار شود، حتی در نقش ایوان این عمارت ویران هم تغییری ایجاد نمی‌شود، چه رسد به اصلاحات ساختاری.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر