عباس عبدی، یادداشتی در
روزنامه «اعتماد» منتشر کرده با عنوان «واردات
دموکراسی». خلاصه این یادداشت نقدی است به سرنوشت دموکراسیهایی که آمریکا میخواست
با جنگ و حمله نظامی برای خاورمیانه و به ویژه افغانستان به ارمغان بیاورد. بند پایانی
این یادداشت بسیار درخشان است:
«تحلیلهای نادرست كه خود را
پشت منافع كثیف پنهان كردهاند، منطقه را چنان وارد چالش نموده كه امكان تحولات
درونزا و پایدار را از جوامع منطقه سلب كرده است. آیا در سال 2001 كه به
افغانستان حمله كردند، هیچ یك از طرفداران آن حمله، وضعیت 20 سال بعد این كشور را
چنین درمانده، فاسد و بدون مشاركت و ناامید تصویر میكرد»؟
این پرسش بسیار کلیدی و
راهگشا است و البته دو موضوع را به صورت پیشفرض در دل خود حفظ کرده. نخست اینکه این
پرسش را نمیتوان از امثال خاندان کرزای یا خاندان اشرف غنی پرسید، چرا که این
گروهها ۲۰ سال است
رانت این وضعیت را خوردهاند و قطعا شرایط کنونی را ترجیح میدهند. اینها مصداق
همان «منافع کثیف پنهان» هستند.
دوم اینکه این پرسش یک وضعیت
کلان را یکجا قضاوت میکند و با جزییات آن کاری ندارد. نه بدین معنا که جزییات جای
تحلیل و تحقیق ندارند، اما این خودش یک شیوه مفید است که ما برآیند کلی یک سیاست
را در چشماندازی کلان قضاوت کنیم. در نتیجه توجیهاتی از این قبیل که اگر در فلان
مورد طالبان چنان نمیکرد یا اگر دخالت کشورهای همسایه نبود و خلاصه هزار جور عذر
و بهانه دیگر، در این پرسش جایی ندارد. اینها همه صورت مساله هستند و وقتی کسی در
مقام استراتژی سیاسی نسخهای میپیچد باید از ابتدا بداند که تمامی این مشکلات پیش
خواهد آمد که اگر نمیآمد اصلا سیاست ضرورتی پیدا نمیکرد.
ما نیز دو سال پیش پرسش مشابهی
را برای اصلاحطلبان طرح کردیم (مجموعه
کامل آن نقدها به همراه پاسخی از دوستان اصلاحطلب را از اینجا بخوانید. اما متاسفانه آن زمان
دوستان گوش شنوایی نداشتند. نقدهای ما در سه سطح کلان، میانی و خرد مطرح شد و پیشنهاداتی
هم دادیم. طبیعتا عزیزان اصلاحطلب صرفا موضع انکار گرفتند و با مثبت قلمداد کردن
مسیر خود بر ضرورت «استمرارطلبی» (با همین لفظ) تاکید کردند. صوت سه جلسه مناظره
با دوستان را از اینجا، اینجا، و اینجا میتوانید بشنوید.
اما طی دو سال گذشته اتفاقاتی
افتاد که وضعیت کشور به کلی دگرگون شد. حالا دیگر نیازمند چشم مسلح نیستیم که
تبعات فاجعهبار یک سیاستورزی علیل را به چشم ببینیم. پس شاید بتوان بار دیگر
همان پرسش را به همان شیوه آقای عبدی مطرح کرد: آیا ۲۰ سال پیش که جنبش دوم خرداد
در کشور ما فراگیر شد، حتی یک نفر از حامیان آن نیز «وضعیت 20 سال بعد كشور را چنین
درمانده، فاسد و بدون مشاركت و ناامید تصویر میكرد؟»
من اینقدر بدبین نیستم که بگویم
وضعیت کشور مان امروز از افغانستان هم بدتر است. هرچند در مواردی حتی رییس جمهور
ما هم حسرت انتخابات افغانستان را میخورد و یا زنان کشورمان حسرت فرصتهای زنان
افغانستان را. با این حال، حتی اگر بپذیریم که اوضاع ما هنوز به صورت کلی بهتر از
افغانستان است، این را هم نمیتوانیم از یاد ببریم که ۲۰سال پیش هم به مراتب بهتر از
افغانستان بودیم. یعنی اگر از نقطه مبدا تحولات شروع کنیم، اوضاع افغانستان نسبت
به ۲۰ سال پیش
که درگیر جنگ داخلی و سیطره طالبان بود اگر نگوییم بهتر شده، دستکم بدتر هم نشده؛
اما وضعیت کشور ما، از نظر فساد، از نظر سرکوب، ثبات اقتصادی، پیوندهای اجتماعی،
انزوای جهانی و در یک کلام، از نظر امید به آینده به مراتب بدتر شده است.
با این مقایسه ساده، من هم که
به مانند آقای عبدی هیچ چشم امیدی به دخالت نظامی ندارم، باز با خود فکر میکنم:
فرجام اصلاحطلبی در نسخه اصلاحطلبان وطنی ما، با گذشت ۲۰ سال نتایجی بدتر از حمله
نظامی به کشور همسایهمان به همراه داشت است. حتی اگر کسی گمان میکند این نتیجهگیری
کمی اغراق شده است، باز هم نمیتواند سقوط ما در تمامی جنبههای سیاسی، اجتماعی و
اقتصادی را انکار کند، مگر همان گروهی که به تعبیر درست آقای عبدی دارای «منافع کثیف
پنهان» هستند. در چنین شرایطی، آیا این جریان اصلاحطلب مسوولیت این سبک از سیاستورزی
خود را میپذیرد؟ یا همچنان با فرار به جلوهای معمول خود، تمام گناه را به گردن رد
صلاحیتهای انتخاباتی انداخته و به جای موضع پاسخگویی، ژست مظلومنمایی و طلبکاری
به خود میگیرد تا همان سبک و سیاق ۲۰
ساله را در آینده هم ادامه بدهد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر