۲/۰۸/۱۳۹۸

ساده‌لوح‌‌های دوست داشتنی!



نخستین ساده‌لوح، به روایت دستگاه حاکمیتی ما، محمد مصدق بود. رهبر بزرگترین جنبش ملی در عصر خویش، احتمالا تنها سیاست‌مداری که مردم برایش فریاد زدند «یا مرگ یا مصدق». رهبری که از مرزهای یک کشور فراتر رفت، به الگویی برای تمامی جریانات ملی‌گرا از مصر تا مالزی بدل شد و در کنار اسطوره‌هایی چون گاندی، در رده سیاست‌مداران معیار و صاحب سبک جهانی قرار گرفت. در عین حال، در زیست شخصی خود چنان وسواسی داشت که حتی از حقوق قانونی شغل‌اش استفاده نمی‌کرد. به روایتی، هزینه هیات دولت را هم از دارایی‌های شخصی‌اش پرداخت تا حتی دشمنان‌اش نیز هرگز نتوانند کوچکترین شائبه‌ای از فسادپذیری در موردش مطرح کنند. وقتی شما بخواهید چنین سیاست‌مدار نابی را تخطئه کنید، طبیعتا از پیش خلع‌سلاح‌ هستید. چه وصله‌ای ممکن است به او بچسبد؟ تنها راه حل این است که به سیاست «ساده‌لوح‌سازی» روی بیاورید: «مصدق آدم بدی نبود، میهن‌پرست هم بود اما ساده‌لوح! گول آمریکایی‌ها را خورد».

ساده‌لوح دوم، حسینعلی منتظری بود. از شاخص‌ترین روحانیون در سال‌های آغازین انقلاب و کسی که بی‌گمان پس از آیت‌الله خمینی، گزینه نخست رهبری به شمار می‌آمد. تسلط او در فقه تا سرحدی بود که آیت‌الله خمینی در زمان حیات‌اش نیز بسیاری از مسائل فقهی را به او ارجاع می‌داد. بدین ترتیب مخالفان‌اش نیز نتوانستند از پذیرش تعبیر «فقیه عالی‌قدر» خودداری کنند. مشکل کارنامه منتظری هم همین بود. هیچ تخلفی نداشت؛ در مرجعیت‌اش تردیدی نبود و مدت‌ها مورد تایید و حتی تبلیغ خود حکومت قرار داشت. اما روزی که در برابر فساد و جنایت قدم علم کرد، باید تخطئه می‌شد. ولی چگونه؟ نه فسادی داشت و نه نقطه ضعفی؛ جایگاه فقهی‌اش نیز چنان بود که حتی نمی‌شد با سکوت از کنارش گذشت. پس دوباره همان سناریوی معلوم در دستور قرار گرفت: «فقیه عالی‌قدری بود، اما ساده‌لوح بود و فریب اطرافیان ناباب‌اش را خورد»!

سال‌ها بعد، نوبت به میرحسین موسوی رسید. او که به «نخست‌وزیر امام» شهره بود و می‌گویند در زمان جنگ، هرگاه که زمزمه استعفای‌ش جدی می‌شد، از جبهه‌ها خبر می‌رسید که اگر او نباشد، رزمنده‌ها پشت‌گرمی ندارند. شاید تنها سیاست‌مدار تاریخ ما که مردم او را با نام کوچک خطاب می‌کنند. نشان‌گری از منش افتاده و مردم‌دارش که مردم باورش کرده بودند. نیازی نبود که تصاویر گزارش اموال‌اش، پیش و پس از نخست‌وزیری منتشر شود تا کسی به ساده‌زیستی و پاک‌دستی‌اش شهادت بدهد. اینبار نیز حتی هتاک‌ترین دشمنان‌اش خوب می‌دانستند که سلامت استثنایی و غیرقابل تکرار او عرصه‌ای نیست که بتوان بدان حمله برد. پس وقتی او هم در برابر استبداد ایستاد و سر به طغیان برآورد، باید از مسیر دیگری تخطئه‌اش می‌کردند: «آدم پاکدست و سالمی بود اما ساده لوح! فریب هاشمی و اطرافیان‌اش را خورد»!

پروژه اخیر سازمان سینمایی سپاه با عنوان «از سپیده تا فریاد»، جدیدترین پروژه «ساده‌لوح‌سازی» حکومتی است که این‌بار گریبان استاد آواز ایران را گرفته است. محمدرضای شجریان، مردی که برای نیم قرن بار سنگین حراست و حتی رشد و بلوغ آواز ایرانی را یک تنه بر دوش کشید. در تمام طول عمرش کنار مردم ایستاد. در زمان انقلاب، مقابل استبداد قد علم کرد. در زمان جنگ برای رزمندگان خواند و آنگاه که ماشین سرکوب بر روی هم‌وطنان‌اش اسلحه کشید فریاد «تفنگ‌ات را زمین بگذار» سر داد. یعنی در طول نیم قرن فعالیت‌اش، دقیقا همانی بود که خودش به زیبایی گفت: «صدای خس و خاشاک».

اما شباهت شجریان به ساده‌لوح‌های قبلی چیست که در دستور کار این پروژه قرار گرفته؟ برای قرار گرفتن در فهرست پروژه «ساده‌لوح‌سازی»، فرد باید دو ویژگی خاص داشته باشد:

نخست اینکه نقطه ضعفی نداشته باشد. نه فسادی، نه پیشینه‌ای از بدنامی. پس دست دشمنان برای تخریب‌اش بسته است. ویژگی دوم ساده‌لوح‌ها آن است که در زمینه کاری خود چنان بزرگ و اسطوره‌ای باشند که نتوان بایکوت‌شان کرد و از کنار نام‌شان با سکوت گذشت. پس باید حتما به پیاده‌نظام توضیح داده شود که چرا این فرد محکوم است.

پروپاگاندای «ساده‌لوح‌سازی»، در مواجهه با ابهام پیاده‌نظام خود، با یک فرار به جلو، آن‌ها را در ژست و جایگاه دانای برتر قرار می‌دهد. آنانی که نمی‌دانند بر پایه کدام عیب یا گناه باید به این چهره‌های قابل احترام حمله کنند، ناگهان دست‌مایه‌ای می‌یابند که در ضمن تظاهر به انصاف و تایید نقاط مثبت افراد، مهر تخطئه را بکوبند: «شجریان هم در خوانندگی استاد مسلمی است، اما ساده‌لوح! فریب رسانه‌های غربی را خورد».

به شخصه گمان می‌کنم، باید به احترام تک‌تک این ساده‌لوح‌های تاریخ کشورمان بایستیم و کلاه از سر برداریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر