«بنبست»، «انسداد»، «ناامیدی»؛
اینها کلیدواژههایی هستند که این روزها در مجامع داخی و گپ و گفتهای سیاسی
تکرار میشوند، هرچند بعید است به تنهایی قادر به انتقال کامل حس عمومی نسبت به فضای
سیاسی کشور باشند. پرسشهای زیادی میتوان طرح کرد تا شاید علل این وضعیت و دغدغه
فعالین مشخص شود. میتوان از انحراف آشکار دولت نسبت به وعدههای انتخاباتیاش
پرسید؛ از تداوم رکود فراگیر اقتصادی، تحریمها، خطرات بینالمللی و البته سایه
شوم جنگ. ما اما پرسشهایی کلانتر را ترجیح میدهیم:
آیا اصلاحات به بنبست
رسیده؟ آیا وضعیت سیاسی امروز ما نسبت به ۲۰ سال پیش (خرداد ۷۶) بهبود یافته؟ اگر
پاسخ منفی است، آیا میتوان همچنان به همان روال گذشته از تداوم اصلاحطلبی دفاع
کرد؟
این پرسشها میتوانستند به
سادگی به بحث گذاشته شوند، اگر مورد عجیب پرونده «سپنتا نیکنام» پیش نیامده بود. توضیحات
بیشتر را به آینده موکول خواهیم کرد؛ فعلا به همین میزان اکتفا میکنیم که از نظر
ما، تصمیم شورای نگهبان در پرونده سپنتا نیکنام، نه تنها تاریخچه اصلاحات، که حتی
تاریخ نظام جمهوری اسلامی را نیز ورق زد و وارد مرحله جدیدی کرد که با فرمولهای
پیشین قابل تحلیل نخواهد بود. بدین ترتیب، ما تصمیم گرفتیم که با فاصله گرفتن از وقایع
روزمره، به ریشهیابی و آسیبشناسی جریان اصلاحطلبی بپردازیم و در نهایت پیشنهادات
جایگزینمان را مطرح کنیم.
در این راه، آنچه در گام
نخست ما را نگران ساخت، سوءتفاهمهای ناشی از نقد اصلاحطلبی است. به احتمال
فراوان، هرگونه نقادی بنیادین جریان اصلاحات، در خطر سوءتفاهم چرخش به سمت انقلابیگری
قرار دارد. در پرهیز از این سوءتفاهم، بهتر دیدیم در گام نخست، به بازتعریف اصول
کلان خود بپردازیم که پیش از این در مجموعه «ملاکهایی برای اصلاحطلبی» ارائه شده
بود.
۱- تقابل
با انقلاب
ما نخستین سنگبنای هرگونه
کنش خود را در نفی انقلابیگری میدانیم. در اینجا، انقلاب نمیتواند در معنای
تغییر قوانین (از جمله قانون اساسی) یا تغییر ساختارها و نهادهای حکومت معنا شود.
ساختارها همواره در دست تغییر هستند و حتی رهبر نظام از امکان تغییر سیستم حکومتی
به نخستوزیری سخن میگوید. پس تقابل اصلاحطلبی با انقلابیگری، نه در ضرورت حفظ چهارچوبهای
موجود، بلکه در شکل و شیوه عمل معنا مییابد. انقلاب، تحولی انفجاری بر پایه کنشهای
خشن در راستای ویرانی بنیادین ساختارهاست. در مقابل، اصلاحطلبی بر کنشی مستمر،
گام به گام، سازنده و متداوم تاکید دارد. هدف انقلابیگری متلاشی ساختن کلیت
ساختار و هدف اصلاحطلبی، ایجاد تغییراتی در جزییات برای حفظ و ترمیم کلیت ساختار
است.
۲- در نفی جنگ و خشونت
مرام اصلاحطلبی، یک دستگاه
فکری و عملی فراگیر است. مرزهای آن را نمیتوان در کنش سیاست داخلی محدود کرد؛
بلکه در سیاست جهانی و حتی فراتر از سیاست، در شیوه زیست فردی نیز قابل تعمیم
خواهد بود. بدین ترتیب، هیچ اصلاحطلبی نمیتواند برای تغییرات درونی کشور خود
نسخه پرهیز از خشونت و یا انقلابیگری تجویز کند، اما در معادلات جهانی به حمایت
از شیوههای خشن بپردازد. «دموکراسی برای ایران و صلح برای جهان» شاید شعاری
راهبردی در توصیف این وضعیت باشد.
۳- قداست انسان، آزادی و عدالت
اولویت و محوریت اندیشه و
البته عمل ما، همواره حول محور قداست انسان، وجود و حیاتاش، و البته شأن و کرامتاش
خواهد بود. زیستی صلحآمیز در مسیر گسترش رفاه و آرامش، با تاکید بر سه عنصر «آزادی»
(به عنوان گوهره والای تمایز انسانی)، «دموکراسی» (به عنوان نماد و تبلور اجتماعی
این گوهره) و البته «عدالت»، (به عنوان ضرورتی غیرقابل اجتناب)، سنگ بنای جامعه
آرمانی ما را تشکیل میدهند. ما هرگز گمان نمیکنیم که باید در جدال کاذب و
انحرافی میان «آزادی» و «عدالت»، یکی را به پای دیگری قربانی کنیم. از نگاه ما،
هیچ یک از این دو بدون دیگری محقق نخواهند شد. هرگونه تبعیض، بیشک غیرعادلانه و
البته در تضاد با آزادیهای انسانی است.
۴- ایران
برای همه ایرانیان
در نهایت آنکه، در تکمیل
آرمان عدالت و آزادی برای تکتک شهروندان ایرانی، ما گمان میکنیم ایران سرزمین
تمامی ایرانیان است و هیچ حکومتی شایسته این سرزمین نیست، مگر دولتی ملی و
دموکراتیک که پیشرفت و منافع ملی را در پیشرفت و مصلحت فردی تکتک شهرونداناش
جستجو کند و با هیچ قانون تبعیضآمیزی میان یکپارچگی ملی ایرانیان مرزی کاذب ایجاد
نکند. ما ضمن احترام به کرامت و برابری انسانها فارغ از تمامی مرزبندیهای سیاسی
و جغرافیایی و با آرزوی صلح برای تمام جهانیان، اولویت دغدغههای خود را در درون
مرزهای ایرانزمین و منافع ملی ایرانیان جستجو میکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر