میزبانی
ایران برای مسابقات جهانی شطرنج بانوان با یک موج اعتراضی همراه شده است. گروهی پیشنهاد
کردهاند که در اعتراض به قانون حجاب اجباری، اساتید بزرگ شطرنج زنان جهان از آمدن
به ایران خودداری کنند. اگر این فراخوان به هدف خود دست پیدا کند، یا میزبانی این
مسابقات از ایران گرفته میشود، یا مسابقات با تحریم چهرههای شاخصی برگزار خواهد
شد. پیش از این نیز در موارد متعدد شاهد فراخوانهای به نسبت مشابهی بودهایم. من
میخواهم به بهانه این جریان، به لزوم رعایت یک اصل اخلاقی در طرح اعتراضات
بپردازم.
در یک
نظرسنجی اینترنتی با دایرهای بسیار محدود از مخاطبان دیدم که ۵۵ درصد از پاسخ
دهندگان با تحریم مسابقات موافق بودند. ۳۰ درصد رای مخالف و ۱۵ درصد هم رای ممتنع
داده بودند. چون به هیچ وجه قصد ندارم این نظرسنجی را به ابعادی بزرگتر تسری
بدهم، ابدا نگران ضعف این آمار نیستم. من فقط همین دایره محدود و خاص را ملاک قرار
میدهم که به نظر خودم آمار موافقان تحریم در آن بسیار زیاد بود و حتی دوستانی را
شامل میشد که من اصلا انتظارش را نداشتم. در این شرایط، من از خود میپرسم:
فرض کنیم
به جای تیم شطرنج بانوان، این باشگاه فوتبال پرسپولیس، یا حتی تیم ملی فوتبال کشور
بود که میزبانی یک مسابقات مهم (مثلا جام باشگاهها/ملتهای آسیا) را دریافت کرده
بود. طبیعتا باز هم زنان خارجی مجبور میشدند به قانون حجاب اجباری ما تن بدهند.
اما فکر میکنید در آن صورت، چند درصد از همین موافقان فعلی، باز هم رای به لزوم تحریم
مسابقات میدادند؟
مباحثی
از این قبیل را همواره میتوان از جنبههای مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد. یکی
از جنبه عملگرایانه میخواهد بداند که چنین فشارهایی به واقع در برچیده شدن قانون
حجاب اجباری موثر است یا نتیجه عکس دارد؟ دیگری از منظر حقوق فردی، فارغ از بحث
نتیجه، صرفا میخواهد از حق آزادی در انتخاب پوشش دفاع کند. من با هیچ یک از این جنبهها
کاری ندارم. میدانیم که برای بیش از سه دهه است که برخی ایرانیان مهاجر تلاش کردهاند
فشارهای مشابهی به حکومت ایران وارد کنند. از تلاش برای تحریم کشور و تجمع در
مقابل مقر سازمان ملل گرفته تا وقایعی همچون کنفرانس برلین، همه در خاطره تاریخی
ما ثبت است. من حتی نمیخواهم در دام وسوسه قضاوت در مورد نتایج این رویکرد بیفتم.
بحث اینجا کلا چیز دیگری است:
من میخواهم
به این مساله فکر میکنم که ما برای بیان مطالبات یا اعتراضات خود، از جیب چه کسی
خرج میکنیم؟ آیا حاضر هستیم هزینه فعالیت خود را خودمان بپردازیم؟ یا میخواهیم
آن را به زور به دیگران تحمیل کنیم؟
به جامعه
آماری قبلی باز میگردم. فرض کنیم گروهی از این جامعه آماری کارمند دولت باشند.
فکر میکنید اگر فراخوانی بدهیم که در اعتراض به حجاب اجباری، کارمندان دولت باید
اعتصاب کنند، چند درصد کارمندانی که به پیشنهاد اخیر رای مثبت دادهاند باز هم
موافق خواهند بود؟ «میترا حجازیپور» استاد بزرگ شطرنج ایران در گفتگویی با روزنامه
گاردین گفته است تحریم احتمالی این مسابقات باعث آسیب زدن به وضعیت رو به رشد ورزش
زنان در ایران میشود: «این مسابقات بزرگترین رویداد ورزشی زنان در تاریخ ایران است.
ما هیچ وقت نتوانستیم میزبانی مسابقات قهرمانی جهان در دیگر رشتههای ورزش زنان را
در ایران داشته باشیم و این فرصتی برای پیشرفت ورزش زنان در ایران است». اما در
میان موافقان ایرانی تحریم، چند درصد دغدغه پیگیری مسابقات شطرنج بانوان را
دارند؟ و البته، دوباره همان سوال قبلی، اگر بازی فوتبال تیم ملی هم بود، باز این
همه موافق تحریم بودند؟
به باور
من، هر اعتراض، تنها زمانی میتواند اخلاقی باشد که فرد معترض عواقب آن را به شخصه
بپذیرد. نه آنکه عواقب احتمالی عمل خود را به زور به دیگران تحمیل کند. من حق
ندارم اینجا بنشینم و نسخه بپیچم که کارگران باید اعتصاب کنند. اگر قرار است از
اعتصاب کارگران مایه بگذاریم، این کارگران هستند که باید رای بدهند. اگر قرار است
ورزشکاران ما از مسابقات محروم شوند، این آنان هستند که باید نظر اصلی را بدهند.
این اصلی است که متاسفانه گمان میکنم اکثر موافقان تحریم به آن توجه ندارند. سندش
هم آنکه این همه سال تیمهای فوتبال ما میزبان تماشاگران خارجی بودهاند که به
حجاب اجباری تن دادند. اما به دلیل اهمیت فوتبال برای ما، هیچ وقت کسی صدایش را در
نیاورد و یا خواستار تحریم میزبانی ایران برای فوتبال نشد. اما نوبت به ورزش مهجور
و کم هواداری همچون شطرنج که میرسد، شجاع شدن و پیچیدن نسخههای آنچنانی برای «فعالیت
مدنی» راحت میشود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر