پیشنهاد بی شرمانه
همیشه اعتقاد داشتم که برای فهمیدن اینکه چه چیز بیشترین ضربه را به یک دیکتاتور میزند، و یا نظامهای دیکتاتوری بیش از هر چیز از چه اقداماتی در بیم و هراس هستند باید به خود آنها رجوع کنیم؛ دغدغه دیکتاتورها را بیشتر و بهتر از هر کس دیگری خود آنها بیان میکنند و اینجا است که فرمول «دشمن دشمن من دوست من است» تا حدود زیادی به کار میآید.ا
چند وقتی است که خبردار شدیم مسئولین امنیتی پس از بازداشت یکی از فعالین دانشجویی، چهار گزینه پیشنهادی را برای انتخاب در پیش پای وی قرار دادهاند. دقت در گزینههای ارائه شده نکتههای بسیار ظریفی را به دست میدهد که میتوان از آنها به دغدغههای اساسی نظام پی برد.ا
اما گزینههای پیش روی این فعال دانشجویی
یک- با پوشیدن چپیه و فرو رفتن در غالب یک عاشق ولایت خود را برای همیشه از پیگرد و مجازاتهای احتمالی نجات دهد. (بدون شرح)ا
دو- زندان. (بدون شرح تر!)ا
سه- خروج از کشور(!) این پیشنهاد برایم بسیار جالب بود. از مدتها پیش به این موضوع فکر می کردم که چطور بسیاری از مخالفین رژیم (به ویژه فعالان دانشجویی) به این سادگی از کشور خارج میشوند و در خارج از کشور شروع به افشاگری علیه نظام میکنند؟ آیا سیستم امنیتی کشور تا این مقدار ضعف دارد که از پس کنترل تعدادی جوان دانشجو هم بر نمیآید؟ (برای مثال فرار منوچهر محمدی آن هم پس از مرگ برادرش در زندان را در نظر بگیرید) دقت در این مسئله همواره میتوانست به یک پاسخ نسبتا قابل قبول منتهی شود: نظام از مخالفین خارجی ترسی ندارد.ا
نمیدانم دقیقا به چه دلیلی است، اما فکر میکنم مدتها است که همه ما در باطن به چنین درکی رسیدهایم که امیدی به ایرانیان مقیم خارج از کشور نیست؛ گویا حرفها و اقدامات این افراد هر قدر هم که گسترده باشد و هرقدر هم که از جانب رسانههای خارجی تحت پوشش قرار گیرد در داخل کشور بی تاثیر و نافرجام باقی میماند. حتی آنانی که در داخل هواداران بسیاری را به خود جلب کرده بودند با خروج از کشور بسیار زود در زیر سایه سنگین بیتفاوتی فرو رفتند. (برای مثال در این رابطه به سرنوشت اکبر گنجی دقت کنید که تازمانی که در ایران بود چه دردسرهایی برای نظام ایجاد کرده بود و اعتصاب غذایش چه جنجال بزرگی را به وجود آورده بود، اما اکنون که در خارج از کشور آزاد و با حمایتهای بسیار مشغول فعالیت است تا چه حد در سکوت و بی اثر به نظر می آید)ا
با توجه به سوابق موجود به نظر میرسد که اخراج مخالفین کم هزینهترین شیوه برخورد برای نظام است و مسئولین امنیتی نیز تا حد امکان بیش از هر شیوه دیگری این راه را در نظر دارند. پیشنهاد کنونی به این فعال دانشجویی هم در همین راستا به نظر می آید. آنچه من از این تجربه می آموزم این است که: «برای ایران باید در ایران ماند؛ اینجا اولین و آخرین سنگر مبارزه است» ا
چهار- اتخاذ موضع رادیکال: شاید برای برخی این موضوع عجیب و درک آن دشوار باشد، اما مسئولین به عنوان آخرین گزینه پیش رو، تند روی و تظاهر با داشتن مواضعی رادیکال را به فعال دانشجویی ما پیشنهاد کرده بودند! شاید این گزینه در نگاه اول کمی عجیب به نظر آید، اما اگر خوب بررسی و درک شود، نه تنها شیوه موثر ادامه راه را به ما میآموزد، بلکه در نشان داده چهره واقعی بسیاری از مدعیان مبارزه هم ما را یاری میدهد. برای این منظور ابتدا باید به درک دقیق خواسته مسئولین اطلاعاتی بپردازیم .ا
آنچه دقیقا مسئولین اطلاعاتی از دانشجوی بازداشتی مطالبه کرده بودند اتخاذ مواضع رادیکال و ترغیب دیگران به پیروی از این شیوه رفتاری بود. اما این شیوه رادیکال چه مظاهری دارد و چگونه بروز می یابد؟
اولین و بارزترین شیوه بروز رفتار به اصطلاح رادیکال هتاکی و گستاخی بیش از حد و خارج از عرف است. شما هرچه هتاکتر باشید رادیکال بهتری هستید، هرچه بیشتر چشم خود را ببندید و هرچه بیشتر دنیا را به شیوه سیاه و سپید بنگرید رادیکال ترید، هرچه بیشتر خشک و تر را با هم بسوزانید و همه را به یک چوب برانید رادیکال ترید، هرچه بیشتر از منطق و شرایط سنجی فاصله بگیرید رادیکال ترید، هرچه بیشتر خواستههای عجیب و غریب و غیر قابل وصول طرح کنید رادیکال ترید .ا
یک رادیکال خوب کسی است که به همان اندازه، و حتی بسیار بیش از آنکه به نظام حمله کند، به دیگر مخالفان که از راههای دیگری مشغول مبارزه هستند حمله کند. اساسا پس از مدتی تنها کاری که یک رادیکال انجام میدهد حمله کردن به دیگر مخالفان است با این توجیه که آنان ترسو و محافظه کارند .ا
یک رادیکال خوب کسی است که هر بار اتحادی و انسجامی رخ داد به ناگاه طهور کند و یک تنه تمامی توافقات را بر هم زند، آخر او تنها کسی است که می فهمد، تنها کسی است که راست می گوید(!) و تنها کسی است که لیاقت رهبری کردن(!!!) مردم را دارد .ا
یک رادیکال خوب حتی باید شعارهایی را طرح کند که نه تنها از خواست عمومی، که از درک عمومی مردم نیز خارج باشد. او باید حرفی را بزند که کمتر کسی قادر به درک آن است، چه برسد به اینکه بخواهد با آن موافقتی داشته باشد و حول آن شعار جمع شود .ا
در کل یک رادیکال فردی است که در عین طرح بالاترین مطالبات و استفاده از شدیدترین ادبیات و به کار گیری و توصیه خشنترین راه حلها، نه تنها بی خطرترین، که باید گفت مفیدترین عنصر برای نظام به حساب می آید؛ چرا که نظام نه تنها از جمع شدن مردم در گرد شعارهای یک فرد یا گروه به اصطلاح رادیکال بیمی ندارد، بلکه به خوبی به این امر واقف است که عالیجنابان رادیکال تمامی تلاش خود را در راستای بر هم زدن هرگونه اتحاد دیگری در برابر نظام به کار خواهند برد و از این منظر بار سنگینی را از دوشن نظام و دستگاه های امنیتی اش بر می دارند.ا
فراموش نکنید که هیچ لزومی ندارد نارفیقان رادیکال به طور مستقیم با مسئولین امنیتی در ارتباط باشند و با از آن ها خط بگیرند، حفظ شیوه رفتاری به اصطلاح رادیکال به مرور زمان شرایطی را فراهم خواهد آورد که نه تنها تمامی حرکات این افراد برای نهادهای امنیتی قابل پیش بینی است، بلکه مطلوب و مورد انتظار هم هست.ا
در داخل از کشور و به ویژه طی یکی دو سال اخیر نمونه های بسیاری از این افراد به چشم می خورند که فعلا و ترجیه می دهم نامی از آنان نبرم و برای مثال تنها به یک نمونه خارج از کشور اکتفا می کنم.ا
در اوج دوران اصلاحات و هنگامی که عدهای از سرشناسترین شخصیتهایی که از خارج از حاکمیت اصلاحات را حمایت میکردند قصد کردند تا با حضور در کنفرانس برلین صدای اصلاحات را به گوش تمامی جهانیان به ویژه ایرانیان مقیم خارج از کشور برسانند و درست در زمانی که نظام هیچ دستاویزی برای جلوگیری از سیل خروشان اصلاحات نداشت، گروهی که نام پر طمطراق حزب کمونیست کارگری (حکمتیست) را بر خود نهادهاند و سوابقشان به خوبی گواه شیوه عملی رادیکالشان است به داد نظام رسیدند تا با مفتضح کردن و بر هم زدن کنفرانس، نه تنها جلوی برگزاری مطلوب آن را بگیرند، بلکه مسببات بازداشت شرکت کنندگان آن و وارد آمدن یکی از بزرگترین ضربات به جریان اصلاحات را فراهم کنند. به راستی کدام نهاد امنیتی و یا اطلاعاتی نظام می توانست خدمتی که این حزب رادیکال انجام داد را انجام دهد؟
برادر آرمان فکر می کنم اولین کسی هستم که واسه وبلاگ جدیدت نظر می ذارم...خونه ی جدید مبارک باشه.
پاسخحذفعليك
پاسخحذفلينك كميتت كو ديوونه؟
گذاشتم بابا
پاسخحذفیه نگاه بنداز