۷/۰۱/۱۴۰۴

الا یک از هزاران!


 این روزها گاه و بی‌گاه تصاویر جدیدی از بریده صحبت‌های آقای رییسی دست به دست می‌شود. موارد متعددی که ایشان عباراتی را به غلط به کار می‌برد، جمله‌بندی‌های عجیب و نامفهومی دارد و یا مفاهیمی را به کلی نابجا و نادرست استفاده می‌کند. به نظر می‌رسد آنچه فعلا مورد توجه افکار عمومی است، تمسخر سواد پایین یا فن بیان ضعیف ایشان است. برای شخص من اما، این پدیده اصلا اتفاق جدید یا نادری نیست؛ بلکه تداوم یک سنت بسیار رایج و شایع در کشور است که البته اشکال متفاوتی به خود می‌گیرد و گاه پیامدهای متضادی هم دارد: «سنت شفاهی‌گویی».

سنت شفاهی‌گویی در تاریخ ما کهن و ریشه‌دار است. به فن «خطابه» شهرت دارد. (آیا با سنت سوفسطائیان یونانی تناظر دارد؟ شاید قابل بررسی باشد) واعظان (غالبا روحانی در کشور ما) هم به استعداد وعظ خود می‌بالند و گاه بر پایه همین استعداد رتبه و مقامی می‌یابند، اما در نهایت چندان هم تعیین کننده نیست. دست‌کم یک فقره تجربه «امام راحل» ثابت کرد که حتی برای تهییج توده‌ها و ایجاد کاریزمایی مسخ‌کننده هم ابزاری ضروری به حساب نمی‌آید، چه برسد به جایی که پای بحث منطقی و مستدل در میان باشد. 

در یک قرن اخیر هم که نسیم تجدد و نواندیشی در کشور ما وزید، شفاهی‌گوهای ایرانی آشکارا نسبت به اندک رقبای مکتوب خود دست بالا را داشته‌اند. شهرت و نفوذی که علی شریعتی در زمانه خودش به دست آورد را احتمالا هیچ روشنفکر و متفکر و اندیشمند دیگری هرگز تکرار نکرد، هرچند که امروز یک دانشجوی نسبتا تازه‌کار در علوم اجتماعی هم می‌تواند انبوهی از آشفتگی‌ها، تناقضات، ادعاهای بی‌پایه و گاه ارجاعات به کلی غلط او را تشخیص بدهد. امثال فردید در گذشته و رائفی‌پورها در عصر حاضر، فقط بدشانس بوده‌اند که مورد خشم و نفرت جریان روشنفکری قرار داشته‌اند؛ شاید هم به اندازه امثال «الاهی قمشه‌ای» اینقدر زیرک نبودند که در حوزه‌هایی تمرکز کنند که شاکی خصوصی ندارد!

بنابر مشاهدات شخصی خودم اگر بخواهم بگویم، متاسفانه حتی در سطح دانشگاه هم درصد کمی از اساتید هستند که برای هر جلسه خود یک طرح بحث مدون و مشخص دارند. (اینکه هر سال تلاش کنند این بحث‌ها را به روز کرده و با ابتکار جدیدی وارد کلاس شوند که دیگر واقعا پدیده نادری است) گویا اساتید دانشگاه هم گمان می‌کنند با اتکای صرف به تجربه و دانشی که دارند می‌توانند از پس یک ساعت کلاس درسی، آن هم در برابر تعدادی دانشجوی مبهوت بر بیایند که البته تصور بی‌راهی هم نیست؛ اما اگر بنابر اتفاق و معجزه، یک کودک خام به ذهن‌اش برسد که نگاهی متفاوت به صحنه بیندازد، بعید نیست که ناگاه همه ببینند که پادشاه عجب لخت است! 

برای مثال، یک مراجعه ساده بکنید به درس‌گفتارهای استاد عزیز و اندیشمند و فیلسوف عالیقدر، جناب دکتر جواد طباطبایی، مثلا در مجموعه درس‌گفتارهای هگل، یا ماکیاولی، که فایل‌های صوتی و تصویری‌اش هم به وفور تکثیر شده‌اند. از هر یک ساعت وقتی که جناب استاد صرف می‌کند و از مجموع هر ۵۰۰۰ کلمه‌ای که بر زبان می‌آورد، به زحمت بتوان یک دقیقه یا ۵۰ کلمه مربوط به موضوع و در مواردی حتی مربوط به جمله قبلی استخراج کرد.

در مورد شخص آقای رییسی البته، گویا مکتوب کردن سخنان هم چندان راه‌گشا نبوده‌اند و ایشان با روخوانی از متن فارسی هم مشکل دارد؛ اما از این مثال عجیب و خارق‌العاده که بگذریم، متاسفانه من به شخصه کمتر خطیب یا صاحب‌نظری را سراغ دارم که برای یک نوبت سخنرانی عمومی، بحث خود را پیشاپیش مدون و مکتوب کرده باشد و متاسفانه به نظر می‌رسد که این ضعف بزرگ، هر روز هم در حال تشدید و حتی تشویق است! برای مثال، اگر تجربه یک حضور ساده در اتاق‌های «کلاب‌هاوسی» را داشته باشید، از مشاهده انبوهی از عزیزان صاحب‌نظر و نخبگان کشور که همین‌جور فی‌البداهه به هر بحثی پا می‌گذارند حیرت خواهید کرد. 

حالا اینکه از خیل این همه عزیزان همه‌چیزدان و بداهه سرا، دست بر قضا کسی رییس‌جمهور شده که همان اندک فن بیان و خطابه را هم ندارد، در نظر من چیزی را تغییر نمی‌دهد. در مملکتی که صاحب‌نظر و کارشناس دانشگاهی‌اش هم به خودش زحمت مستندگویی و مدون‌گویی نمی‌دهد، خیلی نمی‌شود از سیاست‌مدارانی که در سنت «راه بنداز، جابنداز» بالا آمده‌اند توقع داشت با مشورت مشاوران صاحب‌نظر متن سخنرانی‌هایشان را تدوین کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر