۱۲/۱۱/۱۳۹۹

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی؟


 

می‌گویند مردی بود که کسب و کار و درآمدی نداشت، نه خرجی خانواده می‌داد و نه در منزل کمک حال همسرش بود؛ اما هرچند وقت یک بار او را به شدت کتک می‌زد. همسایه‌ها وساطت کردند که آخر تو که هیچ کاری نمی‌کنی، این کتک زدن‌ات دیگر برای چیست؟ مرد گفت: «اگر همین کار را هم نکنم پس چطور خلایق بفهمند من شوهر این زن هستم؟»

 

حکایت معامله‌ای که حکومت با سوخت‌بران سیستان و کولبران کردستان و کارگران خوزستان و «جان‌به‌لب‌رسیدگان» سراسر کشور می‌کند، بی‌شباهت به حکایت همان مرد نیست. حاکمیتی که نه خدمتی می‌رساند، نه ایجاد اشتغال و درآمدی می‌کند و نه عرضه تهیه یک واکسن را دارد، هر چند وقت یک بار یک زهر چشمی از خلایق می‌گیرد که یک وقت ملت خیال نکند شهر اینقدر بی‌صاحب شده که خودش می‌تواند با کول‌بری رزق‌اش را فراهم کند!

 

در چنین شرایطی اینکه آقای خاتمی هیچ راه دیگری بجز جلب نظر رهبری به ذهن‌ش نمی‌رسد، اتفاق عجیبی نیست. با این سطح از انسداد در فضای سیاسی، ظاهرا نباید حرجی هم به آقای خاتمی وارد دانست. ذات عملکرد ایشان، برآمده از همان محوریت آشنا در سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان است که: «حداقل هزینه ندارد»! احتمالا پشت‌بندش (البته به صورتی ناگفته) یک اشاره ضمنی هم دارند که شیوه ما همین است؛ گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن!

 

من کاری ندارم که چرا حضراتی که در مسائل بین‌الملل همه «رئالیست» شده بودند نوبت به داخل که می‌رسد فیل‌شان یاد هندوستان می‌کند؟ آن‌ها که هزار جور استدلال می‌آورند تا برای ما اثبات کنند موشک‌بازی منطقه‌ای بخشی از «منطق توازن قدرت» است، چطور نوبت به سیاست داخلی که می‌رسد ناگهان توازن قوا از یادشان می‌رود و می‌خواهند با غمزه و عشوه مسیر مملکت را تغییر دهند. حتی نمی‌خواهم از آقای خاتمی بپرسم، شما خودتان وقتی تمام دولت و همراهی مجلس را داشتید نهایتا به آنجا رسیدید که یک «تدارکاتچی» بیشتر نیستید. چرا می‌خواهید با درخواستی که نهایت تجلی و عینیت‌ش، حضور نیم‌بند یک تدارکاتچی نیابتی و بی‌خاصیت‌تر از قبل است امید واهی ایجاد کنید؟ آیا در خود هیچ تعهد و مسوولیت اخلاقی برای به بازی گرفتن امید انسان‌ها قائل نیستید؟ آیا احساس نمی‌کنید اینگونه تقلیل مسائل کشور به نظرات و عنایات شخصی آدرس غلط دادن و گمراه کردن مردم است؟

 

 

پرسش من هیچ کدام از این موارد نیست. صحبت اصلی من، فقط ناظر به همان استدلال به ظاهر بدیهی است: اینکه این ناز و غمزه‌ها در بر ارباب قدرت «هزینه ندارد». آیا واقعا ندارد؟ یا بهتر بگویم: برای چه کسی هزینه ندارد؟ برای آن‌ها که در بازی «پلیس خوب و پلیس بد» مدام نقش «بچه خوب» ماجرا را انتخاب می‌کنند و به بهانه پر کردن شکاف‌های اجتماعی از هر فرصتی استفاده می‌کنند که خدمت ارباب قدرت عرض خاکساری و جان‌نثاری کنند تا به حلقه «خودی‌ها» نزدیک‌تر شوند؟ البته که شیوه اعتمادسازی برای این گروه اگر منافعی نداشته باشد، قطعا هزینه‌ای هم نخواهد داشت؛ اما برای دیگران چه؟

 

ما فراموش نکرده‌ایم که شاه بیت تمامی تلاش‌های حضرات برای «خودی» جلوه دادن خودشان، «غیرخودی» نشان دادن دیگران بوده است. در هر بزنگاهی برای آنکه خود را میانه‌رو نشان بدهند لایه جدیدی از توده‌های معترض را تندرو، افراطی، برانداز و حتی در مواردی لاشخور و کرکس خواندند و به زعم خودشان «افراط این طرف و تفریط آن طرف» را به یک چوب راندند، تا عملا مهر تاییدی بزنند بر تمام سرکوب‌هایی که می‌دانیم و برای خفه کردن صدای معترضان از جیب دولت شبکه‌های مافیایی ساختند که حالا در سراسر جهان پراکنده شده و تا کابینه دولت آمریکا هم ادامه پیدا کرده است!

 

حتی اگر این وجه ماجرا را هم کنار بگذاریم و فراموش کنیم که هزینه «خودی» شدن حضرات از حساب قربانی شدن دیگران وصول می‌شود، باز هم وجه دیگری از مساله باقی می‌ماند. شاید من هیچ پیشنهاد «کم هزینه»ای برای خروج از این انسداد نداشته باشم؛ اما گمان می‌کنم دقیقا در همین لحظه که معلوم نیست ماشین سرکوب چطور دارد سیستان را شخم می‌زند، برخی رفتارها «غیر اخلاقی» هستند. حتی غیراخلاقی‌تر از پیچیدن نسخه «صبر»، از موضع شکم‌سیری، به گوش خلایق. ما که سیاست بلد نیستیم، اما شما که داعیه‌دار تلاش برای «پر کردن شکاف مردم با حاکمیت» هستید، راه حل معقول‌تر می‌تواند «سکوت» باشد. حداقل حالا که نمی‌توانید جلوی ترک‌تازی حکومت را بگیرید، اینقدر با روح و روان مردم بازی نکنید؛ خاطرات‌شان را به لجن نکشید؛ سقف آمال‌شان و سرمایه‌‌ی امیدشان به آینده را لگدمال نکنید؛ به زخم‌هاشان نمک نپاشید و از این بیشتر آتش خشم و جنون‌شان را شعله‌ور نکنید.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر