در این روزهای پر التهاب، در این هیاهوی اخبار درگیری،
اعتراض، خشونت و آشوب، دلسوزان فراوانی به شیوه عمل معترضان انتقاد وارد کردهاند.
سخن از دستگاه پروپاگاندای حکومتی نیست که هر انتقاد و هر اعتراضی را وابسته،
منحرف، براندازانه یا دسیسه بیگانگان میخواند. تکلیف رسانههای حکومتی که مشخص
است. روی سخن این یادداشت، دلسوزانی است که فارغ از موافقت یا مخالفت با شعارهای
سر داده شده در تجمعات اخیر، ضمن همدلی با بنیان «حق اعتراض»، از شیوه کور، آشفته،
بیهدف و نسبتا خشن اعتراضات اخیر انتقاد میکنند. در واقع، این گروه معتقدند «ما
هم انتقادات و اعتراضاتی داریم، اما برخی از این شعارها درست نیست، ضمن اینکه شیوه
کلی اعتراضات هم قابل دفاع نیست». ما هم به دو دلیل به همین گروه تعلق داریم.
دلیل نخست، حضور پررنگ شعارهای ارتجاعی در میان معترضان
است. البته میدانیم که خصلت «کارناوالی» اعتراضات سبب شده که نتوان مطالبه اصلی
آن را درک کرد. شعارهایی که از تجمعات خارج میشود رویکردهای کاملا متضادی را نشان
میدهد که دقیقا از ویژگیهای جنبشهای کارناوالی است. با این حال، در خلال همین
شعارهای پراکنده، یک جریان کاملا چشمگیر از شعارهای ارتجاعی به چشم میخورد. شعارهایی
که نه راستای دموکراتیک دارند و نه سازنده. البته تمامی شعارها از این جنس نیست؛
اما انواع و اقسام شعارهایی که در ستایش پادشاهان پیشین داده میشود، انواع و
اقسام شعارهای «مرگ بر...»، و البته، شعارهای نژادپرستانهای که به دوگانه «ایرانی
/ عرب» دامن میزنند، همه و همه رویکردی کاملا ارتجاعی دارند که ما نه تنها با آن
همدل نیستیم، بلکه صراحتا با آن مخالفیم.
دلیل دوم، شیوه اعتراض و طرح مطالبات است. شیوهای انفجاری،
کور، پراکنده، هرجومرج زده و آشوبگرا که مشخصا در مواردی با خشونت نیز همراه میشود.
حداقل تجربههای جنبش سبز به ما یادآوری میکند که هر حضور اعتراضی در خیابان،
لزوما نباید با خشونت همراه شود. ما تجربه راهپیماییهای میلیونی در سکوت و آرامش
کامل را از سر گذراندهایم. البته میدانیم که برخوردهای خشن پلیس گاهی معترضان را
از هدف اولیه خود منحرف میکند، اما باز هم به یاد داریم صحنههای ماندگاری را که
بسیاری از معترضان خود را سپر کرده بودند تا همراهانشان در واکنش به نیروهای
سرکوب به خشونت متقابل متوسل نشوند. با مرور تمام این تجربه، به جرات میتوانیم
بگوییم که انتقاد ما از خشونتهای این یکی دو روزه، صرفا از موضعی تنزهطلبانه
نیست. بلکه محصول یک تجربه کاملا عینی است.
تا به اینجای کار، احتمالا بسیاری از ما بر سر «شعارهای غلط»
و حتی «روش غلط» طرح این مطالبات توافق داشته باشیم. اما اجازه بدهید، تلنگری هم
به خودمان بزنیم و از خود بپرسیم که چه چیز کار را به اینجا کشاند؟ آیا اساسا شیوه
دیگری برای اعتراض وجود داشت؟ آیا فرصتی وجود داشت که همه مردم بتوانند برای بهبود
اوضاع خود شعارها و مطالبات مترقیتری پیدا کنند؟
به باور ما، رفتارهای نادرست حکومت که هیچ حق اعتراضی برای
شهرونداناش قائل نیست، در کنار بیتوجهی نخبگان و حتی جریانات اصلاحطلب به این
حق اساسی مردم، از بزرگترین عوامل بدل شدن «راه غلط» به یک «راه ناگزیر» بوده است.
به گونهای که امروز هر معترضی حق دارد در پاسخ به انتقادات ما بگوید: «مگر راه
قانونی و مسالمتآمیزی هم برای بیان اعتراض وجود داشت»؟
حتی شعارها و مطالبات انحرافی نیز از نظر ما دقیقا محصول فضای
اختناق و سانسور حکومتی است که به نخبگان اجتماعی و دگراندیشان اجازه نداده است تا
به موازات گفتمان ایدئولوژیک و فرمایشی حکومت، گفتمانهای اخلاقی، اجتماعی و سیاسی
دیگر خود را پرورش داده و به گوش مردم برسانند. بدین ترتیب، معدود پاسخهای متفاوت
و انحرافی که به مدد برخی شبکههای ماهوارهای طرح میشود، از نظر بسیاری از مردم
«تنها پاسخ آلترناتیو به ایدئولوژی حکومتی» محسوب میشود و عجیب نیست که جوانی در
انزجار از سبک زندگی تحمیلی حکومت، به ناگاه نه تنها از کل نظام، بلکه حتی از دین
خودش و ای بسا از کل اعراب نفرت پیدا کرده و جذب جریانات نژادگرا شود.
اگر میخواهیم هر راه غلطی به یک «راه ناگزیر» و هر مطالبه
غلطی به یک «مطالبه ناگزیر» بدل نشود، باید هرچه سریعتر دست به کار شویم. برای
شکستن فضای اختناق حکومتی بیش از هر زمانی متحد شویم و یک صدا بر احقاق حق قانونی
اعراض شهروندان تاکید کنیم تا اینقدر مطالبات تلنبار و انفجاری نشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر