۹/۱۳/۱۳۹۲

در لزوم بازخوانی کلیشه تاریخی «ترکمانچای»!


نخست: چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

کلیشه رایج در ادبیات سیاسی کشور ما وقتی می‌خواهد از ننگ و نکبت و سرشکستگی در عرصه سیاسی و بین‌المللی نام ببرد، نامی مورد وثوق‌تر از «ترکمانچای» پیدا نمی‌کند. عهدنامه‌ای که به قرار آن، تمام سرزمین‌های باقی مانده ایران در شمال رودخانه ارس به روسیه تزاری واگذار شد، بسیاری از منابع اقتصادی در مناطق شمالی کشور به انحصار روس‌ها درآمد و در نهایت ده کرور تومان هم پول نقد از ایرانی‌ها بابت «جریمه» گرفتند که سرشان را بیندازند. به بیان ساده‌تر، ایرانی‌ها با امضای «ترکمان‌چای» هم چوب را خوردند، هم پیاز را خوردند و هم پول را پس دادند، اما من می‌خواهم پرسشی مطرح کنم: «اگر شما در دوره جنگ‌های ایران و روسیه حضور داشتید، از امضای این قرارداد حمایت نمی‌کردید؟»

من دو سال پیش همین پرسش را در قالب یکی از یادداشت‌های «طرح بحث» با مخاطبان این وبلاگ در میان گذاشتم؟ (یادداشت «تعریف میهن‌پرستی چیست؟» را بخوانید). طی کمتر از ۲۴ ساعت حدود ۱۲۰ پاسخ به گزینه‌های موجود به دست آمد که توزیع جالبی داشت. کمتر از ۵ درصد، توافق با کشوری مهاجم و جنایت‌کار را «خیانت» قلمداد می‌کردند و آماده «جنگ دوباره» بودند. در مقابل، بیش از ۹۰ درصد، اسیر شدن در دام احساسات را بی‌نتیجه دانسته بودند و توافق را می‌پذیرفتند. روی‌کرد مخاطبان به باور من ستایش‌برانگیز بود و از همان‌جا و با دیدن این روی‌کرد هر ناظری باید می‌توانست پیش‌بینی کند که اگر روزی امثال جواد ظریف توافقی مشابه توافق کنونی را به امضا برسانند، اکثر جامعه از او حمایت خواهند کرد.  در واقع، همان پنچ تا ده درصد منتقد توافق‌نامه ترکمانچای بودند که امروز هم با توافق ژنو مخالفت می‌کنند، اما یک چیز را نادیده می‌گیرند: «معاهده گلستان»!

معاهده‌ای که نامش در کنار ترکمانچای قرار دارد اما کمتر مورد بررسی و توجه قرار می‌گیرد. توافقی که باز هم «ننگین» خوانده می‌شود، اما زیر پا گذاشتن آن با برچسب «میهن‌پرستی» نتیجه‌ای به همراه نداشت مگر امضای «ترکمانچای»! بدین ترتیب، به باور من، امضای ترکمانچای و پایبندی ایرانیان به آن، نه تنها یک سرشکستگی تاریخی نبود، بلکه نشانه‌ای از اندکی بلوغ بود که پدران‌مان به ضرب توپ و تفنگ ارتش تزاری کسب کردند و احتمالا پیش خود گفتند: وقتی می‌دانی تکرار و تداوم جنگ فقط به ویرانی بیشتر منجر می‌شود پس «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟»

از من اگر بپرسید می‌گویم پدران‌مان دست‌کم در آن مقطع خاص یاد گرفتند که «اگر می‌خواهی سرشکسته نشوی، به اندازه دهانت لقمه بردار و با بزرگ‌تر از خودت درگیر نشو»!

دوم: یا تاریخ نمی‌دانی یا مقایسه نمی‌توانی!

از همان لحظات ابتدایی که خبر توافق هسته‌ای در ژنو منتشر شد، گروهی از حامیان توافق هسته‌ای تلاش کردند در پاسخ به انتقاداتی که متن توافق را به یک «ترکمانچای» تشبیه می‌کردند، «محمد جواد ظریف» را به «دکتر محمد مصدق» تشبیه کنند. این یعنی به یاد بیاوریم که ایرانی، یک کلیشه تاریخی دیگر هم دارد. «هرقدر ترکمانچای ننگین بود، دستاوردهای مصدق در ملی کردن صنعت نفت افتخارآفرین بوده است».

البته تشبیه جدال هسته‌ای به ملی شدن صنعت نفت را طرفداران رهبری نظام از سال‌های پیش آغاز کرده بودند. آنان که امیدوار بودند ماجراجویی‌های پرهزینه هسته‌ای را ناشی از علاقه و دغدغه‌ ملی ایرانیان نمایش دهند تلاش می‌کردند تا از آبرو و محبوبیت شخصی دکتر مصدق مایه بگذارند و گام به گام تحریم‌ها و مخالفت‌های خارجی را نیز  با دسیسه انگلیسی‌ها در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران مقایسه کنند. طبیعی بود که وقتی پرونده به نقطه توافق رسید، یک عده دیگر هم توافق‌گر نهایی را «مصدق زمان» بخوانند. در واقع، چه آنان که زمانی با تشبیه پرونده هسته‌ای به پرونده ملی شدن صنعت نفت قصد حیثیتی کردن مساله را داشتند و طبیعتا توافق ژنو را به قصد تحقیر به ترکمانچای تشبیه می‌کنند و چه آنان که به تصور حمایت از توافق ژنو از شنیدن نام ترکمانچای برآشفته می‌شوند و سعی می‌کنند با کنار هم قرار دادن عکس ظریف با دکتر مصدق به زعم خود آبرو بخرند، هر دو دقیقا از یک شیوه منسوخ و مضر در امر سیاست تبعیت می‌کنند: «حیثیتی کردن مسایل کاملا خاکی و قابل مذاکره».

مضحک‌تر آنکه باید اعتراف کنیم در این مسیر اتفاقا حامیان «گفتمان مقاومت» که با برچسب «ترکمانچای» به توافق ژنو حمله می‌کنند دقیقا در جایگاه تاریخی خود قرار دارند. این‌ها همان کسانی هستند که احتمالا اگر ۲۰۰ سال هم زودتر به دنیا می‌آمدند باز امیدوار بودند که فتوای جهاد  بگیرند و جنگ سوم را هم با روسیه آغاز کنند، اما آن‌هایی که به ظاهر به مفهوم «موضوع اصلی سیاست» پی برده‌اند و در عمل از توافق ژنو راضی هستند، با تشبیه ظریف به دکتر مصدق نشان می‌دهند که یا تاریخ نمی‌دانند و یا اینکه خودشان هم توانایی تبیین تئوریک آنچه با آن موافق هستند را ندارند. در واقع، اگر «کل‌کل‌»های فیس‌بوکی و جو هیجانی ساعات ابتدایی توافق هسته‌ای را کنار بگذاریم، بسیار بعید است که ناظری خردمند و آگاه به تاریخ معاصر کشور، بخواهد از بین ده‌ها نمونه توافق‌نامه تاریخی و البته شخصیت تاریخی کشور، وضعیت اخیر را با دکتر مصدق و ماجرای ملی شدن صنعت نفت مشابهت بدهد، ساده‌ترین دلیل‌اش این است که:

مصدق «آغازگر» جدال نفتی ایران بود نه «پایان‌بخش» به آن. پس از آنکه دعوا بالا گرفت او را کنار زدند و دیگرانی با امضای پیشنهاد کنسرسیوم جدال را پایان دادند. اما جناب ظریف و دولت روحانی اصلا «آغازگر» دعوا نبودند، دعوا را سال‌ها قبل گروه دیگری آغاز کرده بودند و این گروه فقط (تا اینجای کار) دعوا را خاتمه داده‌اند. بدین ترتیب، اگر هم اصراری باشد که مساله حیاتی «نفت» برای ایران را با موضوع تماما حاشیه‌ای و بی‌ریشه‌ای همچون «انرژی هسته‌ای» مقایسه کنیم، قطعا ظریف در نقطه مقابل مصدق قرار گرفته و به امضا کنندگان توافق کنسرسیوم شباهت دارد. اگر با این مساله مشکل داریم، بهتر است یا کمی بیشتر تاریخ بخوانیم و یا اینکه نگرش خود را به دانسته‌های پیشین تغییر دهیم و به قول معروف نسبت به کلیشه‌های بدیهی انگاشته تاریخ خود با یک «شک دکارتی» نگاه کنیم!

سوم: بر زمین‌ات می‌زند نادان دوست!

توافق ژنو دقیقا همان چیزی بود که من به شخصه سال‌های سال انتظارش را می‌کشیدم. تقریبا توافق وجود دارد که کاش زودتر رخ داده بود و این همه هزینه تحریم را به کشور ما تحمیل نکرده بود، اما من یک افسوس دیگر هم دارم و آن اینکه چرا بزرگترین دستاورد تاریخی این توافق‌نامه دارد توسط «به ظاهر طرفداران‌ش» به بزرگ‌ترین نقطه ضعف آن بدل می‌شود. بزرگ‌ترین دستاورد این توافق‌نامه از نظر من توقف روند تحریم‌ها و کاهش فشارهای اقتصادی به مردم نیست، هرچند این دستاورد خود به اندازه کافی بزرگ و ارزشمند است، اما در طول تاریخ یک کشور، چند سال فشار اقتصادی یک بحران گذرا است. توقف این فشار هرچند ارزشمند است، اما اگر راه را بر تکرار خطر نبندد نمی‌تواند دستاورد پایداری در تاریخ کشور باشد. توضیح می‌دهم.

به باور من، بزرگترین دستاورد توافق‌نامه ژنو می‌تواند این باشد که ما منطق جهان را یاد بگیریم، سیاست را در معنای واقع‌گرا و مفید آن تمرین کنیم و به جای حواشی شعاری و بی‌ثمر، به «موضوع اصلی سیاست» بپردازیم. «موضوع اصلی» که قطعا «بهبود وضعیت زندگی انسان‌ها» است نه جست و جو پیرامون مفاهیمی انتزاعی چون خیانت، شجاعت، افتخار و نظایر آن. پرونده هسته‌ای، برای سال‌های سال یک موضوع «من درآوردی» و بی‌ریشه را به صدر مسایل سیاسی کشور آورده بود و آنقدر به آن اولویت داده بود که گویی از نان شب مردم هم واجب‌تر است. کار به جایی رسیده که گروهی به خود این حق را بدهند که با ابداع «گفتمان مقاومت» خواستار تحمل فشارهای اقتصادی و «سفت کردن کمربند مردم» شده‌اند فقط برای اینکه حضرات احساس کنند دارند به دهان امپریالیسم مشت و لگد می‌زنند. در مقابل، توافق ژنو در صد روز نخست دولت آقای روحانی، به دولت ایشان و به همه ما این امکان را می‌دهد که بالاخره برگردیم سر اصل موضوع و حالا به مشکلات واقعی خودمان در داخل کشور خودمان بپردازیم. اما چرا این دستاورد دارد به خطر می‌افتد؟

وقتی من می‌بینم که بالاخره این خردمندی در سران حاکمیت ایجاد شده که دست از ماجراجویی هسته‌ای بردارند، وقتی می‌بینم که یک تیم کارآمد دیپلماتیک توانسته مذاکرات را در مسیر نتیجه‌بخش به پیش ببرد و باز هم وقتی می‌بینم اکثریت مردم از این نتیجه شادمان هستند، از همه جهت امیدوار می‌شوم که این بلوغ سیاسی در کل کشور گسترش یافته است. این پیروزی به صورتی «رویایی» تکمیل می‌شد اگر فردای روز توافق، ارشدترین مقامات کشور خطاب به مردم ایران می‌گفتند: «مردم ایران، ما بالاخره فهمیدیم که نمی‌شود با همه جهان سر جنگ داشت، دنیا منطق حاکم خودش را دارد و دیدید که ما از شعارپردازی‌های ایدئولوژیک/اسطوره‌ای خود دست برداشتیم».

طبیعتا این رویا که امکان تحقق نداشت و جای انتقاد هم نیست، اما من گلایه مشابهی را از فضایی که بخشی از حامیان توافق به راه انداخته‌اند دارم. پیاده‌نظام مردمی که معذوریت‌های سران حکومتی را ندارد، به جای اینکه همین حقیقت ناگفته را که همه در دل‌ها داریم تبیین و تئوریزه کند، باز هم سراغ کلیشه‌های قدیمی رفته و این بار تاریخ را هم به شکل مفتضحانه‌ای تغییر داده برای آنکه بر سر همان لجاجت‌های قدیمی پافشاری کند. بدین ترتیب، گروهی از هواداران توافق‌نامه ژنو، برای آنکه به زعم خود حمایت تام و تمام‌شان را از این توافق‌نامه نشان بدهند دکتر ظریف را با دکتر مصدق مقایسه می‌کنند تا باز هم بازی اسطوره سازی تاریخی را ادامه بدهند و هرچه بیشتر از منطق زمینی و تماما منفعت‌جویانه سیاست فاصله بگیرند.

چهارم: خلاصه کلام در یک بند هم می‌گنجید!

به باور من، توافق‌نامه ژنو اگر از جانب ایران نقض نشود، به صورت تاریخی می‌تواند با ترکمانچای مقایسه شود و به عنوان یکی از حامیان توافق ژنو، ابدا از چنین مقایسه‌ای هم شرمنده نیستم. بدین جهت که توافق ترکمانچای نیز جلوی پیش‌روی بیشتر ارتش روسیه و ویرانی هرچه بیشتر کشور را گرفت. اما اگر همین توافق ژنو از جانب ایران نقض شود، قطعا باید آن را با عهدنامه «گلستان» مقایسه کرد که دیر یا زود با خسارت‌های بیشتر و هزینه‌های گزاف‌تر یک ترکمانچای دیگر را به کشور تحمیل خواهد کرد.

۸ نظر:

  1. مازیار وطن پرست۱۳/۹/۹۲

    ضمن ادای احترام به نوشته متهورانه تان پیشنهاد می کنم یک کلمه به آخرین جمله متن بیافزایید:

    «اما اگر همین توافق ژنو از جانب ایران نقض شود، قطعا باید آن را با عهدنامه «گلستان» مقایسه کرد که دیر یا زود با خسارت‌های بیشتر و هزینه‌های گزاف‌تر یک ترکمانچای دیگر را به کشور تحمیل خواهد کرد.»

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بلی رفیق. فکر می‌کنم یک «دیگر» از جمله پایانی جا افتاده است.

      حذف
  2. حرف حساب زدی. لذت بردیم

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۴/۹/۹۲

    بالاخره یک تحلیل واقع گرایانه از ژنو خوندم. امیداورم نظام یاد گرفته، که باید شطرنج واقعی بازی کرد، نه نسخه ی برره ای شطرنج!

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۴/۹/۹۲

    دوست عزيز،
    وقتي فتحعلي شاه به تحريك آخوند ها و درباريان مي خواست جنگي را شروع كند كه نهايتش شد تركمانچاي، تنها آدم عاقل مملكت يعني قائم مقام گفت جنگ 6 كرور با 600 كرور احمقانه است. و تا پايان جنگ محترمامه تبعيد شد.
    معلوم است كه پذيرفتن تركمانچاي يا قطعنامه 598 وقتي سرها به سنگ مي خورد كار عاقلانه اي است، مگر چاره ديگري هم بود. آنچه ننگين است كارهاي بي ثمر و زمينه سازي براي پرداخت چنين هزينه هاي گزاف و بيهوده اي ست نه پذيرش خود آن قراردادها.
    توافق ژنو كه اساسا مقوله ديگري است. 8 سال از باد هوا دفاع كردند و هزينه دادند، حالا تسليم شدند و باد هوا را تقديم كردند!

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۴/۹/۹۲

    درست است

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۴/۹/۹۲

    100 درصد موافقم دمت گرم حرف دل ما رو زدی

    پاسخحذف
  7. ایرج۱۵/۹/۹۲

    سلام
    آنچه ترکمانچای را از گلستان متفاوت می کند از دست رفتن اراضی یا حتی جریمه و حتی کاپیتولاسیون نبود.
    بلکه مسئله ی معافیت مطلق مالیاتی و گمرکی اجناس روسی در ایران بود که دست ایران را در هر نوع اصلاح ساختاری اقتصاد می بست(خاطرات و خطرات /مخبرالسلطنه هدایت). البته قاجاریه هم به حد اعلا احمق و جفنگ بودند... ولی به باورم حتی رضاشاه هم نمی توانست با چنین تعهدی راه آهن بکشد (به این دلیل ساده که نمی توانست از قند و شکر مالیات غیرمستقیم بگیرد) یا داور هم نمی توانست مالیه ی جدید ایران را برپا کند.
    ترکمانچای امری غیر از گلستان بود.
    پس از عهدنامه ی گلستان ایران همچنان کشوری مستقل و دارای ارتش بود و از دست رفتن اراضی هم به معنای تحقیر کشور نبود که پیش از آن هم بارها ایران اراضی از دست داده بود و پس گرفته بود یا حتی نگرفته بود (مثل دیار بکر و بغداد و بصره و ...). ترکمانچای پایان ماهیت ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای و تحول آن به کشوری بود که به دلیل استقلالش کشورهای استعمارگر هیچ مسئولیتی درباره اش نداشتند و به دلیل ترکمانچای (و تعهدات مشابهی که به دلیل ترکمانچای و نداشتن ارتش پس از آن؛ ایران مجبور به دادنشان به انگلیسیها نیز بود) رسما و به بدترین نحو غارت و تحقیر می شد. یک نمونه اش قحطی وحشتناک در دوره ی جنگ جهانی اول که یک سوم مردم ایران را به کام مرگ فرستاد به این دلیل ساده که ایران پس از ترکمانچای امکان حراست از بیطرفی خود یا جلوگیری از سلف خری ارتش انگلستان را نداشت و امکان مالی ترمیم و نوسازی راههای کشور جهت انتقال غله به مناطق قحطی زده را نیز به هکذا.
    به شخصه درباره ی عهدنامه ای مانند گلستان قائل به پذیرش و احترام به آن هستم و درباره ی عهدنامه ای مانند ترکمانچای (طنابی برای خفه شدن) قائل به ادامه ی مبارزه تا سرحد اشغال کل کشور...
    البته درباره ی توافق فعلی واقعا هیچ نشانی از ترکمانچای در آن دیده نمی شود. حتی از گلستان هم خیلی آبرومندانه تر است و درست به همین دلیل باید به آن احترام نهاد و حمایتش کرد

    پاسخحذف