از کودتای 22 خرداد تا دست کم یک سال پس از آن ده ها و شاید صدها تن جانشان را در جریان درگیری های خیابانی از دست دادند. بیشتر آنها با نام شهدای جنبش سبز شناخته شدند و از این میان دو تن به دلیل ویژگی های متفاوت به نوعی نماد و سمبل شهدا بدل شدند. اولی «سهراب اعرابی» که شاید تصویر زیبا و سبز پوش وی در کنار مادر مقاومش چنین جایگاهی را برایش به همراه داشت و دومی «ندا آقاسلطان» که انتشار تصاویر کشته شدنش شدیدترین و گسترده ترین موج رسانه ای علیه خشونت در ایران را به راه انداخت. در این میان کشته شدگان بسیاری دیگری نیز حضور داشتند که هیچ گاه از یاد ایرانیان نخواهند رفت، اما به اختصار و به نمایندگی از تمامی زنان و مردان جان باخته، «ندا» و «سهراب» نماد اعتراضات شدند.
من گلایه خانواده برخی بازماندگان کشته شدگان را که کمتر از آنان نام برده می شود درک می کنم. گرامی داشت یاد کشته شدگان دست کم می تواند تسلی خاطری باشد برای بازماندگانشان. اما از نگاه من اگر نام هایی نظیر ندا و سهراب بیش از دیگران بر زبان رانده می شود و یا اگر مهندس موسوی در یک بیانیه خود صراحتا از یکی از این کشته شدگان نام می برد (...گفتند که محسن روح الامینی حق داشت که کشته شود...) نه به دلیل شخصیت ویژه این افراد و یا ایجاد تمایز میان آنان و دیگر کشته شدگان است. اینان تنها مشتی هستند نمونه خروار. این دقیقا تعریف «سمبل» است.
هرگاه که کسی فریاد «سهراب ما نمرده» را سر می دهد تنها ذکری از شهدای جنبش می کند. من گمان نمی کنم انتشار گسترده تصاویر سهراب به دلیل ویژگی های شخصی وی باشد. مثلا اینکه وی جوانی مذهبی بوده یا نبوده! (اصلا کسی هست که پاسخ این پرسش را بداند؟) یا مثلا اینکه وی اصلاح طلب بوده و یا برانداز! یا مثلا او در مورد چند همسری مردان چه نظری داشته است!!! سهراب نمادی است برای تمامی مردان کشته شده در جریان اعتراضات، فارغ از هر ویژگی شخصی، همانگونه که «ندا» نمادی است برای زنان جنبش. همانانی که این بار دوش به دوش مردان به خیابان آمدند و اگر نه بیش از آنها، که دست کم همپای آنان اعتراض کردند، هزینه پرداختند و حتی کشته شدند.
به باور من هرشخص و یا هرگروهی که بخواهد این کشته شدگان را به نفع خود مصادره کند در درجه اول به کل جنبش اعتراضی مردم ایران توهین کرده، چرا که آن را محصور در مطالبات و دیدگاه های خود دانسته است و در درجه بالاتر، به دیگر کشته شدگان یک سال گذشته بی احترامی کرده است، چرا که نام نبردن از آنان را نه به دلیل جایگزین کردن یک نماد به نمایندگی از همه شان، بلکه به دلیل صلاحیت نداشتن شخصی شان دانسته است. این خطایی است که خانم صدر تمام تلاشش را برای انجام آن به کار بسته است.
شادی صدر در نوشته اخیرش با عنوان «ندا آقاسلطان، سمبل غالب، سمبل مقلوب؟» ادعا می کند «ندا» به عنوان یک «سمبل غالب» در جنبش ایران در یک سال گذشته به «سمبل مقلوب*» بدل شده است. کل استدلال و دست مایه خانم صدر انتشار برخی تصاویر محجبه ندا است. تصاویری که در روزهای اول به گستردگی در فضای مجازی منتشر شد و در خارج از کشور از آن پلاکارد و -و بنابر قول خانم صدر- مجسمه ساختند.
هرچند من تا پیش از مشاهده این متن از خانم صدر هیچ گاه احساس نکرده بودم که تصاویر محجبه ندا بیش از تصاویر بی حجاب او منتشر شده اند، اما بر فرض پذیرش این ادعا هم آن را نشان دهنده هیچ برنامه ریزی ویژه ای نمی دانم و ترجیح می دهم با دوری جستن از ذهنی که هنوز در توهم «تئوری توطئه» به سر می برد این اتفاق را کاملا طبیعی قلمداد کنم. اما خانم صدر این تصاویر را به مانند پیراهن عثمان بر سر نیزه می کنند تا مدعی شود «واقعیت آنچه ندا بود، قلب میشود تا در خدمت یک تفسیر و یک تحلیل و یک نگرش سیاسی واحد، از جمعیت عظیمی که جنبش سبز را شکل دادند و به خصوص اکثریت زنانی که در صف جلو مبارزات مردمی حضور داشتند، قرار گیرد».
ای کاش خانم صدر تنها و تنها به یک خط، یک اشاره، یک خبر و یک تحلیل از این «تفسیر و تحلیل و نگرش واحد سیاسی» که قصد به انحصار کشیدن تصویر ندا را دارد اشاره می کرد تا دست کم مخاطب ایشان متوجه شود که چه جریان شومی دست به کار شده اند تا «واقعیت ندا را قلب» کنند و اینگونه با حیثیت کشده شدگان جنبش بازی کنند.
خانم صدر این گروه از جنبش سبز را «اپوزیسیون جدید» می خواند (و حتما خودشان از سابقون و السابقون بوده اند) و مدعی می شوند این گروه «واقعیاتی را که نمیخواهد ببیند، به سادگی کنار میگذارد». خانم صدر آسمان را به ریسمان می بافند تا دست آخر نتیجه بگیرند این توطئه زیر سر طیف «اسلام گرای» جنبش است و فریاد برمی آورند که «نمیتوان صرفا با این استدلال که چون اکثریت مردم ایران مذهبی هستند، استدلالی که با ربط و بیربط امروز لقلقه زبان خیلیهاست، پذیرفت که باید تصویری از ندا ارائه شود که ارزشهای این اکثریت مذهبی را زیر سئوال نبرد؛ زیرا دموکراسی درست جایی شروع میشود که ارزشهای اقلیت، به رسمیت شناخته شود. تا کی میتوان پذیرفت ارزشهای یک زن جوان مطلقه غیر محجبه، که به خاطر تک تک این صفتها هزینه داده است، از سوی اکثریتی ادعایی زیر گرفته شود؟»
من نمی دانم ایشان در کجا زندگی می کنند و در چه فضایی به سر می برند که چنین عباراتی به گوششان خورده؟ چرا من تا به حال چنین ادعا و تحلیلی را نشنیده ام؟ چه کسی گفته تصاویر منتشر شده از ندا باید با ارزش های اسلامی و یا اکثریت همخوانی داشته باشد؟ اصلا چه کسی جرات کرده برای تصاویر کشته شدگان این جنبش هم تعیین تکلیف کند؟ ای کاش خانم صدر نشانی چنین گستاخانی را منتشر کند تا افکار عمومی خود به خدمت چنین انحصار طلبان گستاخی برسند، اما نمی دانم چرا تا جایی که حافظه من یاری می کند اتفاقا این خود خانم صدر هستند که برای اولین بار چنین بحث مبتذلی را راه می اندازند. اتفاقا این نوشته اولین نوشته ای است که ارزش کشته شدگان جنبش را آنچنان پایین می آورد که کار را به قضاوت در مورد تصاویر آنها می کشد. حتی کیهان شریعتمداری هم خود را اینقدر حقیر نکرده بود که بخواهد در مورد چنین تصاویری قضاوت کند.
عجیب آنکه خانم صدر خودشان و طی مثال هایی که در همین نوشته زده اند مدعی می شوند: «اولین بار که به نظرم رسید تصویر ندا در حال قلب شدن است، وقتی بود که تصاویر ندا را بر سقف تاکسیها در نیویورک دیدم». من نمی دانم چند درصد معترضان نیویورکی را اقشار مذهبی تشکیل می دهند، اما دست کم در تصاویری که من از راهپیمایان در نیویورک دیده ام تقریبا هیچ کس خودش محجبه نبود که بخواهد سنگ حجاب تصویر ندا را به سینه بزند. از آن مضحک تر اینکه ایشان مدعی می شوند دومین باری که رد پای این توطئه شوم مذهبی ها را دیده است زمانی بود که «یک مجسمه ساز زن آمریکایی از روی همان عکس ندا مجسمه ساخت». واعجبا که زنان مجسمه ساز آمریکایی هم از عوامل توطئه اسلام گرایان انحصار طلب جنبش سبز از آب در آمده اند. حق است اگر بگوییم چنین توهمی روی داستان سرایی های برادر حسین شریعتمداری را هم سفید کرده است.
نه خانم صدر؛ مسئله این نیست. کسی که این یادداشت را می نویسد از غیرمذهبی های جنبش سبز است. از همانانی که نسبت به تمامیت خواهی احتمالی مذهبی ها حساس است و در صورت بروز هر رد پایی از آن واکنش نشان خواهد داد. (کما اینکه داده است) اما متاسفانه و دست کم در این مورد این شما هستید که قصد انحصار گرایی دارید. این شمایید که می خواهید جایگاه ندا را از یک سمبل نمادین برای زنان کشته شده در جریان اعتراضات، به یکی از همفکران خود تقلیل دهید و سهمی از این میراث نامیمون برای خود کنار بگذارید. این شما هستید که با این سهم خواهی هایتان حتی از کشته شدگان جنبش به «میراث خواری» افتاده اید. ندا تنها دختر کشته شده در وقایع یک سال گذشته نیست. اگر امثال شما اینچنین به جراحی زندگی خصوصی این افراد بپردازید (که مثلا «اگر بخواهیم ندا را براساس این واقعیات در یک جمله توصیف کنیم، باید بگوییم: یک زن جوان مطلقه غیرمحجبه») حق است که دیگران هم هر یک به سراغ یکی از کشته شدگان بروند و بنابر ویژگی های شخصی او به سود خودشان مصادره اش کنند؛ با چنین اقداماتی بعید هم نیست که روزی به چنین ورطه ای کشیده شویم، اما اگر آن روز فرا رسد من فراموش نخواهم کرد که این میراث خواری را چه کسی آغاز کرد.
پی نوشت:
* تاکید «ق» در «مقلوب» متن خانم صدر را اگر از یک لغزش نوشتاری ندانیم می توان به معنای چهارچوب بندی شده و به انحصار در آمده دانست.
تمامی عبارات با رنگ آبی نقل قول مستقیم از یادداشت خانم صدر هستند.
بسیار سپاسگزارم.
پاسخحذففقط اصرار عامدانهی شما بر استفاده از کلمه «سنبل» به جای «سمبل» را متوجه نشدم. «سنبل» نام گلی است و «سمبل» نوشتار فارسی عبارت انگلیسی symbol.
اصرار عامدانه نبود رفیق؛ بی سوادی مفرط بود! ممنون از اصلاح شما
پاسخحذفمن برعکس شما به خانم صدر حق میدهم که نگران طیف غیرمذهبی یا سکولار جنبش باشد. چند روز پیش در وبلاگ ایمایان دیدم که ایشان جنبش سبزیها را فقط طرفداران موسوی و کروبی دانسته بود. در سایتهایی مثل جرس این شکل انحصارطلبی به وضوح به چشم میخورد. سابقهی تاریخی هم نشان میدهد قشری که همواره باید تن به مصلحت(؟) بدهد و سکوت کند تا بعد در زمان مناسب(؟) به دغدغههایش گوش دهند همین سکولارها بودهاند. واقعیت این است که اگر جلو مذهبیها درنیایی به کمتر از همه چیز راضی نمیشوند.
پاسخحذفشما نوشتید:هر کسی بخواهد شهدا را به نام خود مصادره کند...
پاسخحذفتمام حرف صدر این بود که چرا عده ای ندا را برای نظر خود مصادر می کنند و تصویر از او اراده میکنند که ربطی به زندگی شخصی اش نداشته. نوشته شما بسیار آشفته بود.
قاف مقلوب لغزش نوشتار نیست و البته ان طوری که شما نوشتید به معنای چهار چوب بندی شده و به انحصار در آمده هم نیست. به معنای واژگون شده و دگرگون شده است.
در پاسخ به حمید:
پاسخحذفدوست عزیز
من هم مثل شما نگران انحصار طلبی در جنبش سبز هستم. از طرف هرطیفی، به ویژه مذهبی ها. اما به نظر شما پاسخ خردمندانه به انحصار طلبی این گروه چیست؟ مثلا یک نفر گفته فقط ما پیروان میرحسین و کروبی سبز هستیم؟ خانم صدر مدت ها است که از به کار بردن جنبش سبز کراهت دارند. ایشان جنبش سبز را متفاوت با جنبش دموکراتیک مردم ایران می خوانند (که من نمی دانم این یکی دیگر کجا پیدا می شود). ایشان اصرار زیادی هم دارند که جنبش زنان را هم از جنبش سبز دور کنند. خودشان را هم سبز نمی خوانند و یا دست کم مدتی است که کراهت پیدا کرده اند. از این جهت این همه عقب نشینی می کنند، بعد برای جبران خود یک انحصار طلبی جدید شروع می کنند که مثلا ندا مثل من بود و مثل فلانی نبود.
آیا فکر نمی کنید بهتر است اگر کسی هم خواست ما غیرمذهبی ها را اخراج کند قاطعانه جلویش بایستیم؟ مقابله به مثل کردن به همان شیوه چه فایده ای بجز تکه تکه شن جنبش دارد؟ هرکس خودش را از من سبزتر می خواند کور خوانده. من کوتاه نمی آیم. شخص میرحسین هم (که نیازی به تکرار میزان احترامم به ایشان نیست) نمی تواند من را از جنبش اخراج کند.
در پاسخ به دوست ناشناس:
پاسخحذفمن حرف شما و خانم صدر را متوجه شدم. اتفاقا کل مشکل من هم همین است. به این حرف دو ایراد وارد است:
1- چه کسی و کجا چنین کاری را کرده است؟ اگر چهار تا عکس باحجاب از ندا منتشر شده(که خوب این هم بخشی از زندگی وی بوده، مونتاژ که نیست) فقط دلیلش این بود که این اولین تصویری بود که از ندا به دست آمد. بعدها که تصاویر جدیدی منتشر شد از آن تصاویر هم استفاده شد. به ویژه در فیلم های مستند که اتفاقا بر روی زندگی شخصی وی بسیار تاکید کردند.
2- اصلا چه کسی گفته باید روی زندگی شخصی ندا تاکید کرد؟ بخش دیگر حرف من این بود که ندا یک سمبل برای دختران کشته شده در جنبش است. او به خاطر ویژگی های شخصی اش مشهور نشده، دلیل شهرتش فقط و فقط جان باختنش بود و تصاویری که او را به یک سمبل بدل کرد. اگر بخواهیم روی زندگی فردی او تاکید کنیم، انگار داریم ادعا می کنیم ندا مشهور شده است به خاطر اینکه همه ما بر روی ویژگی های شخصی او توافق داریم!!! یا لزوما آنها را قبول داریم!!! اتفاقا اگر قلب واقعیتی صورت گرفته باشد در همین مورد است.
در مورد توضیح شما در باره واژه مقلوب هم ممنونم. شما (احتمالا به درستی) آن را از ریشه قلب کردن گرفتید و من (احتمالا به اشتباه) از ریشه «به قالب در آمدن».
دوست من، این خانم و همفکرانش فقط در جهت مطرح کردن خود تلاش می کنند، مهم این است که نامی از اینان برده شود چه در تلویزیون جمهوری اسلامی و کیهان و چه در بی بی سی و صدای آمریکا، به اینها نباید اهمیتی داد، بیمار روانی هستند.
پاسخحذفمثل همان نیکاهنگ و دیگر افراد مشابه شان
یک مروری اگر به وقایع زمان مصدق بیاندازید، اینها شباهت عجیبی به مظفر بقایی و مکی و امثالهم دارند.
بسیار ممنون از دقت نظرتان. بسیار عالی بود.
پاسخحذفآقای ناشناس عزیز، که شادی صدر را بیمار روانی خطاب میکنی، من کاری به درستی این تحلیل و اینکه واقعا قلب صورت مرفته یا نه ندارم. اما بیرون راندن هر کسی از گود، با این القاب و نسبت های واهی و اثبات نشده، دقیقا همان چیزیست که صدر را نگران میکند به نظر من.
پاسخحذفاینکه باعث میشود در قبال بعضی رفتارها واکنش نشان دهد، ناشی از حساسیتش به عدم مصادره جنبش توسط دو قشر است: 1-مذهبی ها 2- مردسالاران
به نظر من نگرانی بیموردی هم نیست. همین تجربه 57 را که نگاه کنیم، به راحتی میتوان مصادره این دو گروه را دید. شادی صدر سعی میکند -به نظر من- از این تاریخ درس بگیرد و تا دیر نشده، دیگران را هم متوجه نگرانیش کند.
نحوه بیان نگرانیش شاید درست نیست. شاید او زیادی بدبین است. شاید ما زیادی خوشبین هستیم. شاید...
با نوشته شما موافقم. شهدای جنبش باید جدا از ویژگیهای فردی و به عنوان "سمبل" نگاه شوند. اگر به جنبش سبز یا حرکت آزادیخواهی مردم اعتقاد داریم، هیچ کدام از گروهها -مذهبی یا سکولار- سعی در مصادره این سمبلها نکنیم. این جنبش با جدا کردن مردم به زنان/مردان، قومیت ها، مذهبی/غیر مذهبی به سرانجام نمیرسد. دست یکدیگر را بگیریم به جای اینکه به هم پشت پا بزنیم.
پاسخحذفخانم صدر، برای من اصلا اهمیت ندارد که ندا محجبه بود یا نبود و یا اینکه طلاق گرفته بود یا نگرفته بود و حتی اینکه چگونه فکر میکرد وچه میخواست و حتی زن بودنش برایم مهم نیست.
پاسخحذفبرای من مهم این است که یکی از هموطنانم، مانند بسیاری دیگر از آنان که نامشان را نمی دانم به ناحق به خون خود غلطید !!
من دلیل پا فشاری خانم صدر بر زنانه-مردانه کردن مبارزات مردم ایران برای آزادی و دمکراسی را نمی فهمم. شمردن تعداد زنان یا مردان که این بیشتر بود یا آن و بحث بر سر این سوال (به نظر من مضحک) که جلودار جنبش زنان بودند یا مردان، چه ثمری دارد؟
پاسخحذفدر مورد بحث مذهب نیز هر جریان فکری علی الرغم مشترکاتش با جنبش مردم ایران مطالبات خاص خود را نیز با تمام توان دنبال میکند و در صورت حرکت به سوی دمکراسی و استقرار نسبی آن، هر جریان با توجه به وزن خود در جامعه و سازگاری عقایدش با حقوق انسانی، جایگاه خود را خواهد یافت.
نیما
پاسخحذفبا نگاهی به تاریخ معاصر ایران به وضوح میشه دید که همیشه دو گروه تمامیت خواه و دیکتاتور در پی "مصادره"ء جنبشهای مردمی بودن. گروه اول "اسلامگرا"ها هستن، گروه دوم هم "کمونیست"ها! این دو گروه بدلیل نبود منطق و کارآمدی در ایدئولوژی شون همیشه مجبورن با روشهای "پوپولیستی" و عوامفریبی و شارلاتانیزم به قدرت دست پیدا کنن. مثلآ هر دوی این گروهها برای جذب نیرو و "یارگیری"، همیشه با دادن شعارهای پوچ و توخالی و غیرقابل اجرا دست روی "احساسات" قشرهایی از جامعه میذارن که به علت بی عدالتی و فقر اقتصادی و فرهنگی و... معمولآ پر از "عقده" و کینه هستن (بطور طبیعی). درنتیجه به راحتی میشه این قشرها رو، با دامن زدن به احساسات پر از عقده و کینه شون و همچنین دادن وعده های توخالی جذب کرد! یکی از این قشرها که جمعیت زیادی از جامعه رو دربر میگیره و مورد هدف هر دو گروه اسلامگرا و کمونیست هست، قشر "مستضعف" و طبقهء کارگره! درمورد دلایلی که این قشر از جامعه همیشه مورد توجه و سوء استفادهء احزاب و گروههای "دیکتاتور"(اسلامگرا، کمونیست، فاشیست و...) قرار میگیره صحبتهای زیادی شده و با توجه به اینکه موضوع صحبت ما هم نیست، ازش میگذرم. و اما دو قشر دیگه از جامعه اختصاصآ مورد توجه "کمونیست"ها هستن، چون اسلامگراها توان جذب این دو قشر رو ندارن! یکی از این دو قشر "اقوام ایرانی" هستن، و قشر دیگه "زنان" ایرانی! کمونیست ها از یک طرف با دامن زدن به احساسات "قومیتی" و ترویج "نژادپرستی" در اقوام ایرانی و نفرت پراکنی نسبت به "قوم فارس!" (قومی که وجود خارجی نداره) سعی در جذب این قشر رو دارن که باعث ایجاد تضاد کرد/فارس، ترک/فارس، بلوچ/فارس و... میشن. از طرف دیگه هم سعی میکنن با نفرت پراکنی نسبت به "مردان ایرانی" و انگشت گذاشتن روی "مردسالاری" و حتی القای این که "مرد ایرانی" باعث و بانی مردسالاریه نه "اسلام و قوانین جمهوری اسلامی"، سعی در ارضای حس "عقده و کینه"ء بخش زیادی از زنان جامعه میکنن تا اونها رو "کورکورانه" جذب خودشون کنن! ایجاد تضاد زن/مرد توسط امثال شادی صدر رو بنظر من باید تو همین چهارچوب ارزیابی کرد! بنابراین با وجودی که من مثل شادی صدر نگران مصادرهء جنبش سبز توسط "اسلامگرا"ها هستم و با این بخش از حرفش که اسلامگراها درمورد شهیدان و اسرای جنبش "تبعیض" قائل میشن، موافق هستم ولی به همون نسبت هم مراقب مصادرهء جنبش توسط امثال شادی صدر و "کمونیست"ها هستم! کمونیسم و اسلامگرایی دو تهدید بزرگ برای جامعهء ما هستن، چون حتی اگه به قدرت هم نرسن (بعلت نداشتن پایگاه اجتماعی) ولی فعالیتها و تبلیغات نفرت برانگیزشون میتونه باعث شکاف و تضاد و جنگ داخلی بشه. حاصل نفرت پراکنی های تبلیغاتی این دو گروه چیزی نیست جز ایجاد دشمنی و تضادهایی از قبیل: مسلمان/کافر- مستضعف/مرفه بی درد- ترک، کرد، بلوچ.../فارس- زن/مرد و...
شرمنده که کامنتم طولانی شد