متن زیر گزیده ای از بیانیه سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) است که به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد منتشر شده و متن کامل آن را می توانید از اینجا دریافت کنید.
* جنبش سبز بر بطن شکاف طبقاتی پديد نيآمده و به همين خاطر هم صرفا نمیتوان با نگاه طبقاتی آن را تبيين کرد. شکاف پديد آمده نه افقی، بلکه عمودی است. اين شکاف جامعه را از پائين تا بالا به دو قسمت تقسيم کرده است. طبقات و قشرها تقسيم شده و در دو جانب صف قرار گرفتهاند. اما وزن آنها در دو صف متفاوت است. وزن طبقه متوسط جديد، جوانان و زنان در جنبش اعتراضی خيلی سنگين است. در صف بلوک قدرت به دلايل مختلف از جمله سياستهای فريبکارانه و پوپوليستی احمدی نژاد، وزن نيروهای تهيدست روستایی و شهری بالا است. در هر دو صف لايههایی از بورژوازی ايران حضور دارند.
* جنبش سبز گرچه در پایين و در سطح جامعه شکل گرفته ولی با شکافهای درون حکومت و با جريانی از حکومت پيوند خورده است. میتوان گفت که جنبش سبز دارای دو منشا است و دو پا دارد. يک منشا و پای آن در جامعه و بين مردم و منشا و پای ديگر آن در درون نظام است که به حضور ميرحسين موسوی و مهدی کروبی در جنبش بر میگردد. دو پا بودن جنبش و به بيان ديگر اتکا به فشار اجتماعی و بسيج سياسی همراه با حضور ميرحسين موسوی و مهدی کروبی در درون نظام، توان جنبش سبز را در قبال سرکوب بالا برده و به تداوم حيات و گسترش آن، بازتاب گسترده مطالبات جنبش و افشاگری اقدامات جنايتکارانه حکومت ياری رسانده است.
* خصلت خودسامانياب جنبش سبز قوی است. اين جنبش به درجاتی خوداتکا و خودفرمان است. اين امر که در پرتو امکانات عصر اطلاعات حاصل شده است، به تداوم حيات جنبش سبز با وجود سرکوب شديد کمک کرده است. ميرحسين موسوی و مهدی کروبی در هدايت جنبش نقش موثری ايفا کردهاند. اما حکومت محدوديتهای زيادی را بر آنها تحميل کرده است. جنبش سبز از فقدان رهبری جمعی و قوی رنج میبرد. خودسامانيابی جنبش سبز نمیتواند جايگزين رهبری شود.
* جنبش سبز با وجود بيشترين بهرهگيری از سيستم شبکهای اينترنت، هنوز از کمبود رسانه برای اشاعه آگاهی سياسی رنج میبرد.
* بلوک قدرت در يکسال گذشته تن به عقب نشسينی نداده است. ايستادگی در مقابل مطالبات جنبش به ساخت قدرت و به لايه نوظهور بر میگردد. مسئله بر سر درآمد ساليانه چندين ده ميليارد دلاری نفت و واردات چندين ده ميلياردی دلاری است. در سالهای گذشته بازآرایی طبقاتی صورت گرفته و لايهای نوظهور از بورژوازی از ميان فرماندهان سپاه پديد آمده است که هم بر ثروت عظيم چنگ انداخته است و هم بر قدرت سياسی. بلوک قدرت و لايه نوظهور امنيتی در مقابل فشارهای اجتماعی به سادگی حاضر به عقبنشينی نيستند و برای حفظ قدرت سياسی و موقعيت خود در اقتصاد از کشتار صدها انسان، دستگيری هزاران معترض، شکنجه و اعدام واهمهای ندارد.
* کاهش توان بسيج حکومت به معنای آن نيست که حکومت فاقد پايگاه اجتماعی است. به خاطر دينی بودن حکومت، به جهت عملکرد ارگانهائی مثل کميته امداد امام، بنياد شهيد، بنياد مستضعفان … و وابسته کردن تعداد زيادی از خانوادهها به اين ارگانها، اقدامات حکومت در روستاها و به ويژه سياستهای پوپوليستی احمدی نژاد طی پنج سال گذشته، حکومت هنوز دارای پايگاه اجتماعی است. حکومت در روستاها، شهرهای کوچک، بين خانواده شهدا و معلولين جنگ، لايههای کمدرآمد جامعه و در دستگاه دولتی دارای پايگاه است. با درنظرگرفتن پايگاه اجتماعی حکومت، حساب آوردن نيروهای سپاه، بسيج و ارگانهای اطلاعاتی، سازمان تبليغات اسلامی، جمعيتها، انجمنها، احزاب و سازمان های مشابه آن، میتوان گفت که بخشی از شهروندان کشور نيروی ثابت قدم حکومت به حساب میآيد. حکومت در عين حال قادر است با تبليغات و دادن امتيازات، بخش ديگری از مردم را بسيج کند. بخشی از نيروهای اجتماعی حکومت فعال و سازمان يافته است و از امکانات و امتيازات زيادی برخوردار میباشد. اين نيرو آماده جانبازی به نفع بلوک قدرت است. از اينرو ما با دو مسئله روبرو هستيم: تقابل اکثريت مردم با جريان حاکم و تقابل اکثريت با اقليت جامعه. يعنی تقابل دو بخش از مردم.
* حکومت سالهای متمادی برای حفظ موجوديت خود ارگانهای امنيتی و سرکوب را در چندين لايه سازمان داده است. لذا حکومت دارای سازمان قوی و متعدد برای مقابله با شورشهای شهری است.
* توان بلوک قدرت برای حفظ موجوديت خود بالا است و با يک ضربه و يا در کوتاه مدت شيرازه آن درهم نخواهد ريخت. جنبش در کوتاه مدت قادر نيست که بلوک قدرت را عقب بنشاند و به اهداف خود دست يابد. مگر اين که بحرانهای ديگری از راه رسند، يا بحرانهای موجود گسترش پيدا کنند و يا شکافهای درون جريان حاکم عميق بيشتری پيدا کنند.
* جنبش سبز برای رسيدن به اهداف خود، راه طولانی در پيش دارد. بايد از خوشبينی نسبت به پيروزی در کوتاه مدت اجتناب کرد. بر همين پايه بايد از يک سو کوشيد جنبش سبز همچنان سرزنده و فعال به حيات خود ادامه دهد و از سوی ديگر از وارد شدن به نبرد نهائی اجتناب کرده و حکومت را طی زمان فرسوده نمود. لازم است بر اين درک از جنبش سبز به مثابه جنبش تحولطلب که مبتنی بر استراتژی فرسايشی ـ و نه ضربتی ـ است، تاکيد کرد.
* مهمترين مسئله جنبش سبز، تداوم حيات و گسترش آن و اشاعه آگاهی سياسی در سطح کشور و گروههای مختلف اجتماعی است. لازم است که جنبش سبز در سطح کشور گسترش يابد و به شهرستانها و شهرهای کوچک امتداد پيدا کند. گسترش جنبش در سطح کشور از کارائی ماشين سرکوب خواهد کاست و بر توان مقاومت آن خواهد افزود.
* ايجاد پيوند بين جنبش اعتراضی با ساير جنبشها و حرکتهای اجتماعی به ويژه جنبش کارگری و حرکتهای ملی ـ قومی به امر ضرور تبديل شده است. در جامعه ما سالها است که جنبشها و پويشهای اجتماعی فعالند و از تجربيات سرشاری برخوردارند. پيوند جنبش اعتراضی با ساير جنبشها و پويشها بر دامنه و عمق جنبش خواهد افزود.
* کاربست مبارزه مدنی و مسالمتآميز نقطه قوت جنبش اعتراضی به حساب میآيد. کودتاگران همواره تلاش میکنند که خشونت را بر جنبش سبز تحميل کنند تا بهانهای برای خونريزی به دست آورند. اما جنبش سبز تا کنون بر مبارزه مدنی و مسالمتآميز پای فشرده است. ضروری است همچنان به مبارزه مسالمتآميز در مبارزه عليه کودتاگران پایبند ماند.
* جنبش سبز از تشديد بحران هستهای بهره نخواهد برد. لازم است که جنبش سبز از پايان دادن به بحران هستهای از راه مذاکره، تامين حقوق ملی ايران و جلب اعتماد بين المللی نسبت به پروژه هستهای، حمايت کند و از دامن زدن به تمايلات ناسيوناليستی اقتدارجويانه اجتناب ورزد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر