به بهانه 31 آگوست (9 شهرویورماه) «روز جهانی وبلاگنویسی» و در آستانه 16شهرویورماه، «روز بلاگستان فارسی»، به نظرم رسید دو دغدغهای را که مدتهاست در ذهنم وجود دارد بنویسم. من میخواهم با کمی اغراق، این دو دغدغه ذهنی را دو تهدید پیش روی وبلاگنویسی معرفی کنم. یعنی دو خطری که اگر وبلاگنویسان آنها را جدی نگیرند، به زودی و در جهان پررقابت شبکههای اجتماعی از بین خواهند رفت.
ترس را کنار بگذارید و از کوتاهنویسی دست بردارید!
کوتهنوشت یا «مینیمال»، از هر کجا که آغاز شد و به هر طریق که وارد وبلاگستان شد، برای مدتها ذایقه وبلاگخوانی ما را تغییر داد. وبلاگهای اختصاصی «کوتهنوشت» با سرعتی حیرتانگیز رشد یافتند و مخاطبان بسیاری هم به خود اختصاص دادند. هیجان جذب این حجم از مخاطب با کمترین زحمت و پشتکار، هر کسی را وسوسه میکرد که به قطار سریعالسیر کوتهنویسی سوار شود. از سوی دیگر رونق بازار کوتهنوشتها گروهی را به این تحلیل رساند که با افزایش سرعت مطالعه، به ویژه به مدد خوراکخوانهایی نظیر «گوگلریدر» (گودر) دیگر کسی در پای مانیتور وقتش را صرف مطالب طولانی نخواهد کرد. من میگویم این ادعایی بود که گذشت زمان به خوبی آن را مردود ساخت.
گسترش شبکههای اجتماعی، در درجه اول به کمک «فیس بوک» و پس از آن گوگلپلاس، تویتر و ... خیلی زود زنگ تفریح وبلاگهای کوتهنویس را به پایان رساند. حال دیگر هر کاربر اینترنتی خودش یک حساب کاربری دارد که میتواند در قالب یک «استتوس» همان کوتهنوشتها را تولید کند. خیلی زود اساس وجود وبلاگهای کوتهنویس بلاموضوع و چراغهایشان یکی پس از دیگر خاموش شد. کوتهنویسها و کوتهخوانها به شبکههای اجتماعی مراجعه کردند تا وبلاگستان بار دیگر از شتابی سرگیجهآور نجات یابد و به آرامش قبلی خودش بازگردد. اما آیا این به معنای افول وبلاگستان و بیمخاطب ماندن آن بود؟ من میگویم: نه!
«استتوس» گذاشتن و «استتوس» خواندن و لایک زدن، لذت و جذابیت خاص خودش را دارد، اما از اساس جنسی متفاوت از مطالعه متن دارند. بدین ترتیب من عمیقا اعتقاد دارم که این شبکههای اجتماعی هیچ گاه نمیتوانند جای نوشتههای وبلاگی را بگیرند و به این بخش از نیازهای مخاطب پاسخ دهند. در نهایت، مخاطبان باز هم سری به فضای وبلاگستان میزنند، با این تفاوت که دیگر به سراغ همان محصولاتی که میتوانند در شبکههای اجتماعی پیدا کنند نخواهند رفت.
به باور من، تنها آن دست از وبلاگنویسانی میتوانند همچنان به بقای خود ادامه دهند که ترس از طولانی شدن مطالب را کنار بگذارند و به جای دقت مداوم بر تعداد کلمات هر یادداشت، تمرکز خود را بر محتوای مطلب قرار دهند. هدف وبلاگستان باید پاسخ دادن به نیازی باشد که شبکههای اجتماعی آن را برآورده نخواهند کرد و شعار وبلاگنویس موفق باید از «کوتاه بنویس تا خوانده شوی» به «خوب بنویس تا ارزش وقت گذاشتن داشته باشی» تغییر کند.
مشارکت خوانندگان را فراموش نکنید
باید میان «مخاطب»، با «مستمع» تمایزی قایل شویم. البته وبلاگستان از بدو تولد خود همواره از طریق بخش «نظرات» (کامنت) با مخاطبین خود در ارتباط بوده است اما من گمان میکنم شبکههای اجتماعی تغییراتی در ذایقه مخاطبین پدید آوردهاند. دیگر مخاطب نمیپذیرد که صرفا یک «مستمع» باشد. کسی دلش نمیخواهد پای منبر بنشیند و به صورتی یکجانبه به وعظ دیگری گوش بدهد. صرف ارایه فرصت کامنتگذاشتن کافی نیست. وبلاگنویس باید بیش از هر زمانی به مخاطبین خود این امکان را بدهد که در پیشبرد مباحث مشارکت داشته باشند و احساس نقشآفرینی کنند.
در شبکههای اجتماعی، مخاطب با تقریب خوبی میتواند به اندازه صاحب مطلب تاثیرگزار باشد. به اندازه او کامنت بگذارد، به صورت کاملا فعال با او گفت و گو کند و در صورت لزوم بلافاصله پاسخ مناسبی را در حساب خود (که احتمالا از نظر مخاطب تفاوت چشمگیری ندارد) منتشر کند. در وبلاگستان این فرصتها به صورت معمول برابر نیست. اول اینکه حجم کامنت معمولا با حجم یادداشت برابری نمیکند. دوم اینکه ابزارهایی نظیر گوگل ریدر اساسا امکان کامنتگزاری ندارند. در نهایت اینکه اگر مخاطبی احساس کند میخواهد به صورت مستقل پاسخ نگارنده را بدهد، امکان اینکه بلافاصله وبلاگی تاسیس کند و مورد توجه قرار گیرد تقریبا وجود ندارد. اینها تماما خطراتی هستند که میتوانند به فرصت تبدیل شوند.
پیشنهاد من این است: «وبلاگنویسی مشارکتی»! اگر وبلاگی دارید به هر طریق ممکن تلاش کنید تا امکان ارتباط مخاطبین را تسهیل کنید. در این راه میتوانید از شبکههای اجتماعی کمک بگیرید. حسابهای کاربری مخصوص وبلاگتان را تاسیس کنید. به ویژه تلاش کنید که میان شخصیت حقیقی خودتان و شخصیت حقوقی وبلاگتان مرزی قایل شوید. با مخاطبین خود گفت و گو کنید و اجازه بدهید با شما راحت باشند. حتیالمقدور تلاش کنید با نام و مشخصات خودتان مطلب بنویسید تا مخاطب بتواند شما را یک انسان برابر ببیند که میتوان با او مواجه شد، درکش کرد، دوستش داشت و یا حتی از او متنفر بود! در هر صورت دقت کنید که اختلاف شما با مخاطبانتان نباید به اختلاف آنان با وبلاگ شما بدل شود. اجازه بدهید احساس کنند هرقدر که با شما مشکل دارند باز هم میتوانند وبلاگ شما را به عنوان مرجعی قابل توافق به رسمیت بشناسند. حتی اجازه داشته باشند اختلافشان با شما یا انتقاد از شما را در همان وبلاگ مطرح کنند. یادداشت وارده بگیرید و به نام خود اشخاص منتشر کنید. این به وبلاگ شما شخصیت میدهد و در مخاطب شما احساس آشنایی و وابستگی ایجاد میکند. لزومی ندارد هر کس حرفی برای گفتن داشت حتما وبلاگی تاسیس کند. به یاد داشته باشید که رونق وبلاگستان در بالا رفتن شمار وبلاگهایی که خاک میخورند نیست، بلکه در رونق و فعالیت مداوم وبلاگهای موجود است و این رونق در نهایت به سود تکتک اعضای وبلاگستان بزرگ تمام خواهد شد.
خیلی هم عالی،
پاسخحذفاما بعضی وقتا با خودم فکر می کنم شاید قراره شبکه های اجتماعی جای وبلاگ ها را بگیرن. هنور این طوری نشده، ولی با خودم فکر می کنم شاید داره یواش یواش قدیمی میشه. راستش به عنوان یک وبلاگ نویس کم نویس با خودم چند بار فکر کردم وبلاگ نویسی را به کنار بزارم. این را برای این نمی نویسم که شما بیایید بگید، نه ادامه بده. این را برای این می نویسم چون من مطمئنم خیلیا مثل من فکر می کنن. و البته همه به اندازه شما مخاطب ندارن.
حقیقت اینه که نوشته های طولانی کم تر خونده میشن. یعنی هر چقدر بیشتر زحمت بکسی تا ئقیق تر بنویسی، خوانندت کمتر میشن.
شاید بهتر باشه وبلاگ نوس های نسبتن همفکر با هم دیگر وبلاگ گروهی را بندازن. سعی می کنم نظرم را به مناسبت روز وبلاگ فارسی بنویسم،البته سخت هست.