tag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post5613149248462939031..comments2024-03-04T21:20:46.420+03:30Comments on مجمع دیوانگان: اصلاح یا انقلاب، دعوایی بر سر عناوین مبهمArmanParianhttp://www.blogger.com/profile/12730193294137736950noreply@blogger.comBlogger3125tag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-86663310212903727602011-03-10T02:37:04.360+03:302011-03-10T02:37:04.360+03:30خب من از قضا با این کامنت بالایی موافقم. آرمان خان...خب من از قضا با این کامنت بالایی موافقم. آرمان خان بنده حرف شما رو قبول دارم و خب از قضا من طرفدار حرف آلنن بدیو چیزی میان اصلاح و انقلاب یا همون دگرگونیم. اما مسئله ای که وجود داره اینه که الان از لحاظ خواسته ها حتی از میون اونایی که تو جنبش باقی موندن و خودشون رو سبز می دونن یک بی نظمی تمام معنا حاکمه. رب گریه می گه مردم فرانسه که از بی نظمی دهه ی سی حاکم بر فرانسه خسته بودن با خوشحالی پریدن تو بغل آلمان ویشی دست نشانده ی هیتلر با این که یه انضباط فاشیستی داشت( البته خوشبختانه یا شوربختانه دولت احمدی نژاد هم فاقد کوچکترین چیزیه که بهش بشه گفت انسجام)اما مسئله اینه که حداقل باید محوری باشه که بتونن مخالفان قدری دورش جمع بشن. این که گفته می شه قانون اساسی فصل الخطاب نیست حرف خوبیه اما در عوض فوق العاده مبهمه از قضا اگر نیست بهتر نیست مثل قبل از انقلاب یک قانون اساسی جدید تدوین بشه که هم در درون اپوزیسیون و هم در برابر حاکمیت قابل بحث باشه و با ابهام زدایی جای هر گونه نق زدن رو بگیره.<br />در ضمن در نظر بگیرید درسته که خود مشروطه خشن نبود. اما به خاطر بی تجربگی مشروطه خواهان در مذاکره و تدوین قانون اساسی جدید تنها ملاک برای حفظ مجلس مشروطه در قانون قول شاه در نظر گرفته شد و نتیجه ش منجر به توپ بسته شدن مجلس و وقایع دو سال بعدش و تشکیل کمیته مجازات و قلع و قمع مخالفین شد. در مورد انقلاب هم به همین صورته( با وجود خشونت گسترده ی ارتش حداقل مردم خشونت چندانی از خود نشان ندادند ولی شروع ماجرای خشونت ها از هشت ساعت بعد در تبریز با دار زدن چند تن از مامورین شهربانی و ساواک از تیرهای چراغ برق بود) از قضا عدم خشونت در هنگام انقلاب هیچ گاه تضمین کننده ی عدم خشونت بعد از پیروزی مخالفین نیست( بر عکسش هم صحیحه مثل مورد رومانی)چیزی که این عدم خشونت رو می سازه شرایط و نحوه ی عملکرد اپوزیسیون و نیروهای سرکوبگره مثلاً در مورد رومانی جت های ارتش( که خود مهمترین نهاد سرکوبگر دیکتاتوری بود) جلوی چائوشسکو رو در زمان فرار گرفتن و با اعدام و محاکمه اش ابتکار عمل رو از دست انقلابیون خشمگین گرفتن.<br />کنش مدنی به مثابه کنش مدنی ممکن نیست بلکه باید همراه با یک دیپلماسی هوشمندانه باشه و البته از قضا لفظ این دیپلماسی نباید مدارا گرانه و مسالمت آمیز باشه. این جا مجموعه بلوف های ماندلا حقیقتاً تماشائیه یا این که چطوریی البرادعی در مصر خیلی هوشمندانه نبرد مغلوبه رو به یه پیروزی تبدیل می کنه تنها با گفتن این که کنترل تظاهر کننده ها رو از دست داده و هر اتفاقی که بیافته مسئولش مبارک خواهد بود یا مصدق در برابر طرف مقابلش دیوانه وار هوشمندانه بازی می کنه. جایی که شبانه یه قرآن می فرسته برای شاه با دست خط خودش که من به این قرآن قسم می خورم که دنبال ایجاد جمهوری نیستم. همین شاه رو همون روز به فرار از مملکت مصمم می کنه.<br />اگر بخوایم صورت بندی بکنیم در درجه ی اول جنبش به هدف واحد و روشنی نیاز داره که بتونه اکثریت اپوزیسیون رو دور خودش جمع کنه( از کومله کمی یاد بگیرید به نظر من واقعاً دارن هوشمندانه عمل می کنن و به نظر من تغییر تاکتیکشون تو سالای اخیر رو باید مطالعه کرد)<br />دو جنبش به یه استراتژی روشن و کار آمد نیاز داره نمی شه که راهپیمایی هشت مارس رو قریب به سه بار اعلام کردن و کنسل کردن. من تهران نبودم ولی با توجه به این که با میرداماد خونه مون پنج دقیقه فاصله داره قطعاً می گم ماجرا کامل فکر نشده بوده به غیر از این که اعلام کردن چهار مسیر هم و در عین حال پلن بی هاش فقط جمعیت تظاهر کننده رو تو سرتاسر شهر سر در گم کرد اون طوری که از تهران شنیدم آخر سر هم ملت رفتن تجمعشون همون انقلاب انجام دادن)<br />سه جنبش در عین اخلاق مداری نیاز به یه دیپلوماسی هوشمندانه داره( این نوع باج دادن ها از جمله بیانیه شورای مشارکت قبل از بیست و پنج بهمن و این قبیل التماس ها و کوتاه اومدن ها برای مذاکره ما رو به مذاکره نخواهد رسوند چون حکومت موضوع رو نشونه ی ضعف جنبش تلقی خواهد کرد و خب حداقل هیچ معامله ای رو این جور جوش نمی دن. جنبش در مرحله ی فعلی به یه دیپلوماسی فعال و تهدیدگر نیاز داره که دو طرف رو مد نظر داشته باشه نه این که یهو همه چیز متمرکز شه رو هاشمی.فرزادnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-44596380552794719512011-03-09T03:53:51.399+03:302011-03-09T03:53:51.399+03:30بنظرم انقلاب یعنی تغییر نظامِ سیاسی، حال این تغییر...بنظرم انقلاب یعنی تغییر نظامِ سیاسی، حال این تغییر میتواند از یک استبدادِ سلطنتی به استبدادِ سلطانی یا استبداد دینی باشد یا تغییر به یک سیستم جمهوری از هر نوع. مختصر اینکه انقلاب سرنگونی یک سیستمِ سیاسیست. اما متاسفانه کلمهی انقلاب از نظر ذهنی و خاطرهی جمعی همراه شده با خونریزی و اعدام که این وجههیی نامطلوب به این لغت داده. شاید بهتر باشد واژهی دگرگونی را بکار ببریم که این شائبه ایجاد نشود. در این معنا مگر کسی مخالفِ تغییر یک سیستم دیکتاتوری به نوعی جمهوریست؟ خب این میشود انقلاب یا همان دگرگونی. ضمناً هر انقلابی برایر کشتار و خونریزی نسیت کما اینکه خود آقایان لفظ انقلاب مخملی یا رنگی یا .. بکار میبرند، از نظر تاریخی هم انقلاب (دگرگونیهای اساسی) بسیاری بدون اعدام وکشتار انجام شده، یک نمونه ساده آن تغییر نوع حکومت در آفریقای جنوبی.<br /> مشکل سر واژهی اصلاحات هم همین است. بهخاطرهی جمعی، گروهی از اصلاحطلبان دههی گذشته اصل ولایت فقیه را مرکز نظام سیاسی کشور میدانستند و از آن دفاع میکردند. حالا سوال گروهی از مردم اینست که آیا اصل ولایت فقیه از قانون اساسی هنوز مورد دفاع اصلاحات است، و اصلاحطلبان اصلاحات را در این چارچوب میدانند؟ که در اینصورت قطعاً با مخالفانی مواجه میشوند که این اصل را ضامن استبدادِ قانونی میدانند و به دنبال آن اصلاحات را رد میکنند. حقیقت این است اکثر اختلاف بین این دو واژه در شرایطِ فعلی همین است نه در معنای آکادمیک واژهها.<br />گروهی هم محدود کردن این اصل را چون مشروطه مطرح میکنند. نقد مقابل هم میگوید این اصل قابل قیاس با پادشاهِ مشروط و محدود شده نیست چون در بطن خودش شرطگریز است و نیمی از مشروعیتش را نه از قانون و مردم بلکه از نیرویی ماورایی میگیرد و خودِ ولیِ مردم بودن مشروط به خواست مردم بودن را نقض میکند.<br /> پس اگر دعوا بر سر همان اصل باشد بنظرم برعکس تیتر شما، میبینیم بههیچ وجه مبهم نیست، بلکه بسیار بنیادی و واضح است.☼noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-29449870229848939562011-03-08T19:46:54.174+03:302011-03-08T19:46:54.174+03:30چه اصلاحات و چه انقلاب هدف یکیست و حتی مسیر هم فعل...چه اصلاحات و چه انقلاب هدف یکیست و حتی مسیر هم فعلا تا چند ایستگاه جلوتر یکیست. بعد از چند ایستگاه جلوتر (تضعیف اقتدارگرایان) توقفی نسبتا کافی هست که وارد بحث اصلاحات و انقلاب شویم. فعلا که هدف و راه هم یکیست لزومی به بحث در مورد این مساله وجود نداره. فعلا به پیشبرد کار که تضعیف اقتدار گرایی و انحصار طلبی در میدون سیاسی این مملکته باید پرداخته بشه.Anonymousnoreply@blogger.com