tag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post2773511294652477202..comments2024-03-04T21:20:46.420+03:30Comments on مجمع دیوانگان: بحثی پیرامون افزایش سلیقه هنری و تفاوت نظارت با سانسورArmanParianhttp://www.blogger.com/profile/12730193294137736950noreply@blogger.comBlogger8125tag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-12262215879992449352013-08-08T12:56:55.289+04:302013-08-08T12:56:55.289+04:30رفیق جان
من فکر میکنم نگاه شما آنقدر به دولت و ی...رفیق جان<br /><br />من فکر میکنم نگاه شما آنقدر به دولت و یا حکومت خیره شده که امکان گزینه دیگری را لحاظ نمیکنید. من دارم از نهادهای صنفی صحبت میکنم و این نهادها هیچ ارتباطی به هژمونیهای حکومتی شوروی یا ایران ندارند. حتی ربطی هم به جریان سانسور ندارند چون نه قصد و نه توانایی حذف یا سانسور را دارند. ابدا هم پیشنهاد عجیب یا نوظهوری نیستند. همین الآن در ایران خانه سینما داریم. آیا خانه سینما اساسا با هویت صنفی و ساختار غیرحکومتی خود امکان آنچه به قول شما «در بدترین نوعش سانسور جمهوری اسلامی است» را دارد؟ قطعا چنین نیست. این نهاد نقش «حمایتی - هدایتی» دارد.<br /><br />در مورد آمریکا صحبت کردید و اقتصاد فرهنگ. این گزینهای نیست که کسی بخواهد آن را انکار کند. همانطور که عرض کردم در آلمان هم کسی نمیگوید نمایشنامه بد حق ندارد اکران شود. شما بفرمایید با سرمایهگزاری خودتان یک جایی اجرایش کنید و اگر هم سود کردید که نوش جانتان. یک منطق کاملا آمریکایی. اما از حمایت صنفی خبری نیست. طبیعتا در آمریکایی که احتمالا هیچ سالنی دولتی نیست و هیچ بودجهای به شکل «یارانه» وجود ندارد این «حمایت صنفی» هم معنایی از این دست پیدا نمیکند. اما همه جهان آمریکا نیست. در اکثر کشورهای جهان هنر باید مورد حمایت اقتصادی دولت قرار بگیرد و میگیرد. این حمایت (ولو به صورت معافیت مالیاتی) به قدری ضروری است که من را حتی در مورد آمریکا نیز به تردید میانداز که آیا در این کشور هم دولت از هنرهایی مثلا به مانند تیاتر حمایت نمیکند؟<br /><br />به هر حال تاکید بر شکسته شدن حصر هنرهای گلخانهای نمیتواند به تاکید بر حذف حمایت اقتصادی از هنر بینجامد. تا زمانی هم که بحث حمایت مطرح باشد، قطعا باید در مورد جهتدهی احتمالی این حمایت و شیوههای آن صحبت کرد.ArmanParianhttps://www.blogger.com/profile/12730193294137736950noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-26545626628071029432013-08-08T05:30:09.487+04:302013-08-08T05:30:09.487+04:30البته که صرف حذف سانسور شرط کافی برای برای رشد سلی...البته که صرف حذف سانسور شرط کافی برای برای رشد سلیقه هنری نیست.امااگر درست فهمیده باشم نوشته شما از یک دغدغه حکایت می کند. دغدغه افول چیزی بنام " سلیقه هنری" در بین عامه مردم. این نگرانی باعث می شود که شما را به وجود یک نهاد هنری برای نظارت بر کیفیت آثار هنری که قرار است منتشرشودمتقاعد کند.بنظر من اینجا نطفه همان چیزی بسته می شود که در بدترین نوعش سانسور جمهوری اسلامی است و در بهترینش نظارت نوع آلمانی.<br />در آمریکا اساسا صورت مسئله ای بنام "در ورطه ابتذال افتادن هنر" وجود خارجی ندارد ولذا نگرانی هم از این بابت نیست...آنجا عمدتا(ونه همیشه)اقتصاد فرهنگ است که عامل تعیین کننده است صادقnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-71450450827117567932013-08-08T05:11:53.297+04:302013-08-08T05:11:53.297+04:30آرمان
این صرفا یک خلط مبحث است ..از اینکه انسان نی...آرمان<br />این صرفا یک خلط مبحث است ..از اینکه انسان نیازمند آموزش است بایدی را نتیجه می گیری که سرانجامش معلوم است...رئالیسم اجتماعی شوروی در اینجا ذاتا با هنر انقلابی و متعد جمهوری اسلامی هیچ فرقی ندارد هردو هم از همین گزاره بظاهر موجه ومتین برای گلخانه ای کردن فضای فرهنگ سود می جویند.<br />رشد سلیقه هنری درجریان بده بستان آزاد شکل می گیریدوآنهم ناشی از نیاز درونی فرد برای کشف انسان و جهان است .تلاش دراین زمینه البته که خوب است اما این تلاش در یک جریان آزاد تبادل اطلاعات ودریک سیستم باز منجر به شکوفایی می شود<br /><br /> صادقnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-5671910735889931702013-08-08T04:18:09.637+04:302013-08-08T04:18:09.637+04:30رفیق جان
من با شما صد در صد موافقم که «هنر گلخانه...رفیق جان<br /><br />من با شما صد در صد موافقم که «هنر گلخانهای» یکی از بزرگترین آفتهای هنر و سلیقه هنری است. اما پرسش من این است: «آیا صرف حذف سانسور برای ارتقای سلیقه هنری کافی است؟»<br /><br />وقتی ما از دغدغه غلبه فرهنگ گیشه به اصالت هنری سخن میگوییم با بحث سانسور کاری نداریم. شما اصلا مثال را در آمریکا در نظر بگیر که سانسوری در کار نیست. آیا نگرانی از بابت در افتادن هنر در ورطه ابتذال صرفا با حذف سانسور برطرف میشود؟<br /><br />من باز هم ارجاع میدهم به بحث آموزش عمومی و سوال را اینگونه تکرار میکنم: چرا اگر در دیگر زمینهها به آموزش عمومی اعتقاد داریم در بخش هنر باید از این مساله فرار کنیم؟ حتی بحث فرهنگ ترافیکی هم که مطرح میشود همه اعتقاد دارند که باید به مردم آموزش داد و کارهای زیرساختی کرد. آیا سطح سلیقه هنری جامعه از فرهنگ ترافیکی آنها بیاهمیتتر است که نباید در این مورد به فکر یک سری اقدامات ترمیمی باشیم؟ArmanParianhttps://www.blogger.com/profile/12730193294137736950noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-61567079674401521062013-08-08T04:12:15.304+04:302013-08-08T04:12:15.304+04:30رفیق جان
نظر من همان چیزی است که در بند اول اشاره...رفیق جان<br /><br />نظر من همان چیزی است که در بند اول اشاره کردهاید. امیدوارم کامنتها گمراهتان نکنند:)<br /><br />اما خواهش میکنم این بحث را به دلیل مصادیق فعلی حکومت کشور محدود نکنید. من فعلا با مختصات دستگاه سانسور کشور کاری ندارم. دارم به صورت کلی بحث میکنم که آیا اساسا تلاش برای افزایش سلیقه هنری ممکن و یا مطلوب است یا خیر؟ اگر مطلوب است راه آن چیست؟<br /><br />نظر خودم هم تا این لحظه این است که تجربه بشری که امروز برای خود ما هم بدیهی شده این است که انسان نیازمند آموزش است. پس در همه جای جهان چیزی حدود ۱۲ سال آموزش و پرورش اجباری وجود دارد. پس چرا وقتی بحث هنر و سلیقه هنری به میان کشیده میشود باید از این بحث بترسیم؟ آیا نمیشود فرض کرد که تلاش برای افزایش سلیقه هنری جامعه هم نوعی آموزش است؟ آیا از ترس اینکه نکند زمام امور آموزشی به دست دیکتاتورها بیفتد کسی اصل لزوم آموزش را زیر سوال میبرد؟ArmanParianhttps://www.blogger.com/profile/12730193294137736950noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-5312498594586540382013-08-07T16:33:20.677+04:302013-08-07T16:33:20.677+04:30ابتدا باید اعتراف کنم من از نتیجه گیری یادداشت فوق...ابتدا باید اعتراف کنم من از نتیجه گیری یادداشت فوق اینطور پی بردم که نویسنده طرفدار حرف آقای فراهانی و در پی آن، بحث نظارتی است که نمونه اعلای آن را نیز در آلمان نشان داده است. اما با خواندن کامنتها نتیجه معکوس گرفته، دچار سرگردانی شده ام!<br />به اعتقاد من تجربه پس از انقلاب ما نباید به این زودی فراموش شود.<br /> تئاتر با نمایشهای لاله زاری زنده می ماند و روزی می توانست به تعالی هم برسد. مهم این بود که مردم به تماشا بروند و به اصطلاح تئاتر از سبد سرگرمی خانواده به کل حذف نشود. این همان بلایی است که به اسم حمایت از سینمای داخلی بر سر صنعت سینما هم آوردیم. وقتی کسی می تواند با کمترین هزینه ممکن فیلم های روز هالیوود را در خانه تماشا کند چرا باید به سینما برود؟ به اعتقاد من نزول سینمای بدنه ما که در طول سالهای پس از انقلاب رشد فوق العاده ای داشت، به دلیل حذف سینما از سبد تفریح خانواده ها بود، و نه بر عکس.<br /><br />کتابهای مرحوم ذبیح الله منصوری نمونه اعلای ترجمه نبود (گرچه نثر فارسی اش درست و سالم بود) اما بسیاری را با کتاب و کتاب خوانی آشنا می کرد. تا کتابخوانی عادت کسی نشود، به خواندن تولستوی و پروست نخواهد رسید.<br /><br />در شرایط فعلی زنده ماندن تئاتر (یا هرچه از آن مانده است) مهم تر از حفظ ایده آلهای هنر نمایش است.<br />هرگونه بهانه ای برای نظارت، در نهایت به اعمال سلایق آنها که به قدرت نزدیک ترند منجر خواهد شد. و با اعمال نظارت نیز مردم برای تماشای "در انتظار گودو" و فیلم "ایثار " تارکوفسکی (مثلا!) صف نخواهند کشید. حتی اگر تنها چیزی باشد که بر صحنه و پرده موجود باشد.مازیار وطن پرستnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-2177088223940567862013-08-07T14:33:16.838+04:302013-08-07T14:33:16.838+04:30دقیقا با همون استدلال که اسلامگراها سانسور میکنند...دقیقا با همون استدلال که اسلامگراها سانسور میکنند (فلان چیز برای مردم خوب است فلان چیز بد است.) استدلال میکنید که باید یک نهاد باشد که اجازه ندهد فلان جور تئاترها در محلهای درجه یک نمایش داده نشود.<br />اولا که این خودش مانعی میشه بر رشد دست اندرکاران آماتور<br />دوما اصلا به شما چه که مردم چی دوست دارند؟ شما تئاتر حرفهای دوست دارید، برید نگاه کنید. پول بیشتری بدهید در بهترین اماکن نگاه کنید. چرا مانعی درست میکنید برای بقیه؟ این تفکر کاملا تحت تاثیر این است که فکر میکنید همه مردم باید از یک طرز فکر خاص پیروی کنند.<br />سوما چرا همیشه بدیهای دنیای غرب به چشم ما میاد؟ یعنی همیشه میگیم، مثلا آمریکا در زندانهاش شکنجه میکنه، پس شکنجه باید باشه. یا مثلا میگیم فاضلابهای پاریس بوی گند میده، پس اشکالی نداره که فاضلابهای ما هم بوی گند میده. یا مثلا تورنتو که برف میاد تعطیل میکنند، پس عیبی نداره تهران هم تعطیل کنند. انگار که ایران باید آشغالدونی دنیای غرب باشد، هر ایرادی که اونجا هست اینجا هم باید ما داشته باشیم که یه موقع عقب نمانیم!Ali Hoseinihttps://www.blogger.com/profile/10842783053961782600noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9177937031557364513.post-21076371711232972162013-08-07T08:13:20.861+04:302013-08-07T08:13:20.861+04:30آرمان
متاسفانه جامعه امروزی ما درکل و جامعه فرهنگ...آرمان<br /><br />متاسفانه جامعه امروزی ما درکل و جامعه فرهنگی به طور اخص، هیچ گونه بده و بستان فرهنگی با دنیای آزاد ندارد.درنبود جریان آزاد بده و بستان و در شرایط گلخانه ای حاکم بر فضای فرهنگی ایران (در همه عرصه های هنری) اینگونه قضاوت ها و پیش بینی ها خیلی از مواقع گمراه کننده است و دید کاملی به مخاطب نمی دهد.<br />وجود همین هنر گلخانه ای خود بزرگترین مانع رشد و شکوفایی فرهنگی است وکارکردش درست مثل همان اقتصاد بسته و گلخانه ای و سیاست فیلتر شده یا دست چین شده است و انتهایش چیزی نیست جز همان بزعم شما ابتذال...صادقnoreply@blogger.com