۱۰/۰۵/۱۳۹۱

دولت وحدت ملی «راه‌کار» است یا «نتیجه»؟


آقای هاشمی بار دیگر بر لزوم تشکیل دولت وحدت ملی تاکید کرده‌اند. (+) زمزمه‌ای که حتی پیش از انتخابات سال 88 هم به گوش می‌رسید، اما نتایج فاجعه‌بار پس از کودتای انتخاباتی نشان داد که شکاف‌های عمیق سیاسی-اجتماعی تا چه میزان با رویای تحقق «وحدت ملی» فاصله دارد. به باور من، ایده طرح «دولت وحدت ملی» یک مشکل اساسی دارد که همه تلاش‌ها را به حاشیه و انحراف می‌کشاند.

 

اگر گمان کنیم دولت وحدت ملی، به معنای توافق بر روی یک گزینه میانه‌رو برای تشکیل کابینه است که همه طرفین سیاسی می‌توانند به نوعی روی آن توافق کنند، از اساس دچار فرضی خیالین و رویایی فانتزی شده‌ایم. وحدت ملی تنها زمانی می‌تواند در گستره یک دولت (به معنای عام و نه صرفا یک کابینه) تحقق یابد که همه گروه‌های سیاسی امکان رقابت برابر داشته باشند. بدین ترتیب، حتی در کشوری که از راست‌ترین گروه‌های افراطی تا چپ‌گراترین احزاب فعال هستند، (مثلا کشور فرانسه را در نظر بگیرید) نتیجه نهایی انتخابات تشکیل یک دولت ملی (به معنای فراگیر و مورد وثوق) می‌شود. این پدیده، لزوما بدین معنا نیست که دولت منتخب، مطالبه تمامی گروه‌های فعال سیاسی را برآورده خواهد ساخت، بلکه مسئله صرفا احساس تعلق به دولت و ملت است. یعنی حتی گروهی که کاملا در انتخابات شکست می‌خورد احساس می‌کند که از جانب کل جامعه به رسمیت شناخته شده و در شرایطی برابر با بزرگ‌ترین گروه‌های پیروز به رقابت پرداخته است. چنین گروهی می‌تواند ضمن پذیرش هویت خود به عنوان یکی از اجزای جامعه و دولت، در اقلیت قرار داشتن نظراتش را بپذیرد.

 

آقای هاشمی در بخشی از گفت و گوی اخیر خود می‌گویند: «وحدت ملی، دخالت همه قومیت‌ها و در شرایط فعلی دخالت همه جناح‌ها و به تبع آن همه احزاب داخل خانواده انقلاب و نظام در امور جامعه است که هم یک استراتژی راهبردی در جهت منافع ملی است و هم می‌تواند در ظرف یک دولت خاص باشد». بدین ترتیب، ایشان نیز تاکید دارند که لزومی ندارد این «وحدت» در یک «دولت خاص» (به معنای کابینه‌ای از وزیران) بروز پیدا کند. بلکه مسئله اصلی، مشارکت آزاد انواع جناح‌های سیاسی و حتی قومی است! اما من چنین مطالبه‌ای را بیش از آنکه یک پیشنهاد و یا استراتژی سیاسی قلمداد کنم، یک «تعارف سیاسی» می‌دانم. چرا؟ دقیقا به همان دلیلی که خود آقای هاشمی هم به خوبی درک کرده و حتی به صورت ضمنی بدان اشاره می‌کند.

 

وقتی ما بپذیریم که مفهوم «دولت وحدت ملی»، اتحادی فراتر از تشکیل کابینه است، آنگاه باید بدانیم که قرار است قدرتی بیشتر از قدرت کابینه را میان گروه‌های مختلف سیاسی به اشتراک بگذاریم. یعنی با قرار دادن نام چند چهره از گروه‌های مختلف در فهرست وزرای کابینه «وحدت ملی» شکل نمی‌گیرد، بلکه این کل قدرت حکومت است که باید در رقابتی آزاد و برابر میزبان مشارکت تمامی جناح‌های سیاسی باشد. حریمی که یکسره در انحصار شخص رهبر نظام قرار دارد!

 

در وضعیتی که مسئله اصلی بزرگ‌ترین بخش از نیروهای منتقد، انحصار قدرت حاکمیت در دستان رهبری است که ابدا بی‌طرفی خود را حفظ نمی‌کند، وحدت ملی صرفا می‌تواند در دو گزاره فرضی تحقق یابد: نخست برکناری این رهبر و یا حذف حقوقی جایگاه چنین قدرتی. دوم تصمیم و اراده این رهبر به رعایت بی‌طرفی در رقابت‌های سیاسی. (مانند نقشی که ملکه انگلستان دارد) تنها در یکی از این دو حالت است که همه جناح‌های سیاسی می‌توانند به صورت آزاد و برابر با یکدیگر رقابت کنند و حتی اگر یک گروه خاص توانست کل کابینه را به اختیار خود درآورد، دیگر گروه‌ها از عرصه عمومی قدرت و یا مشارکت سیاسی حذف نخواهند شد و طبیعی است که همچنان بتوانند تاثیرگزاری خود را از طریق راه‌های دیگر حفظ کنند. اما کدام ناظر سیاسی است که حتی به ذهنش خطور کند که رهبر حکومت به صورتی خودخواسته تن به یکی از این دو حالت خواهد داد؟

 

طرح مسئله «دولت وحدت ملی» از آن‌جهت بی‌معنا است که پیشنهاد مشارکت و هم‌کاری گروه‌هایی را مطرح می‌سازد که ابدا در وضعیت «تعادل قوا» قرار ندارند. اگر ده گروه سیاسی داشتیم که هر کدام حدود 10درصد از سهم قدرت را در اختیار داشتند، پیشنهاد دولت وحدت ملی معنا پیدا می‌کرد، چرا که همه گروه‌ها خود را محتاج به چنین مشارکتی می‌دیدند. اما در کشور ما، وضعیت قدرت رهبری آنچنان تعادل قوا را بر هم زده است که ما عملا با یک هسته قدرت مطلقه مواجه هستیم که نه تنها خود را محتاج مشارکت و همکاری دیگران نمی‌بیند، بلکه اتفاقا با تمام قوا در صدد حذف و طرد هرگونه اندیشه مخالف یا منتقدی است و در این راه کارش به جایی رسیده که حتی به «ساکتین فتنه» هم حمله می‌کند. یعنی گروهی که گناهشان سخن گفتن در مخالفت و یا حتی در نقد او نیست، بلکه کل اتهامشان این است که در دفاع و ثنای رهبری سخن نگفته‌ و ساکت مانده‌اند!

 

به باور من علت طرح چنین پیشنهاداتی، از سه حالت خارج نیست. دو حالت اول ارزش گفت و گو ندارد. یعنی یا طراحان بحث «دولت وحدت ملی» صرفا می‌خواهند پیشنهادی شکیل برای ثبت در تاریخ ارایه دهند که تاریخ آنان را از اتهام بی‌عملی یا ناتوانی تبرئه کند. (در واقع هر فاجعه‌ای که رخ داد بگویند «ما که پیشنهاد وحدت داده بودیم!») یا اینکه همچنان می‌خواهند سیاست را به همان شیوه «نصیحت‌الملوکی» به پیش ببرند. یعنی از حاکم خودکامه استدعا کنند که کمتر ظلم کرده و به اراده و میل خودش دیگران را هم در قدرت مطلقش سهیم کند.

 

اما گزینه سوم به نظرم جدی‌تر است: «تصور تغییر موازنه قوا به دنبال تحریم‌های بین‌المللی و ناکارآمدی مدیریت داخلی». یعنی گروهی تصور می‌کنند شرایط نامتوازن قوا در سال 88 تغییر کرده است. در آن دوره، رهبری نظام با توسل به منابع سرشار نفت و یکپارچکی نیروهای تحت امر خودش توانست منتقدانش را به کلی سرکوب کند، اما طی سه سال گذشته قدرت حکومت رو به زوال گذاشته است. یعنی حکومت در حال حاضر منابع مالی اندکی در اختیار دارد، مشروعیت مردمی خود را از دست داده و با بحران مدیریت کشور مواجه شده؛ پس موازنه قدرت امکان رسیدن به یک وضعیت تعادل جدید را یافته است. در ظاهر استدلال درستی است، اما من با آن موافق نیستم.

 

از نگاه من، مسئله کاهش قدرت حکومت تنها زمانی می‌تواند به توازن قوای داخلی بینجامد که با افزایش قدرت مخالفان همراه شود. این در حالی است که منتقدان، نسبت به سال 88 دچار تشتت بیشتری شده و نیروی قبلی خود را از دست داده‌اند. متاسفانه پس از حصر رهبران جنبش سبز نه تنها هیچ چهره‌ای نتوانست جای خالی آنان را پر کند، بلکه هیچ تلاشی هم برای تشکل‌سازی و یا سازمان‌دهی نیروهای مردمی صورت نگرفت. بدین ترتیب، حکومت حق دارد تنها دلیل کاهش قدرت خود را در تحریم‌ها و اتحاد جامعه جهانی دنبال کرده و از همان کانال هم دنبال رفع مشکل باشد. نتیجه اینکه، از نگاه حکومت، اگر قرار است با گروهی به «وحدت و مصالحه» برسیم، این گروه ابدا منتقدان و معترضان داخلی نیستند، بلکه جهان غرب به رهبری آمریکا است. پس پیشنهاد «دولت وحدت ملی» اگر در شرایط فعلی بخواهد برای حاکمیت ترجمه درستی داشته باشد، به صورت «مصالحه با غرب و تداوم سرکوب منتقدان داخلی» معنا خواهد یافت.

 

من اگر بخواهم پیشنهادی مطرح کنم، به تمامی علاقمندان به تشکیل «دولت وحدت ملی» توصیه می‌کنم به جای اتلاف وقت برای طرح چنین تعابیری که با شرایط کنونی سازگاری ندارد تمرکز خود را به سازمان‌دهی و تقویت نیروهای مردمی معطوف کنند و به جای مخاطب قرار دادن ارباب قدرت، شهروندان را خطاب قرار دهند. قطعا، ظرفیت‌سازی و سامان‌دهی نیروهای اجتماعی می‌تواند توازن قوا در داخل کشور را به وضعیت متعادل نزدیک کند که در چنین صورتی، خواسته یا ناخواسته به شرایط دولت وحدت ملی خواهیم رسید. در واقع، دولت وحدت ملی، نه راهکاری برای ایجاد تعادل سیاسی، بلکه محصول نهایی موازنه متعادل قدرت است.

 

پی‌نوشت:

البته در یادداشت‌های دیگری توضیح خواهم داد که از نگاه من این «توافق و یا مصالحه با غرب» به هیچ وجه با شرایط این حکومت امکان‌پذیر نخواهد بود و این مسئله هیچ ربطی به تلاش‌های غرب و یا تعدیل و افزایش فشارهای آنان ندارد. 


۵ نظر:

  1. ناشناس۵/۱۰/۹۱

    ba dorood be shoma. kamelan dorost tahlil kardid. jenahe hakem dar talash baraye sazesh ba gharb wa sarkoobe dakheli hast. pishnahade shoma baraye sazemandehiye niroohaye mardomi besyar aali amma ghadamhaye awaliehe an ra neshan dehid. chegooneh dar sharayete sarkoobe hatta koochektarin nahad-ha bayada be aszemandehye mardomi pardakht. tazeh ba in mardoman ke hameh jasoose hamdigar shode-and.

    پاسخحذف
  2. غلامعلی یوسفی۵/۱۰/۹۱

    شما می فرمائید که چنین کاری نباید بشود:
    " از حاکم خودکامه استدعا کنند که کمتر ظلم کرده و به اراده و میل خودش دیگران را هم در قدرت مطلقش سهیم کند"
    و در مقابل پیشنهاد می کنید که :
    " از نگاه من، مسئله کاهش قدرت حکومت تنها زمانی می‌تواند به توازن قوای داخلی بینجامد که با افزایش قدرت مخالفان همراه شود"
    . . .
    بگذارید بنده هم پیشنهادی مطرح کنم شاید مقبول افتد:
    چه ایرادی دارد که مخالفین، ابتدا از حاکم استدعا کنند و چند ماهی صرف راضی کردن حاکم کنند، سپس اگر نتیجه ای نداشت، بقول شما
    " برای تشکل‌سازی و یا سازمان‌دهی نیروهای مردمی تلاش کنند "
    . . .
    فکر نمی کنید بهتر است ابتدا مدتی از حاکم استدعا کنیم؟ اینکار چیزی از ما کم نمی کند، ضمن اینکه ستیزه جو نبودن ما را هم ثابت می کند. ضمن اینکه حسن نیت مخالفین هم در تاریخ ثبت می شود.

    پاسخحذف
  3. غلامعلی یوسفی۵/۱۰/۹۱

    ما زمانی باید جوانان را به جنگ ببریم، زمانی باید پدران و مادران را داغدار کنیم که هیچ راهی برای صلح وجود نداشته باشد.
    قبل از هر درگیری باید همه راههای ممکن را آزموده باشیم تا مدیون جوانانی که کشته می شوند یا زندان و جراحت بر میدارند، نشویم.
    چه اشکالی دارد که قبل از درگیری یکبار از حاکم خواهش کنیم.
    البته نه خواهشی که زبان با قلب در تضاد باشد.
    . . .
    خواهش که جای خود دارد، جوانان ما بقدری غیور هستند ( نمی خواهم بگویم ستیزه جو ) که حتی یکبار مذاکره و گفتگو با حکومت را ننگ و خواری می دانند.
    . . .
    اگر نمی خواهید اشتباه مخالفین قبل از انقلاب را مرتکب شوید، خیلی زود حکم صادر نکنید، به این راحتی نسخه نپیچید. بسادگی ناامید نشوید.
    در سیاست هر قدمش دین دارد.
    در سیاست، هم خدمتش بزرگ است و هم خیانتش.
    در سیاست هم نفع زیادی می توان به جامعه رساند و هم زیان زیادی.
    . . .
    اگر می توانید منطقی باشید، حقیقت کاملأ روشن و ساده است.
    بگذارید هاشمی و خاتمی کشور را از بحران خارج کنند، هر روشی که بکار بردند قبول کنید.
    برای اولین بار در تاریخ معاصر، " مطیع بزرگان باشید "
    . . .
    در صد سال گذشته چنین بوده که جوانان، بزرگان را تحت فشار قرار میداده اند تا نظر آنها را اعمال کنند.
    قضیه عبور از خاتمی از همین نوع بود.
    خود این مقاله ای که نوشته شده مصداق این سخن است که:
    جوانان ما تا جایی با بزرگان همراهی می کنند که مطابق میل آنها رفتار کنند!!
    بعبارت دیگر در بین مخالفین، مدیریت، مدیریت بیست ساله هاست یا شصت ساله هایی که به حرف بیست ساله ها می کنند.
    صد سال شکست بی علت نیست. اشتباهات بزرگی در باورها و رفتارهای سیاسی ما وجود دارد.
    موفق باشید

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  5. آدم رو به یاد دولت آشتی ملی شریف امامی میندازه، شهریور ۵۷.

    پاسخحذف