«علی مطهری» در گفت و گوی با «فرارو» تحلیل جدید و به باور من قابل توجهای از آینده فضای سیاسی کشور ارایه داده است. (از اینجا بخوانید) به باور آقای مطهری افراط گرایی دو طرف (احتمالا منظور ایشان موافقان و مخالفان دولت است) سبب شده تا «عقلا»ی دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب به یکدیگر نزدیک شوند. بدین ترتیب مرزبندیهای سیاسی در کشور تغییر کرده و جریانات به سه دسته افراطیهای حامی دولت، افراطیهای مخالف دولت و میانهروهایی که از اصولگرایان و اصلاحطلبان «عاقل» تشکیل شدهاند تقسیم میشود. طبیعتا آقای مطهری از زاویه دید خود این جناحبندی را ارایه کرده است که به باور من نیاز به اصلاح و تکمیل دارد.
افراطیترین گروه مخالف دولت از نگاه آقای مطهری چهرههایی همچون موسوی و کروبی محسوب میشوند که در واقع چنین نیست، بلکه از زاویه دید بسیاری از مخالفان حاکمیت، موسوی و کروبی نه تنها تندرو نیستند بلکه در مورادی بیش از اندازه هم میانهروی میکنند. به نظر میرسد ادعای آقای مطهری از این نگاه ایشان نشات پیدا میکند که اولا مخالفان کلیت نظام را گروهی انگشت شمار میپندارند و در ثانی معترضین به انتخابات را در یک عدد خودساخته 14 میلیون خلاصه میکنند که تازه آن هم ریزش داشته است. تا اینجای بحث طبیعتا من با ایشان موافق نیستم، اما گمان میکنم یک اشاره کلیدی در این گفت و گو وجود دارد که قابل توجه است.
علی مطهری به عنوان یک اصولگرای میانهرو طی 18 ماه گذشته یک تنه حملات بسیار زیادی را علیه محمود احمدینژاد انجام داد و تنها کسی بود که هرگاه دم از محاکمه موسوی و کروبی زد، بلافاصله تاکید کرد که احمدینژاد هم باید محاکمه شود. حال چنین چهرهای که اتفاقا در میان مجلسنشینان فردی موجه هم به نظر میرسد نه تنها هیچ انتقادی به پیششرطهای خاتمی برای حضور در انتخابات وارد نمیکند، بلکه ضمن تقدیر از حرکت فراکسیون اقلیت مجلس، ابراز امیدواری میکند که فراکسیون اکثریت هم با خاتمی دیدار و گفت و گو کنند. این سخنان در شرایطی مطرح میشود که توپخانه کیهان به شیوه خودش خواستار اعدام نمایندگان اصلاح طلب شده و احمد جنتی صراحتا از تریبون نماز جمعه اعلام کرده است که نیازی به حضور اصلاحطلبان در انتخابات نیست. باز هم به باور من چنین اظهاراتی نشان میدهد که تبعات سخنان خاتمی نه تنها تعداد زیادی از نمایندگان اقلیت مجلس را به جبهه مبارزه علیه حاکمیت یک دست کشانده*، بلکه حتی نظر مساعد بخشی از اصولگرایان را هم جلب کرده است. خود علی مطهری به صراحت این مسئله را اینگونه توضیح میدهد: «نتیجه افراط گری بخشی از دو طرف، نزدیک شدن عقلای اصولگرا و اصلاحطلب به یکدیگر بوده است. در واقع صف دوستان دانای انقلاب از دوستان نادان در حال جدا شدن است». (طبیعتا این صفات «عقلا» و یا «دانایان» تعریف از خودهای جناب مطهری است و به هیچ وجه مورد تایید من نیست)
من نه تنها با توصیف نزدیک شدن میانهروهای اصلاحطلب و اصولگرا کاملا موافقم، بلکه باور دارم که همه میتوانند چنین پیوندی را در عمل مشاهده کنند. یعنی امثال مطهری،(که جرات بیانش را دارد) لاریجانی، قالیباف و حتی احمدی توکلی (که هیچ کدام جرات بیانش را ندارند) نزدیک شدن به خاتمی را به نزدیک شدن به احمدینژاد ترجیح میدهند. حال مسئله اساسی این است که اتحاد میانهروهای اصلاحطلب با اصولگرا پس از شکل گیری به کدام سمت کشیده خواهد شد و وزنه این جریان جدید سیاسی به سود کدام طیف سنگینی خواهد کرد؟ در واقع من در سمت راست چنین ائتلافی تنها جریان احمدینژاد را میبینم. اما در سمت چپ آن دو جریان وجود دارد. نخست موسوی و کروبی که همچنان به قانون اساسی و کلیت نظام پایبند هستند و پس از آن مخالفانی که اساسا خواستار براندازی کل نظام شدهاند.
به باور من نتیجه نهایی گرایش این پیوند جدید را عملکرد امثال موسوی و کروبی در درجه نخست و البته چهرههایی چون خاتمی به عنوان رابط این دو جریان بازی میکنند. در واقع در طولانی مدت اگر اصولگرایان ناراضی متقاعد شوند که خطر افراطگرایی احمدینژاد برای سرنگونی نظام به مراتب بیشتر از خطر موسوی و کروبی است، میتوان انتظار داشت که پیوند میانهروهای ذکر شده به سمت موسوی و کروبی کشیده شود. در نقطه مقابل اگر سران شاخص جنبش سبز بخواهند به سمت افراطیون سرنگونیطلب حرکت کنند، طبیعی است که میانهروها هم به سمت احمدینژاد کشیده شوند.
در نهایت به جای پیشبینی ترجیح میدهم در مورد مسایلی سخن بگویم که آشکارا به وقوع پیوسته است. پس بدون هیچ قضاوتی در مورد سرانجام ارتباط میان میانهروهای دو جناح با جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی، به سراغ افراطیونی میروم که در دو سر طیف قرار دارند اما عملکردی به شدت مشابه دارند. افراطیونی که هرگونه توافق را به معنای حذف خود از عرصه سیاست میدانند و بقایی جز در جنجال و هیاهو ندارند. طبیعی است که این افراطیون از هر دو سوی به ظاهر مخالف با ادبیاتی مشابه در صدد نابودی هرگونه توافقی برآیند و دو جریان واسط را به اتهاماتی مشابه متهم کنند. اتفاقی که از همان روز انتشار پیششرطهای خاتمی رخ داد و غیرقابل پیشبینی هم نبود و بار دیگر یادآوری شد برای عبارت مشهور «آخر چپ، راست است».
پی نوشت:
* در این مورد یادداشت «گسترش جبهه مبارزه، یک پیروزی کم هزینه» را بخوانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر