حس دیده شدن اگر هم زیباترین حس آدمیان نباشد، من می گویم که ضروری ترین آن ها است. انسانی که دیده نشود زنده نیست. اگر هم باشد احساس زنده بودن نمی کند. محو می شود و شبه می شود و غبار می شود و فراموش می شود. طبیعی است که همه ما نیازمند دیده شدن هستیم و هرگاه کسی ما را ببیند، خواسته یا ناخواسته شیفته اش می شویم.
نگارنده این یادداشت برای خود هویت های گوناگونی قایل است که به صرف نگارش همین یادداشت «وبلاگ نویس» بودن یکی از آنها است. با این حال شاید بی راه نباشد اگر اعتراض کند که دست کم در پنج سال عمر وبلاگ نویسی اش هیچ گاه توسط صاحبان قدرت و منسب دیده نشده است. اصولا حاکمیت و حاکمان ایرانی در بهترین حالت از فیلترکردن و نابود کردن وبلاگ و وبلاگ نویس صرف نظر می کردند. اما امروز رهبری در این کشور ظهور یافته که من، این من وبلاگ نویس را به خوبی می بیند و برایم پیام می فرستد و از فیلتر شدن وبلاگم گلایه می کند. آقای موسوی، برای این دیده شدن از شما سپاسگزارم.
پی نوشت:
- در زیر لینک خبر سخنان مهندس موسوی با عنوان «آگاهی چشم اسفندیار حکومت است» در گوگل ریدر دوستی نوشته بود «عاشقشم كه نميگه پاشنه آشيل»! و من تایید و تاکید کردم که «از همان زمانی که رضازاده به «هرکول ایران» مشهور شد همیشه این عقده توی دلم مانده بود که چرا «هرکول»؟ مگر این مملکت خودش رستم دستان ندارد؟ حالا رهبری داریم که مثل خودمان به همه این دغدغه های کوچیک اما پراهمیت توجه می کند».
- به این نکته دقت کرده اید که از نظر موسوی آگاهی چشم اسفندیار «حکومت» است، نه صرفا «دولت»؟
داداش بدو بیا که تو مطلب جدید یه گیریم به تو دادم!
پاسخحذفسوسک سیاه از دیوار بالا می رفت، ننه ش می گفت قربون دست و پای بلورینت برم.
پاسخحذف